از امام باقر(ع) نقل شده که منظور از صالحان، اصحاب حضرت مهدی (ع) در آخر الزمان هستند.
استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ۱۴۰۹ق، ص۳۲۷.
آفتابی که به زائر حسین میتابد، مانند هیزم گناهاناش را میسوزاند ..
امام صادق(ع): زائرِ حسین(ع) وقتى به قصد زيارت از خانهاش خارج شد، سايهاش بر چيزى نمیافتد مگر اینکه آن چيز برايش دعا میکند. و هنگامى كه آفتاب بر سرش بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور كه آتش هيزم را میسوزاند.
کامل الزیارت ، ص۲۷۹
زیارت اربعین از راه دور
شخصی نزد امام صادق(علیهالسلام) رفت وپرسید ما که نتوانستیم اربعین به کربلا برویم چه میشود؟
امام زیارت اربعین را به او آموزش دادند و فرمودند: خداوند در روز اربعین فرشتگانی در عالم دارد که صبح سحر می آیند و تا غروبش در زمین هستند، حتی اگر از راه دور هرکس در قالب انجام دادن زیارت اربعین ارتباط دلی و قلبی برقرارکند، ملائک میآیند و آن زیارت را برمیدارند و تا دم غروب نزد سیدالشهدا(ع) میبرند و حضرت به آنان امر می کند که بنویسید اینجا آمدند و زیارت کردند. غصه نخور که نرفتی فقط دراین روز دلت به یاد کربلا باشد و غم کربلا داشته باشی یعنی رفتی. آه که میتوانی بکشی؟ چه بسا این آه(حسرت) ثوابش بیشتر از آن زیارت میشود.
۴ /شهریور/ ۱۴۰۳ امام خامنه ای در مراسم عزاداری دانشجویان بهمناسبت اربعین حسینی علیهالسلام: کارزار جبهه حسینی با جبهه یزیدی تمام نشدنی است
اول اینکه ما باید نگاهمان را به این پدیده دینی و مذهبی تغییر دهیم.
پیاده روی اربعین یک مسافرت تفریحی نیست، بلکه یک تجمع بزرگ از دوستداران اباعبدالله است برای "نمایش قدرت جهانی شیعه" و هرچقدر این همایش بزرگ، باشکوه تر برگزار شود، #اقتدار_شیعه و قدرتش بیشتر خواهد شد و دلهای بیشتری به سمت حقیقت حسین جذب خواهد شد.
نکته بعد اینکه همانطور که انسان هفته ای چندبار حمام میرود یا خانهاش را جارو میکند، لازم است که انسان مومن، هر سال با سختی های پیاده روی اربعین روح خودش رو جلا دهد.
این حرف مضحکی است که کسی بگوید من هفته قبل حمام رفتهام، چرا اصرار میکنید که باز هم بروم؟! حالا چطور برخی از یک بار رفتن سفر اربعین سخن میگویند! حتی بهانه میکنند که پولش را بدهید به فقرا!
هر چیزی جای خودش را دارد. کسی نمیگوید من یک بار رفتهام حمام پس از این پس، هزینه صابون و شامپو را بدهم به فقرا!
ضمن اینکه برای کمک به فقرا باید لطافت روحی داشته باشیم و از خودگذشتگی را یاد گرفته باشیم و چه جایی بهتر از اربعین برای تمرین عملی از خودگذشتگی؟
جایی که میبینید موکبداران عراقی و ایرانی و ... تمام زندگیشان را برای پذیرایی از زائرین حسین علیه السلام به میدان آوردهاند، جایی که میبینید برای خدمت به زوار التماس میکنند، روی پای شما می افتند و ...
پیاده روی اربعین، زیباترین تمرین برای بزرگ شدن است... آیا هیچ انسان عاقلی این هدیه بزرگ الهی رو به خاطر تفکرات بچگانه جماعتی روشفکرنما رها میکند؟
علاوه بر این بیشترین زائرین اباعبدالله همان فقرایی هستند که برخی برای فریب مردم، دم از کمک به آنها میزنند...
#اربعین، فرصتی برای تقویت روحیه مقاومت در برابر «#رژیم_صهیونسیتی» است.
محبت و حمایت از #مظلومان_فلسطینی مهمترین مسئلهای است که در زیارت #اربعین مورد تدقیق قرار میگیرد. زائران با یادآوری مظلومیت و ستمدیدگی مردم #فلسطین و دعا برای استقلال و حرّیت و عدالت، نشان میدهند که ایستادگی و استقرار در برابر ظلم و تعدّی، و حمایت از مظلومان،از اصول اساسی دین #اسلام است. این همبستگی و حمایت، نمادی از عشق و وفاداری به ارزشهای انسانی و اسلامی است که امام حسین علیهالسلام برایشان، خود و فرزندانش را فدا کرد.
#اربعین، نه تنها یک آیین و رسم مذهبی است، بلکه یک نهضت و اهتزازِ اجتماعی و فرهنگی عظیم است که پیامهای گرانمایهای از عشق، وفاداری، همبستگی، مظاهرت و حمایت از جبهه حق و مظلومان را به جهان مخابره میکند.
#اربعین، فرصتی برای تجدید عهد با ارزشهای انسانی و اسلامی و تقویت روحیه مقاومت و ایستادگی در برابر «#رژیم_صهیونسیتی» است.
#اربعین، یک معیار سنجش عمق انسانیت و انقلابیبودن است چقدر برای کامیابی و پیروزی #فلسطین و نابودی و اضمحلال #اسرائیل ملعون و غاصب در اربعین دعا میکنیم و از امام حسین علیهالسلام طلب میکنیم؟
قاسم بن حسن (شهادت سال ۶۱ هجری) از فرزندان امام حسن(ع) است که در واقعه کربلا به شهادت رسید. او در شب عاشورا در پاسخ امام حسین(ع) که نظر او را در مورد مرگ پرسید، مرگ را شیرینتر از عسل دانست. وی در روز عاشورا به دست عمرو بن سعد بن نفیل ازدی به شهادت رسید ...
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة یا زهراء سلام الله علیها *****************
* هشت توصیه امام هشتم برای روزهای آخر شعبان
* اباصلت (سلام الله علیه) میگوید: در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیهالسلام رسیدم. فرمود:
* ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهیهای روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی:
1_ زیاد دعا کن 2_ زیاد استغفار کن 3_ زیاد قرآن تلاوت کن 4_ از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی 5_ هر امانتی که گردنت هست ادا کن 6_ تمام کینههایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن 7_ هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن... 8_ و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو: * اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ * خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز
* عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۲ ص۵۱ * بحارالانوار ج ۹۴ ص۷۳
***************** * هرگونه تبلیغات در صورت انجام ارتباطی به این وبلاگ ندارد
* استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
♦️دوم: احيا و شب زنده داری به نماز، دعا و استغفار، چنانچه روش امام زين العابدين (علیه السلام) بوده و در روايت است كه هر كس این شب را احيا دارد، دل او نمیرد در روزى كه دل ها بميرند
♦️سوم: زيارت امام حسين (علیه السلام) كه افضل اعمال اين شب و باعث آمرزش گناهان است ♦️چهارم: خواندن دعاى «اللَّهُمَّ بِحَقِّ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ مَوْلُودِهَا...». ♦️پنجم: خواندن دعاى «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ الْخَالِقُ الرَّازِقُ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ الْبَدِيءُ الْبَدِيعُ لَكَ الْجَلَالُ وَ لَكَ الْفَضْل...». ♦️ششم: خواندن دعای «اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْيَتِكَ ما یحول بیننا و بین معصیتک...». ♦️هفتم: خواندن دعاى كميل. ♦️هشتم: گفتن هر يك از تسبيحات اربعه را صد مرتبه. ♦️نهم: انجام دو رکعت نماز پس از نماز عشاء که در ركعت اول حمد و سوره «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» و در ركعت دوم حمد و سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و پس از سلام نماز 33 مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ» بعد از آن 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و بعد از آن 34 مرتبه «اللَّهُ أَكْبَرُ» و سپس این دعا خوانده شود: «یا مَنْ إِلَيْهِ مَلْجَأُ الْعِبَادِ الْعِبَادُ فِي الْمُهِمَّاتِ و الیه یفزع الخلق فی الملمات...». ♦️دهم: خواندن این دعا: «إِلَهِي تَعَرَّضَ لَكَ فِي هَذَا اللَّيْلِ الْمُتَعَرِّضُونَ و قصدک القاصدون...». ♦️یازدهم: خواندن نماز جعفر طیار (علیه السلام). ♦️دوازدهم: بجا آوردن نمازها و سجده هایی که در مورد این شب وارد شده است، مانند آنچه از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نقل شده که آن حضرت در سجده نیمه شب عرضه می داشتند: «سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي...» و مانند اینکه چهار ركعت نماز بجا آورده شود، در هر ركعت حمد یکبار و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» صد مرتبه و پس از آن این دعا را بخواند: «اللَّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَ مِنْ عَذَابِكَ خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ اللَّهُمَّ لَا تُبَدِّلْ اسْمِي وَ لَا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَ لَا تَجْهَدْ بَلَائِي وَ لَا تُشْمِتْ بِي أَعْدَائِي أَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عِقَابِكَ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذَابِكَ وَ أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ فَوْقَ مَا يَقُولُ الْقَائِلُونَ» و نیز فضیلت بسیار وارد است برای خواندن صد ركعت نماز در اين شب، در هر ركعت يك مرتبه حمد و ده مرتبه توحيد.
*****************
* هرگونه تبلیغات در صورت انجام ارتباطی به این وبلاگ ندارد
* استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات
۱۲۱ - و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخوريد و اين كار گناه است، و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند و اگر از آنها اطاعت كنيد شما هم مشرك خواهيد بود!
Do not eat from that which the Name of Allah has not been mentioned, for it is a sin. The satans will reveal to their guided ones to argue with you. If you obey them, you shall indeed become idolaters. (121)
تفسیر در آيات گذشته روى جنبه مثبت مساله يعنى خوردن از گوشتهاى حلال تكيه شده بود، ولى در اين آيه - براى تاكيد هر چه بيشتر - روى جنبه منفى و مفهوم آن تكيه نموده و مى گويد: از گوشتهائى كه نام خدا به هنگام ذبح بر آنها برده نشده است نخوريد (و لا تاكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه ). سپس با يك جمله كوتاه مجددا اين عمل را محكوم كرده مى گويد: اين كار فسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خدا است (و انه لفسق ). و براى اينكه بعضى از مسلمانان ساده دل تحت تاثير وسوسه هاى شيطانى آنها قرار نگيرند اضافه مى كند: شياطين مطالب وسوسه انگيزى به طور مخفيانه به دوستان خود القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند (و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم ). ولى به هوش باشيد اگر تسليم وسوسه هاى آنها شويد شما هم در صف مشركان قرار خواهيد گرفت (و ان اطعتموهم انكم لمشركون ). اين مجادله و وسوسه شايد اشاره به همان منطقى باشد كه مشركان به يكديگر القا مى كردند (و بعضى گفته اند مشركان عرب آنرا از مجوسيان آموخته بودند كه اگر ما گوشت حيوان مرده را مى خوريم به خاطر آن است كه خدا آنرا كشته و از حيوانى كه ما مى كشيم بهتر است يعنى نخوردن مردار يكنوع بى اعتنائى به كار خدا است !. غافل از آنكه آنچه به مرگ طبيعى مى ميرد علاوه بر اينكه غالبا بيمار است ، سر بريده نيست و خونهاى كثيف در لابلاى گوشتهاى آن مى مانند و مى ميرند و فاسد مى شوند و گوشت را هم آلوده و فاسد مى كنند، به همين دليل خداوند دستور داده تنها از گوشت حيواناتى بخورند كه با شرايط خاصى ذبح شده و خون آن بيرون ريخته است . ضمنا از اين آيات استفاده مى شود كه ذبيحه هاى غير اسلامى حرام است ، زيرا - علاوه بر جهات ديگر - آنها به هنگام ذبح مقيد به بردن نام خدا بر آن نيستند.
امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام): در ماه رمضان بسيار دعا و استغفار کنيد؛ دعا بلا و گرفتاري را از شما دور ميسازد و به سبب استغفار، گناهان شما محو ميشود. وسائل الشيعة، ج 4
وقتی مطلبی را نقل می کنید، آن را از قول کسی که برای شما بیان کرده نقل کنید؛ در این حال اگر مطلب حقّی بوده باشد نفعش برای شماست و اگر کذب بوده باشد ضررش برای آن شخص خواهد بود.
«کافی» ج 1 ص 52
حاج قاسم و ما ادراک حاج قاسم
خاطره فرزند شهید سلیمانی از افطار حاج قاسم با رزمنده ها در خط
تلفن خانه زنگ خورد. بابا بود با صدای خسته. پرسیدم افطار كردید؟ گفتند بچهها برايم در قرارگاه افطار آماده كردند اما نرفتم و در خط ماندم و با رزمندهها سفره انداختيم و نان پنير مختصری خورديم. گفتم چرا قرارگاه نرفتید؟ گفتند «ميترسم در غيبتم مظلومی با زبان روزه، اسير و يا شهید شود».
در بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم «حامد کوچکزاده» آمده است: «دشمن با تمام قوا از زمین و آسمان، در حال حمله به مرزهای اعتقادی و ایمانی ماست. حرکتی کنید. امروز دشمن در خصوصیترین لحظات ما و به خصوصیترین مکانهای ما نفوذ کرده و بنیان خانواده که یکی از ارکان مهم جامعه میباشد را از هم پاشیده و چگونه است که ما نسبت به این مسائل بیتفاوتیم...»
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمود که این پنج کلمه را، این پنج مطلب را، از من فرا بگیرید؛ پنج کلمهای که هر چه سِیر کنید در این دنیا، نخواهید توانست بهتر از این کلمات حکمتآمیز را پیدا کنید. تعبیر حضرت این است که «لَو رَکِبتُمُ المَطی»؛ «مطی» جمع «مطیّه» است؛ یعنی چهارپایان و مراکبِ آن روزِ دنیا؛ حالا شما بفرمایید هواپیما و اتومبیل. فَاَنضَیتُموها؛ یعنی فرسوده کنید؛ [یعنی اگر] آن قدر سواری بکشید از این شتر یا این اسب که از پا بیندازید او را؛ یعنی این قدر پیش بروید؛ راه بروید. خلاصه، کنایه از این معنا است که هر چه بگردید، نخواهید توانست مثل این کلمات را در حکمت پیدا کنید. این پنج کلمه [برای هر کس] این است:
اَلا لا یَرجو اَحَدٌ اِلَّا رَبَّه
[اوّل:] امیدی به غیر خدا نداشته باشد؛ پشت سر همهی عوامل مادّی، ارادهی الهی را ببیند. گاهی همهی وسایل مادّی هم فراهم است امّا نتیجهبخش نمیشود. همهی این سلسلهی علل و معالیلی که در این عالَم طبیعت گذاشته شده است، قوامش و تأثیرش به ارادهی الهی است. این را آدم بفهمد و امید او به خدا باشد؛ امید او به این عوامل ظاهری، یعنی به این جسمهای بیروح و این کالبدهای بیجان نباشد. همهی این علل و عوامل، بدون ارادهی الهی کالبدی هستند بیجان؛ جان آنها، روح آنها، حقیقت آنها عبارت است از ارادهی الهی. پس در همه چیز دنبال امید به خدا باشید؛ این، کار انسان را خیلی آسان و گوارا میکند.
وَ لا یَخافَنَّ اِلَّا ذَنبَه
[دوّم:] از هیچ چیز هم جز گناهِ خود نترسد. این گناه، آثار دنیوی و اخروی دارد. وَ ما اَصابَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت اَیدیکُم؛(۲) این همان گناهان ما است، خطاهای ما است؛ ما هستیم که با سوء تدبیر خودمان، با سوء عمل خودمان، با تنبلی خودمان، با دخالت دادن هواهای نفْسانی خودمان، کارها را خراب میکنیم و میوهی تلخ آن، کام ما را تلخ میکند. پس آنچه باید واقعاً از آن بترسیم، خطای خود ما، گناه خود ما، تخلّف خود ما است. این دوّمی موجب میشود که انسان مراقب باشد که در همهی امور زندگی خطا نکند، مواظب باشد که درست بیندیشد، درست فکر کند، درست عمل کند و خواستها و هواها را در تصمیمگیریهای گوناگون در زندگی خودش اثر ندهد. همین جور هم هست؛ در زندگیتان [اگر] نگاه کنید، خواهید دید همه چیز همین جور است.
وَ لا یَستَحیِی العَالِمُ اِذا لَم یَعلَم اَن یَتَعَلَّم
[سوّم:] شخصی که عالم است، خجالت نکشد از اینکه بیاموزد آن چیزی را که نمیداند. مرحوم کیوان سمیعی -مرد بافرهنگِ فرهیختهای بود به قول امروز؛ مرحوم کیوان سمیعی چند سال پیش فوت کرد- میگفت مرحوم حاج آقا حسین قمی در سفری که از عتبات آمده بود برای زیارت و برمیگشت، آمد کرمانشاه -مرحوم آقای حاج آقا حسین قمی مرجع تقلید بود آن وقت- یک مسئلهای در قبله محلّ اختلاف شد بین علما، مرحوم سردار کابلیِ معروف که اهل نجوم و این چیزها بود، آمد نشست برای حاج آقا حسین شرح داد؛ میگوید من در مجلس بودم، دیدم حاج آقا حسین وقتی فهمید که این مردِ واردی است، با اینکه سردار کابلی، هم سنّاً، هم رتبهی علمیاش و رتبهی حوزویاش خیلی پایینتر از مرحوم حاج آقا حسین بود -البتّه او هم عالم بود، فاضل بود- حاج آقا حسین مثل یک شاگرد گفت شما فردا هم تشریف بیاورید؛ فردا هم آمد برایش شرح داد مسئلهای را در باب قبله و تبیین کرد برای او. شما عالم هستید، امّا این مطلب را وقتی نمیدانید، از اینکه بروید یاد بگیرید شرم نکنید. آنچه حالا انسان میخواهد یاد بگیرد و بنا دارد که یاد بگیرد، نگویید «من بروم یاد بگیرم با این شأن و با این مقام و با این شهرت؟» ببینید این دایرهی علمآموزی و گسترش علم تا کجاها همین طور گسترده میشود! تمامشدنی نیست یاد گرفتنِ انسان.
وَ لا یَستَحیی اِذا سُئِلَ عَمّا لا یَعلَمُ اَن یَقولَ اللهُ اَعلَم
[چهارم:] یک چیزی هم که از شما پرسیدند، وقتی نمیدانید، خجالت نکشید از اینکه بگویید: من نمیدانم، خدا میداند. حالا در این روایت دارد «اللهُ اَعلَمُ»؛ در یک روایت دیگر با یک سند دیگری همین مطلب نقل شده که دارد «اَن یَقولَ لا اَعلَم». آدم چیزی را که نمیداند، خجالت نکشد از اینکه بگوید من نمیدانم آن را؛ علم را با جهل مخلوط نکنید. الان خیلیها از این کسانی که مدّعیانِ علم هستند در عرصههای مختلف ــ نه فقط عمامهایها؛ عمامهای و غیر عمامهای؛ دیگر حالا غیر عمامهایها شلوغتر کردهاند تا عمامهایها ــ اینها وقتی یک چیزی را نمیدانند، ننگشان میکند که بگویند نمیدانیم، رشتهی ما نیست، کار ما نیست، بلد نیستیم، تحقیق نکردهایم، درسش را نخواندهایم؛ ننگشان میکند که این را بگویند؛ یک چیزی حتماً در جواب افاده میکنند، افاضه میکند، غلط؛ یعنی جهل را میریزند در عرصه و سفرهی علم، مخلوط میکنند، علم را خراب میکنند.
وَ اعلَموا اَنَّ الصَّبرَ مِنَ الایمانِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ وَ لا خَیرَ فی جَسَدٍ لا رَأسَ لَه
[پنجم:] همه چیزِ ایمان صبر است. صبر یعنی تحمّل کردن، استقامت کردن، پای فشردن در راه صحیح؛ به این میگویند صبر، که پشتوانهی همهی حرکتها و تلاشهای انسان هم صبر است.
۱) خصال، ج ۱، ص ۳۱۵؛ «على (علیه السّلام) فرمود: کلماتى از من فرا گیرید که اگر بر چهارپایان سوار شوید و در راهپیمایى آنها را از پاى درآورید، مانند آن کلمات را نخواهید یافت. هان که هیچ کس جز به پروردگارش امید نبندد و بجز از گناهِ خویش نهراسد و چون چیزى نداند از فرا گرفتنش خجالت نکشد و چون چیزى از او سؤال شد که نمیداند، خجالت نکشد و بگوید خدا بهتر میداند، و بدانید که شکیبایى براى پیکرهی ایمان همچون سر است براى بدن، و بدنى که سر ندارد خیرى در او نیست.»
۲) سورهی شوریٰ، بخشی از آیهی ۳۰؛ «و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شما است ...»
* هرگونه تبلیغات در صورت انجام ارتباطی به این وبلاگ ندارد
* استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات
هفتاد و نهمین سوره قرآن کریم است که مکی و دارای 46 ایه می باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: هر کس سوره نازعات را قرائت نماید نگه داشتن و حسابرسی او در روز قیامت به اندازه یک نماز واجب طول می کشد تا اینکه وارد بهشت می شود. (1)
باز ایشان فرموده اند: کسی که سوره نازعات را قرائت نماید در قبرش و روز قیامت تنها نیست و این سوره انیس او می گردد تا وارد بهشت شود.(2)
امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: هر که سوره نازعات را قرائت نماید سیراب از دنیا می رود و سیراب مبعوث می شود و سیراب وارد بهشت می گردد. (3)
آثار و برکات سوره
1) در رویایی با دشمن
امام صادق علیه السلام فرموده اند: کسی که سوره نازعات را در رویارویی با دشمنان بخواند دشمنانش او را نمی بینند و اگر هنگام ورود بر کسی که از خوف و ترس دارند خوانده شود نجات می یابد وبه اذن خدا ایمنی می یابد. (4)
2) دفع سم در بدن
روایت شده است هر کس سوره نازعات را نوشته وپس از شستن سوره آن را به کسی که سم خورده یا حیوان وحشره ای سمی او را گزیده است بنوشانند شفا می یابد. (5)
__________________
پی نوشت:
(1) مجمع البیان، ج10، ص250
(2) مستدرک الوسائل، ج4، ص35
(3) ثواب الاعمال، ص121
(4) مکارم الاخلاق، ص365
(5) همان
منبع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ» (به یاد آرید) هنگامیکه از شما پیمان گرفتیم، خونهای یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، پس شما (به این پیمان) اقرار کردید و خود بر آن گواه هستید. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۸۴:
شاید مراد از میثاق بنیاسرائیل دربارۀ احترام به خون مردم، آیۀ ۳۲ سورۀ مائده باشد که میفرماید: بر بنیاسرائیل نوشتیم که هر کس شخصی را بدون دلیل و از روی فساد در زمین بکشد، گویا همۀ مردم را کشته است.
حقِّ حیات، اوّلین حقِّ برای هر انسان است و قتل نفس از گناهان کبیره میباشد.
در سورۀ نساء آیۀ ۹۳ میخوانیم: هر کس با اختیار و دانسته مسلمانی را بکشد، برای همیشه در دوزخ و مورد غضب خداوند است.
همچنانکه در سورۀ مائده آیۀ ۳۲؛ کشتن یک نفر را بدون هیچ جرمی برابر با کشتن همۀ مردم شمرده است.
در حدیث آمده است: تمام گناهان مقتول به گردن قاتل میافتد.
و نیز آمده است: اگر اهل آسمانها و زمین در قتل یک نفر شریک شوند، همه به دوزخ میافتند.
روش طاغوتها آن است که برای محکمکردن پایگاه خود، قلعهها و کاخها بنا میکنند و مردم را آواره کرده و مورد آزار و هتک حرمت قرار میدهند.
درحالیکه حتّی بستانکار حقّ ندارد، بدهکار را مجبور به فروش خانه خود نماید.
و اگر شخصی در مسجد برای خود جای بگیرد، کسی حق ندارد در آنجا نماز بخواند.
و هر کس زودتر از دیگری مکانی را برای کار یا عبادت یا کشاورزی انتخاب نمود، در اولویّت قرار میگیرد و احدی حقِّ مزاحمت ندارد.
انتقاد از یهودیان زمان رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله که در جملۀ «أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ» به چشم میخورد به خاطر عملکرد نیاکانشان است.
آری، هر کس به کار شخصی یا قومی مربوط به زمانهای گذشته یا آینده راضی باشد، شریک در آن قلمداد میشود. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۸۴:
۱. برای اطمینان از انجام کارهای مهم، سفارش و فرمان کافی نیست، میثاق و عهد لازم است. «أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ»
۲. امنیّت جان و وطن، سفارش همۀ مکاتب الهی است. «لا تَسْفِکُونَ»، «لا تُخْرِجُونَ»
۳. علاقهبهوطن، یک حقّ فطری و طبیعی است و سلب این حق، ظلم آشکار است. «وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ»
۴. جامعه به منزلۀ پیکری واحد است که افراد آن، اعضای این پیکر هستند. «دِماءَکُمْ»، «أَنْفُسَکُمْ»
از کلمۀ «دِماءَکُمْ» و «أَنْفُسَکُمْ» استفاده میشود، کشتن یا اخراج دیگری در واقع کشتن و اخراج خود است.
سعدی میگوید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند --------- که در آفرینش ز یک گوهرند تفسیر صفحۀ ۱۳ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۸۵ - تفسیر نور:
«ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» امّا این شما هستید که یکدیگر را به قتل میرسانید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان (آواره و) بیرون میکنید و بر علیه آنان، به گناه و تجاوز همدیگر را پشتیبانی میکنید. ولی اگر همانان به صورت اسیران نزد شما آیند، باز خریدشان می کنید (تا آزادشان سازید) درحالیکه (نه تنها کشتن، بلکه) بیرون راندن آنها (نیز) بر شما حرام بود. آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان میآورید و به برخی دیگر کافر میشوید؟ پس جزای هر کس از شما که این عمل را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود و روز قیامت به سختترین عذاب باز برده شوند و خداوند از آنچه انجام میدهید، غافل نیست. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۸۵:
خداوند در این آیه، بنیاسرائیل را سرزنش میکند که علیرغم پیمان و میثاقی که داشتید، همدیگر را کشتید و یکدیگر را از سرزمینهایتان بیرون کردید.
شما موظّف بودید یک جامعۀ متّحد بر اساس روابط صحیح خانوادگی و رسیدگی به محرومان تشکیل دهید، ولی بهجای آن در گناه و تجاوز به حقوق دیگران، یکدیگر را یاری و حمایت نمودید و در جامعه، هرج و مرج و تفرقه و خونریزی را رواج دادید.
با حمایت شما، حاکمان ظالم جرأت قتل و تبعید پیدا کردند و عجیب اینکه شما به حکم تورات، اگر در این درگیریها اسیری داشته باشید با پرداخت فدیه آزادش مینمایید، درحالیکه حکم تورات را در تحریم قتل و تبعید، گوش نمیدهید
حاضر هستید همدیگر را به دست خود بکشید، ولی حاضر نیستید اسیر یکدیگر باشید!
اگر اسارت توهین است، کشتن از آن بدتر است، و اگر فدیه دادن و آزاد کردن اسیران، فرمان تورات است، نهی از قتل و تبعید هم فرمان خداوند است!
آری، شما تسلیم فرمان خداوند نیستید؛ بلکه آیات الهی را هر جا مطابق میل و سلیقۀ خودتان باشد میپذیرید و هر کجا نباشد، زیر بار نمیروید.
این آیه نسبت به خطر التقاط، هشدار میدهد که چگونه افرادی بخشی از دین را میپذیرند و قسمت دیگر آن را رها میکنند.
مسلمانانی که به احکام فردی عمل میکنند، ولی نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت هستند، باید در انتظار خواری و ذلّت دنیا و عذاب قیامت باشند.
ایبسا کسانیکه شرایط و احکام نماز و روزه را مراعات میکنند، ولی در شرایط و وظایف حاکم و حکومت، متعهّد نیستند. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۸۵:
۱. قرآن، کشتنِ دیگران را، به کشتن نفسِ خود تعبیر کرده است تا بگوید دیگرکشی، خودکشی است و افراد یک جامعه همچون اعضای یک پیکر هستند. «تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ»
۲. یاریرسانی و همکاری در گناه و تجاوز، ممنوع است. «تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»
در احادیث آمده است: اگر کسی ستمگر را در ظلم و ستم راهنمایی و کمک کند، در دوزخ قرین «هامان» وزیر فرعون خواهد بود. و حتّی آمادهکردن دوات و قلم برای ستمگر، جایز نیست.
امام کاظم علیهالسّلام خطاب به یکی از مسلمانان بزرگوار فرمود: کرایهدادن شتر به دستگاه هارونالرّشید هر چند برای سفر حج باشد، جایز نیست. «تفسیر أطیبالبیان»
۳. علامت ایمان، عمل است و اگر کسی به دستورات دین عمل نکند، گویا ایمان ندارد. «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»
قرآن، بهجای انتقاد از اینکه چرا بعضی دستورات را عمل میکنید و بعضی را رها میکنید، فرموده است: چرا به بعضی ایمان میآورید و به بعضی کفر میورزید.
۴. نشانۀ ایمان واقعی، عمل به دستوراتی است که بر خلاف سلیقههای شخصی انسان باشد وگرنه انجام دستوراتِ مطابق میل انسان، نشانی از میزان ایمان واقعی ندارد. «تَقْتُلُونَ»، «تُفادُوهُمْ»
(در کشتن یکدیگر به تورات کاری ندارید، ولی در آزادسازی اسیران اهل ایمان میشوید!)
۵. کفر به بعضی از آیات، در واقع کفر به تمام احکام است. و بههمین جهت جزای کسانی که به قسمتی از آیات عمل نکنند، خواری دنیا و عذاب قیامت خواهد بود. «خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» «یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ» تفسیر صفحۀ ۱۳ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۸۶ - تفسیر نور:
«أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ» آنها کسانی هستند که زندگی دنیا را بهبهای (ازدستدادن) آخرت خریدهاند، پس در مجازات آنان تخفیفی داده نمیشود و آنها یاری نخواهند شد. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۸۶:
این آیه ریشۀ پیمانشکنیها، قتلِ نفسها و عمل نکردن به برخی آیات را چنین بیان میکند: آنها دنبال زندگی دنیوی هستند و تنها به قوانینی که منافعشان را تأمین کند، پایبند هستند و به هر قانونی که ضرری به منافع دنیوی آنان بزند بیاعتنا هستند.
پس عذاب الهی برای این رفاهطلبان دنیاپرست، تخفیف ندارد و بر خلاف خیال و گمانشان که ادّعا میکنند یا اصلًا عذاب نخواهند شد و یا چند روزی بیشتر مجازات نمیبینند، آنان نیز مثل همۀ مجرمان، در برابر اعمال خود مسئول هستند. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۸۶:
۱. انسان، آزاد است و حقّ انتخاب دارد. تمام آیاتی که میفرماید: انسان دنیا را خرید و آخرت را فروخت، دلیل این هستند که انسان مجبور نیست، بلکه اختیار دارد و خود با فکر و مقایسه، میسنجد و انتخاب میکند. «اشْتَرَوُا»
۲. همه در برابر قانون الهی یکسان هستند. «فَلا یُخَفَّفُ» اینکه بنیاسرائیل خود را نژادِ برتر، فرزند و محبوب خدا میدانند، گمان و وهمی بیش نیست. قهر الهی برای هیچ انسان و نژادی که در مسیر لجاجت و کفر است، استثنا برنمیدارد.
۳. دنیاطلبی، یکی از انگیزههای قتل میباشد. «تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ» «اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا» تفسیر صفحۀ ۱۳ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۸۷ - تفسیر نور:
«وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ» و همانا ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و از پس او پیامبرانی پشت سر یکدیگر فرستادیم و به عیسیبن مریم (معجزات و) دلایل روشن بخشیدیم و او را با روحالقدس، تأیید و یاری نمودیم. پس چرا هر گاه پیامبری چیزی (از احکام و دستورات) بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبّر ورزیدید. (و بهجای ایمانآوردن به او) جمعی را تکذیب و جمعی را به قتل رساندید؟! نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۸۷:
این آیه از استمرار لطف خداوند برای هدایت مردم سخن میگوید.
که پس از موسی علیهالسّلام پیامبرانی چون داوود، سلیمان، یوشع، زکریّا و یحیی علیهمالسّلام آمدند.
و بعد از آن بزرگواران، خداوند حضرت عیسی علیهالسّلام را با دلایل روشن فرستاد که از سوی روحالقدس « از آیۀ ۱۰۲ سورۀ نحل معلوم میشود که روحالقدس همان جبرئیل است» یاری و تأیید میشد،
ولی بنیاسرائیل راه استکبار و گردنکشی را پیش گرفتند و بهجای پذیرشِ هدایت الهی، به تکذیب و قتل انبیاء دست زدند.
نقل تاریخ انبیا، یک نوع تسلّی برای پیامبر اسلام و مؤمنان است که تحمّل رنجها برای آنان آسان شود. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۸۷:
۱. سنّت خداوند، تداوم وجود رهبر آسمانی در میان مردم است. «قَفَّیْنا»
۲. تعلیم و تربیت، تعطیلبردار نیست. «قَفَّیْنا» فرستادن پیامبران یکی پس از دیگری، نشانۀ جریان هدایت در طول تاریخ است.
۳. فرشتگان، به اولیای خدا یاری میرسانند. «أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ»
۴. انبیاء باید به سراغ مردم بروند. «جاءَکُمُ الرَّسُولُ»
۵. هدایت، با هوی و هوس سازگار نیست. «لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ»
۶. کسی که تسلیم حق نباشد، مستکبر است. «لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ»
۷. هویپرستی، انسان را تا پیامبرکُشی پیش میبرد. «فَرِیقاً تَقْتُلُونَ»
۸. انبیاء برای تحقّق اهداف خویش، تا پایِ جان مقاومت میکردند. «فَرِیقاً تَقْتُلُونَ» تفسیر صفحۀ ۱۳ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۸۸ - تفسیر نور:
«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً ما یُؤْمِنُونَ» و آنها (به پیامبران) گفتند: دلهای ما در غلاف است (و ما از گفتههای شما چیزی نمیفهمیم). چنین نیست، بلکه خداوند به سبب کفرشان از رحمت خود دور ساخته (و بههمیندلیل چیزی درک نمیکنند)، پس اندکی ایمان میآورند. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۸۸:
ظاهراً این جواب استهزاآمیز، شعار همۀ مشرکان و سرکشان، در برابر پیامبران بوده است.
چنانکه در جواب حضرت شعیب میگفتند: «یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ» «هود، ۹۱» ما حرف تو را نمیفهمیم.
و یا در برابر آیات قرآن میگفتند: «قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ» «فصّلت، ۵» دلهای ما در پرده و پوشش است.
در این آیه نیز تعبیر «قُلُوبُنا غُلْفٌ» آمده است. پیام سورۀ بقره - آیۀ ۸۸:
مقدّمات بدبختی، به دست خود انسان است. اگر گروهی مورد لعنت و قهر الهی قرار میگیرند، به خاطر کفر و لجاجت خودشان است. «لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ»
حضرت آیتالله خامنهای: «الله اکبر ملت ایران لحن و نواى خاصى دارد. چون الله اکبر پیغمبر است، الله اکبر بت شکن است، چون به معناى ناچیز و بىمقدار داشتن بتهاى زور و زر است، چون به معناى رشادت و شجاعت یک ملّت در مقابل استکبار جهانى است.» ۱۳۶۴/۰۶/۰۶
یکی از گناهان کبیرهی تمدن غرب نسبت به بشریت، این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد. تشکیل خانواده را کوچک کرد. مثل لباس که عوض میکنند... قضیهی زن و شوهری را این طور کردند. بیانات رهبر انقلاب در مراسم خطبه عقد زوج های جوان؛ ۷۸/۱/۲۴
استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين (۲۹) و لو ترى إذ وقفوا على ربهم قال اءليس هذا بالحق قالوا بلى و ربنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون (۳۰) قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله حتى إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يحسرتنا على ما فرطنا فيها و هم يحملون اءوزارهم على ظهورهم اءلا ساء ما يزرون (۳۱) و ما الحيوة الدنيا إلا لعب و لهو و للدار الاخرة خير للذين يتقون اءفلا تعقلون (۳۲)
ترجمه : ۲۹ - آنها گفتند: چيزى جز اين زندگى دنيا نيست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد. ۳۰ - اگر آنها را به هنگامى كه در پيشگاه (دادگاه عدل ) پروردگارشان ايستاده اند به بينى كه به آنها گفته مى شود آيا اين حق نيست ؟ مى گويند: آرى قسم به پروردگار ما (حق است )، مى گويد پس مجازات را بچشيد در برابر آنچه انكار مى كرديد! ۳۱ - آنها كه لقاى پروردگار را انكار كردند مسلما زيان ديدند، (و اين انكار ادامه مى يابد) تا هنگامى كه ناگهان قيامت فرا مى رسد مى گويند: اى افسوس كه درباره آن كوتاهى كرديم ، و آنها (بار سنگين ) گناهانشان را بر دوش مى كشند، چه بد بارى بر دوش خواهند داشت . ۳۲ - و زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست ، و سراى آخرت براى آنها كه پرهيزگارند بهتر است آيا نمى انديشيد.
تفسیر در تفسير آيه اول دو احتمال وجود دارد، يكى اينكه دنباله سخنان مشركان لجوج و سخت باشد كه به هنگام مشاهده صحنه هاى رستاخيز آرزو مى كنند بار ديگر بدنيا باز گردند و جبران كنند، ولى قرآن مى گويد اگر اينها باز گردند نه تنها بفكر جبران نخواهند بود و به كارهاى خود ادامه خواهند داد، بلكه اساسا رستاخيز و قيامت را هم انكار خواهند كرد، و با نهايت تعجب خواهند گفت : (زندگى تنها همين زندگى دنياست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد!) (و قالوا ان هى الا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين ). احتمال ديگر اينكه آيه بحث جداگانه اى را درباره جمعى از مشركان كه معاد را بكلى انكار مى كردند بازگو مى كند، زيرا در ميان مشركان عرب جمعى بودند كه عقيده به معاد نداشتند، در حالى كه بعضى ديگر به نوعى از معاد ايمان داشتند. در آيه بعد قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخيز اشاره كرده ، و مى گويد: (اگر آنها را مشاهده كنى در آن هنگام كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده اند و به آنها گفته مى شود، آيا اين حق نيست ؟) (و لو ترى اذ وقفوا على ربهم قال اليس هذا بالحق ). آنها در پاسـخ خواهند گفت آرى ، سوگند بپروردگار ما، اين حق است (قالوا بلى و ربنا). بار ديگر به آنها گفته مى شود پس بچشيد مجازات را به خاطر اينكه آنرا انكار مى كرديد و كفر مى ورزيديد! (قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ). مسلما منظور از (وقوف در برابر پروردگار) اين نيست كه خداوند مكانى داشته باشد، بلكه به معنى ايستادن در برابر صحنه هاى مجازات او است - همانطور كه بعضى از مفسران گفته اند - و يا كنايه از حضور در دادگاه الهى است ، همانطور كه انسان بهنگام نماز مى گويد من در برابر خداوند ايستاده ام . در آيه بعد اشاره به خسران و زيان منكران معاد و رستاخيز كرده مى فرمايد: آنها كه ملاقات پروردگار را انكار كردند مسلما گرفتار زيان شدند (قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله ). منظور از ملاقات پروردگار همانطور كه قبلا اشاره شد يا ملاقات معنوى و ايمان شهودى است ، (شهود باطنى ) و يا ملاقات صحنه هاى رستاخيز و پاداش و جزاى او است . سپس مى گويد اين انكار براى هميشه ادامه نخواهد يافت ، و تا زمانى خواهد بود كه (ناگهان رستاخيز بر پا شود، و آنها در برابر اين صحنه هاى وحشتناك قرار گيرند و نتائج اعمال خود را با چشم خود ببينند، در اين موقع فرياد آنها بلند مى شود: اى واى بر ما چقدر كوتاهى درباره چنين روزى كرديم ؟!) (حتى اذا جائتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها). منظور از ساعة روز قيامت است و بغتة به معنى اين است كه بطور ناگهانى و جهش آسا كه هيچكس جز خدا وقت آنرا نمى داند واقع مى شود، و علت انتخاب اين نام (ساعة ) براى روز قيامت يا بخاطر آن است كه با سرعت حساب مردم در آن ساعت انجام مى گيرد، و يا اشاره به ناگهانى وقوع آن است كه در ساعتى برق آسا مردم از جهان برزخ منتقل به عالم قيامت مى شوند. حسرت به معنى تاسف بر چيزى است ولى عرب هنگامى كه زياد متاثر شود خود (حسرت ) را مخاطب قرار داده و مى گويد: يا حسرتنا: گويا شدت حسرت چنان است كه بصورت موجودى در مقابل او مجسم شده است ! سپس قرآن مى گويد: (آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند) (و هم يحملون اوزارهم على ظهورهم ). (اوزار) جمع (وزر) به معنى بار سنگين است و در اينجا منظور از آن گناهان است و اين آيه مى تواند يكى از دلائل تجسم اعمال بوده باشد زيرا مى گويد آنها گناهان خود را بر دوش مى كشند. و نيز مى تواند كنايه اى از سنگينى بار مسئوليت بوده باشد زيرا مسئوليتها همواره تشبيه به بار سنگين مى شود. و در پايان آيه مى فرمايد چه بد بارى بر دوش مى كشند (اءلا ساء ما يزرون ) در آيه فوق سخنى از خسران و زيان منكران معاد به ميان آمده ، دليل اين موضوع روشن است زيرا ايمان به معاد علاوه بر اينكه انسان را آماده براى زندگى سعادتبخش جاويدان مى كند و او را بتحصيل كمالات علمى و عملى دعوت مى نمايد اثر عميقى در كنترل انسان در برابر آلودگى و گناهان دارد و در بحثهاى مربوط به معاد اثر سازنده آنرا از نظر فردى و اجتماعى به خواست خدا توضيح خواهيم داد. سپس براى بيان موقعيت زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت چنين مى گويد: زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست (و ما الحياة الدنيا الالعب و لهو). بنابراين آنها كه تنها به دنيا دل بسته اند و جز آن نمى جويند و نمى طلبند در واقع كودكان هوسبازى هستند كه يك عمر ببازى و سرگرمى پرداخته و از همه چيز بيخبر مانده اند!.
تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى از اين نظر است كه بازيها و سرگرميها معمولا كارهاى توخالى و بى اساس هستند كه از متن زندگى حقيقى دورند، نه آنها كه در بازى پيروز ميشوند نه آنها كه شكست مى خورند شكست يافته اند زيرا پس از پايان بازى همه چيز بجاى خود بازمى گردد! بسيار ديده مى شود كه كودكان دور هم مى نشينند و بازى را شروع مى كنند يكى را (امير) و ديگرى را (وزير) و يكى را (دزد) و ديگرى را (قافله ) اما ساعتى نمى گذرد كه نه خبرى از امير است و نه وزير، و نه دزد و نه قافله ، و يا در نمايشنامه هائى كه بمنظور سرگرمى انجام مى شود صحنه هائى از جنگ يا عشق يا عداوت مجسم مى گردند اما پس از ساعتى خبرى از هيچكدام نيست . دنيا به نمايشنامه اى مى ماند كه بازيگران آن ، مردم اين جهانند، و گاه اين بازى كودكانه حتى عاقلان و فهميده ما را بخود مشغول مى دارد اما چه زود پايان اين سرگرمى و نمايش اعلام مى گردد. لعب (بر وزن لزج ) در اصل از ماده لعاب (بر وزن غبار) به معنى آب دهان است كه از لبها سرازير گردد، و اينكه بازى را لعب مى گويند، بخاطر آن است كه همانند ريزش لعاب از دهان است كه بدون هدف انجام مى گيرد. سپس زندگانى سراى ديگر را با آن مقايسه كرده مى فرمايد: (سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا انديشه و تعقل نمى كنيد) (و للدار الاخرة خير للذين يعقون افلا تعقلون ). زيرا حياتى است جاويدان و فناناپذير در جهانى وسيعتر و سطح بسيار بالاتر، در عالمى كه سر و كار آن با حقيقت است نه مجاز، و با واقعيت است نه خيال ، در جهانى كه نعمتهايش با درد و رنج آميخته نيست ، و سراسر نعمت خالص است بيدرد و رنج . از آنجا كه درك اين واقعيات ، با توجه به مظاهر فريبنده دنيا، براى غير انديشمندان ممكن نيست لذا روى سخن در پايان آيه بچنين افراد شده است . در حديثى از هشام بن حكم از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل شده كه چنين فرمود: (اى هشام خداوند عاقلان را اندرز داده و نسبت به آخرت علاقمند ساخته و گفته است زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست ، و سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا فكر و عقل خود را بكار نمى اندازيد؟.) شايد نياز بتذكر نداشته باشد كه هدف از اين آيات مبارزه با وابستگى و دلبستگى بمظاهر جهان ماده و فراموش كردن مقصد نهائى آن است ، و گرنه آنها كه دنيا را وسيله اى براى سعادت قرار داده اند در حقيقت جستجوگران آخرتند نه دنيا.
مگر نمیگوییم که با حال ناتوانی به مسجد رفت، تا حقی را احقاق کند؟ ما هم باید در همهی حالات تلاش کنیم، تا حق را احقاق کنیم. ما هم باید از کسی نترسیم. مگر نمیگوییم که یکتنه در مقابل جامعهی بزرگ زمان خود ایستاد؟ ما هم باید همچنان که همسر بزرگوارش فرمود «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله»، از کم بودن تعدادمان در مقابل دنیای ظلم و استکبار نترسیم و تلاش کنیم. ۱۳۷۰/۱۰/۰۵
زینب کبری، نوری شد و درخشید
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
بعد از شهادت حسینبنعلی هم که دنیا ظلمانی شد و دلها و جانها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسانهای تاریخ بشریت - یعنی پیامبران - میتوانند به آنجا برسند. ۱۳۷۰/۰۸/۲۲
خطر گرایش به تجملگرایی
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
این گرایش به تجملگرایی که مدتها بود در جامعهی ما یواش یواش کم شده بود، یا در اوایل انقلاب مثلاً خانمها به تجملات و زر و زیورها اعتنایی نمیکردند، متأسفانه باز این چیزها در جامعهی ما دارد رشد میکند. زنان اندیشمند و با فکر و با معرفت جامعهی ما باید این را خطر بدانند. نباید زنان به سمت تجملگرایی سوق پیدا کنند. البته این خطر برای مردان هم هست؛ منتها در زنان بیشتر و امکانش زیادتر است. وانگهی در این قضیه، در موارد بسیاری، مردان تحت تأثیر زنانشان قرار میگیرند. من با تظاهر به تجمل و تجملگرایی در حد معتدلِ کمِ ناگزیرش مخالفتی نمیکنم؛ لیکن اگر بنا شد که روند افراطی پیدا کند، چیز بسیار مزخرفی است. رهبر انقلاب؛ ۷۰/۱۰/۴
ولایتی باشید و پیرو خط رهبر، نکند قدمی جلو یا عقبتر از ایشان حرکت کنید. همه کارتان با رهبری باشد. خدا را شاکرم که در زمان امام خمینی (ره) به دنیا امده ام و خدا را شاکرم که در زمان امام خامنه ای به وظیفه ام عمل می کنم و افتخار من این است که در زمان سید علی به این شهادت دست پیدا می کنم.
شهید مدافع حرم شهید «مصطفی صدرزاده» (با نام جهادی «سید ابراهیم») این سردارِ فاطمی، سرانجام پس از چند سال دفاع از حرمِ بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)، به تاریخ 1 آبان 1394 شمسی (روز تاسوعای حسینی) طی «عملیات محرم» در نبردی رویارو با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود.
شهید مدافع حرم شهید علی زاده اکبر متولد چهارم خرداد سال 1355 در روستای اکبرآباد از توابع شهرستان کاشمر بود که پس از اخذ مدرک دیپلم در رشته تجربی در سال 1378 وارد سپاه شد. شهید زاده اکبر در طول خدمت در این نهاد مقدس توانست با جدیت و پشتکار در تخریب و انفجارات جزو نفرات برتر قرار گیرد. وی در تمام مأموریتهای حساس، از شمال غرب تا جنوب شرق حضور فعالانه داشت و در هر منطقه ای که حاضر می شد، سعی میکرد مشکلات فرهنگی مردم را شناسایی و در حد توان آنها را رفع نماید.با حمله تروریستهای تکفیری به سوریه شهیدعلی زاده اکبر از جمله کسانی بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شد که سرانجام در 28 مردادماه 1392 در دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید.از این شهید دو فرزند به نامه های مهدی 13 ساله و فاطمه 8 ساله به یادگار مانده است.
فرصت مغتنم زندگى در عصر انقلاب اسلامى
اين يك پيام و خبر بسيار مهم دراين عصر است
انقلاب اسلامى ايران،دربحبوحه تبديل شدن جهان به جنگل درحساس ترين زمان بااعجازومددالهى،جهان خاصه مستضعفين و محرومين وموحدين عالم را از چنگال زروگويان وزور مداران تا حدودى نجات داد و مقدمه ساز ظهور منجى عالم (عج)شد.
لذا هركس به هر طريقى در پيروزى اين انقلاب نقش داشته ولو با يك الله اكبردرجريان انقلاب وايام الله بهمن ٥٧ وحتى با يك شعار مرگ بر شاه ومرگ بر آمريكا و يا بهر مقدار در چهل واندى سال گذشته انقلاب را يارى كرده، چه كمك در٨ سال دوران دفاع مقدس وچه تحمل برخى مشكلات بوجود آمده وكمبود ها در اين ساليان پرفراز ونشيب،
در كل ثواب اين انقلاب اسلامى همچون ثواب انقلابيون و شهيدان و امامين انقلاب سهيم و شريك است،
عزيزان
دوران انقلاب واين دروران طلايي ترين وخاص ترين دوران تاريخ است، قدرحضورتان دراين برهه از تاريخ را بدانيد، يكى ازمصاديق"يوم الحسره درقيامت غبطه وحسرت كسانى است كه زندگى شان در اين دوران نبوده
لذا نعمت و توفيق حضور در اين دوره از تاريخ را غنيمت شمرده و خدا را شاكر باشيم
دير يا زود قبل از ظهور و جهانى شدن اسلام و يا پس از آن بهر صورت همه ما از اين سراى موقت به جايگاه ابدى مان خواهيم رفت،
چه در كاخ زندگى كنيم چه در كوخ بايد رفت،!
چه عمر نوح داشته باشيم چه عمر كوتاه بايد رفت،!
مهم عرض زندگى و كيفيت معنوى زندگى بر اساس آموزهاى قرآن كريم و سيره اولياء الهى است و بقول حاج قاسم عزيزمان مهم اين است كه پاكيزه برويم
و بفرمايش امام راحل (ره) :
همچون چمران سرافراز زندگى كنيم و با سرافرازى برويم مهم رضايت خداست و اينكه گامى در راه اصلاح جهان و كمك به مستضعفين و محرومين عالم برداشته باشيم و در مقدمات. ظهور منجى عالم امام زمان (عج)سهيم باشيم
فقط مردم اعصار پس از ما قدر اين انقلاب و نعمت وجود ولايت را ميفهمند و به ما واين فرصت طلايي غبطه ميخورند بياييم با ياري اين انقلاب مقدس و صبر بر كاستى ها با خدا معامله كنيم و قدر دان خون شهيدان و زحمات نسل انقلاب باشيم
باشد كه خداى متعال و امام عصر سلام الله عليه از ما راضي باشند،
فضیلت ماه شعبان : این ماه بسیار شریف و منسوب به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) است . آن حضرت این ماه را روزه می داشت و متصل به ماه مبارک رمضان می کرد و می فرمود : «شعبان ماه من است.» آقا أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمود : «هر کسی که ماه شعبان را روزه بدارد ، برای محبت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) و تقرب به خدا، خدا او را دوست دارد و او را به کرامت خود در روز قیامت نزدیک می سازد، و بهشت را بر او واجب می کند.» نماز در هر پنجشنبه از ماه شعبان: در هرپنجشنبه از این ماه، دورکعت نماز خوانده می شود. در هر رکعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید را بخواند و بعد از سلام صد بار صلوات بفرستد. از امام علی (علیه السلام) روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : " آسمان ها در هر پنج شنبه از ماه شعبان زینت داده می شود ، پس ملائکه عرض می کنند خدای ما بیامرزد روزه داران این روز را ، و دعای آنها را اجابت کند . و کسی که یک روز از این ماه را روزه بگیرد خدا بدن او را بر آتش حرام می کند. نماز شب اول : نماز شب اول ماه ماه شعبان دوازده رکعت است . در هر رکعت بعد از حمد پانزده مرتبه سوره توحید . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : خدا به او ثواب دوازده هزار شهید عطا فرماید و برای او ثواب عبادت دوازده سال را می نویسد و از گناهان خارج می شود ، مانند روزی که از مادر متولد شده باشد . نماز دیگر شب اول : دو رکعت است . در هر رکعت بعد از حمد ، سی مرتبه سوره توحید را بخواند ، و بعد از سلام نماز بگوید : " اللهُمَّ هذا عَهدی عِندَکَ اِلی یَومِ القیامة. " رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود : از ابلیس و لشکر او حفظ می شود ، و به او ثواب راستگویان عطا می نماید . نماز شب دوم : نماز این شب پنجاه رکعت است، در هر رکعت بعد از حمد سوره توحین و معوذتین (سوره های فلق و ناس) یک مرتبه. نماز شب سوم : دو رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد، بیست و پنج مرتبه سوره توحید خوانده شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:کسی که این نماز را به جا آورد،خدا برای او در روز قیامت هشت در بهشت را باز می کند و هفت در جهنم را بر او می بندد، و خداوند هزار حله و هزار تاج بر او می پوشاند. نماز شب چهارم : چهل رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، بیست و پنج مرتبه سوره توحید قرائت مى شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر کسى که این نماز به جا آورد، خدا براى او به هر رکعتى ، ثواب هزار هزار (یک میلیون) سال عبادت مى نویسد و براى او به هر سوره ، هزار هزار (یک میلیون) شهر بنا مى کند و به او ثواب هزار هزار (یک میلیون) شهید را عطا مى فرماید. نماز شب پنجم : دو رکعت مى باشد و در هر رکعت بعد از حمد، پانصد مرتبه سوره توحید خوانده و بعد از نماز هفتاد مرتبه صلوات فرستاده مى شود. نماز شب ششم : چهار رکعت مى باشد که در هر رکعت بعد از حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید خوانده مى شود. نماز شب هفتم : دو رکعت است و در رکعت اول بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد، صد مرتبه آیة الکرسى قرائت مى شود. نماز شب هشتم : دو رکعت مى باشد؛ در رکعت اول بعد از حمد، آیه آمن الرسول تا آخر سوره پنج مرتبه و پانزده مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد، آیه آخر سوره کهف یک مرتبه و پانزده مرتبه سوره توحید ذکر مى گردد. نماز شب نهم : چهار رکعت است ؛ و در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره نصر خوانده مى شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: کسى که این نماز را به جا آورد، البته حرام مى کند خدا جسد او را بر آتش و به او به هر آیه ، ثواب دوازده شهید از شهداى بدر را و ثواب علما عطا مى کند. نماز شب دهم : چهار رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، آیة الکرسى یک مرتبه و سوره کوثر نیز سه مرتبه قرائت مى شود. ثواب این نماز صد هزار حسنه ، صد هزار درجه بالا رفتن ، صد هزار در براى او باز شدن ، و آمرزیدن پدر و خود و همسایگانش مى باشد. نماز شب یازدهم : هشت رکعت مى باشد؛ در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره کافرون قرائت مى گردد. خداوند به این شخص به هر رکعتى ، باغى از باغهاى بهشت را عطا مى کند. نماز شب دوازدهم : دوازده رکعت مى باشد که در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره تکاثر خوانده مى شود. ثواب این نماز، آمرزش چهل ساله گناهان او و بلند شدن چهل درجه براى او و استغفار چهل هزار ملک براى او و ثواب کسى که شب قدر را درک کرده باشد مى باشد. نماز شب سیزدهم : دو رکعت مى باشد و در هر رکعت بعد از حمد، سوره والتین یک مرتبه خوانده مى شود. نماز شب چهاردهم : چهار رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، پنج مرتبه سوره والعصر تکرار مى گردد. ثواب این نماز، ثواب نمازگزاران از زمان آدم تا روز قیامت و برانگیخته شدن او در حالى که صورتش از خورشید و ماه نورانى تر مى باشد و موجب آمرزش او مى گردد. نماز شب پانزدهم - شب میلاد امام زمان (عج): چهار رکعت است و ما بین نماز مغرب و عشا و در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه توحید (به روایتى یازده مرتبه ) خوانده مى شود. بعد از نماز ده مرتبه گفته مى شود: یا رب اغفرلنا و نیز ده مرتبه یا رب ارحمنا و باز ده مرتبه یا رب تب علینا و بیست و یک مرتبه سوره توحید و سپس مى گویند: سبحان الذى یحیى و الموتى و یمیت الاحیاء و هو على کل شیى قدیر . در پایان نیز ده مرتبه ذکر مى شود: استجاب اللّه له و قضى حوائجه فى الدنیا و الاخرة و اعطاه اللّه کتابه بیمینه و کان فى حفظ اللّه الى قابل . نماز شب شانزدهم : دو رکعت مى باشد و در هر رکعت بعد از حمد، یک مرتبه آیة الکرسى و پانزده مرتبه سوره توحید قرائت مى گردد. ثوابش ، بناى هزار قصر در بهشت است. نماز شب هفدهم : دو رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، هفتاد و یک مرتبه سوره توحید خوانده و بعد از نماز، هفتاد مرتبه استغفار مى گردد. نماز شب هجدهم : ده رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد، پنج مرتبه سوره توحید ذکر مى گردد. نماز شب نوزدهم : دو رکعت مى باشد و بعد از حمد، پنج مرتبه آیه قل اللهم مالک الملک قرائت مى شود. از ثواب هاى این نماز، خارج شدن والدین مى باشد از آتش ، اگر در آتش باشند. نماز شب بیستم : چهار رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، پانزده مرتبه سوره نصر خوانده مى شود. رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود: کسى که این نماز را بخواند قسم را آنچنان کسى که مرا بر حق به پیغمبرى مبعوث کرد! خارج نمى شود از دنیا تا مرا در خواب ببیند و مى بیند جایگاه خود را در بهشت و باکرام البررة محشور مى شود. نماز شب بیست و یکم : هشت رکعت مى باشد و در هر رکعت بعد از حمد، سوره توحید و معوذتین (ناس و فلق ) یک مرتبه ذکر مى گردد. نماز شب بیست و دوم : دو رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد، سوره کافرون و توحید، پانزده مرتبه خوانده مى شود. نماز شب بیست و سوم : سى رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، یک مرتبه سوره زلزلت قرائت مى شود. نماز شب بیست و چهارم : دو رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره نصر خوانده مى شود. نماز شب بیست و پنجم : ده رکعت مى باشد؛ در هر رکعت بعد از حمد، یک مرتبه سوره تکاثر خوانده مى شود. ثواب این نماز، ثواب هفتاد پیغمبر است . نماز شب بیست و ششم : ده رکعت مى باشد؛ در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه آیه آمن الرسول قرائت مى گردد. خداوند به این شخص در روز قیامت ، شش نور عطا مى کند. نماز شب بیست و هفتم : دو رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره اعلى را خوانده مى شود. نماز شب بیست و هشتم : چهار رکعت مى باشد و در هر رکعت بعد از حمد، یک مرتبه سوره توحید، ناس و فلق قرائت مى شود. نماز شب بیست و نهم : ده رکعت است ؛ در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره تکاثر، ده مرتبه معوذتین (ناس و فلق ) و ده مرتبه سوره توحید خوانده مى شود. از ثواب این نماز، گذشتن از صراط مثل برق است . نماز شب سى ام : دو رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد، ده مرتبه سوره اعلى خوانده و بعد از سلام ، صد مرتبه صلوات فرستاده مى شود. رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود: قسم به آنچنان کسى که مرا به حق به پیغمبرى مبعوث کرد! به درستى که بلند مى کند خدا براى او هزار هزار (یک میلیون) شهر در جنت النعیم و اگر اهل آسمانها و زمین جمع شوند که ثوابش را شمارش کنند، نتوانند و براى او هزار حاجت بر مى آورد.
استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
نماز شب دوم ماه رجب (اقبال الاعمال) الجزء الثانی؛ الباب الثامن فيما نذكره مما يختص بشهر رجب و بركاته و ما نختاره من عباداته و خيراته و فيه فصول، فصل فيما نذكره من عمل الليلة الثانية من رجب جلد دوم؛ باب هشتم: اعمال مخصوص ماه رجب و برکات و خیرات آن، فصل بیست و نهم، عمل شب دوم ماه رجب: وَجَدْنَا [فقد ذكرنا] فِي كِتَابِ الْعِبَادَاتِ فِي الرِّوَايَاتِ عَنِ النَّبِيِّ ص در برخى كتابهاى عبادات آمده است كه پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-فرمود: أَنَّ مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الثَّانِيَةِ مِنْ رَجَبٍ عَشْرَ رَكَعَاتٍ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ[1] مَرَّةً وَ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ[2] مَرَّةً هر كس در شب دوم ماه رجب ده ركعت نماز-در هر ركعت «فاتحة الكتاب» و سورهى «قُلْ يا أَيُّهَا اَلْكافِرُونَ» یک بار-بخواند، غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ ذَنْبٍ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ وَ كَتَبَهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ إِلَى السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ وَ بَرِئَ مِنَ النِّفَاقِ خداوند همهى گناهان كوچك و بزرگ او را مىآمرزد و تا سال آينده از نمازگزاران مىنويسد و-همان گونه كه در ضمن اعمال شب اول يادآور شديم-از نفاق و دورويى پاك و مبرّا مىگردد
استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
این شب، شب شریفى است و در آن چند عمل وارد شده است: 1) وقتی هلال ماه دیده شد فرد بگوید: اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّى وَ رَبُّکَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ. و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که چون هلال رجب را مىدید مىگفت: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِى رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ 2) غسل. حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودهاند: هر کس ماه رجب را درک کند و اول و وسط و آخر آن ماه را غسل نماید، از گناهان خود پاک میشود مانند روزى که از مادر متولد شده است. 3) زیارت امام حسین علیه السلام . 4) بعد از نماز مغرب بیست رکعت، یعنی 10 نماز دو رکعتی نماز گزارده شود. تا خود، اهل، مال و اولادش محفوظ بماند و از عذاب قبر در پناه باشد. 5) بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز گزارده شود بدین نحو: در رکعت اول حمد و ألم نشرح یک مرتبه و توحید سه مرتبه و در رکعت دوم حمد و ألم نشرح و توحید و معوذتین خوانده شود و پس از سلام، سى مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگوید و سى مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالى گناهان او را بیامرزد مانند روزى که از مادر متولد شده است.
استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
ترجمه: ۴۹ -و بايد درميان آنها ( اهل كتاب ) طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كنى و از هوسهاى آنان پيروى مكن و بر حذر باش كه مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند ، و اگر آنها ( از حكم و داورى تو ) روى گردانند بدان خداوند مىخواهد آنها را بخاطر پاره اى از گناهانشان مجازات كند و بسيارى از مردم فاسقند . ۵۰-آيا آنها حكم جاهليت را ( از تو ) مىخواهند ، و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مىكند ؟
شان نزول بعضى از مفسران در شان نزول اين آيه از ابن عباس چنين نقل كردهاند : جمعى از بزرگان يهود توطئه كردند و گفتند نزد محمد (صلى الله عليه وآله وسلّم) مى رويم شايد بتوانيم او را از آئين خود منحرف سازيم ، پس از اين تبانى ، نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) آمدند و گفتند : ما دانشمندان و اشراف يهوديم و اگر ما از تو پيروى كنيم مطمئنا ساير يهوديان به ما اقتدا ميكنند ولى در ميان ما و جمعيتى ، نزاعى است ( در مورد يك قتل يا چيز ديگر ) اگر در اين نزاع به نفع ما داورى كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد ، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) از چنين قضاوتى ( كه عادلانه نبود ) خود دارى كرد و آيه فوق نازل شد .
تفسیر در اين آيه بار ديگر خداوند به پيامبر خود تاكيد مىكند كه در ميان اهل كتاب بر طبق حكم خداوند داورى كند و تسليم هوا و هوسهاى آنها نشود . (و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم) .تكرار اين دستور يا به خاطر مطالبى است كه در ذيل آيه آمده ، يا به خاطر آن است كه موضوع اين داورى با موضوع داورى آيات گذشته تفاوت داشته است ، در آيات پيش ، موضوع زناى محصنه بود و در اينجا موضوع ، قتل يا نزاع ديگر بوده است . سپس به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) هشدار ميدهد كه اينها تبانى كرده اند تو را از آئين حق و عدالت منحرف سازند مراقب آنها باش .(و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك) . و اگر اهل كتاب در برابر داورى عادلانه تو تسليم نشوند ، بدان اين نشانه آن است كه گناهان آنها دامانشان را گرفته است و توفيق را از آنها سلب كرده و خدا ميخواهد آنها را به خاطر بعضى از گناهانشان مجازات كند . (فان تولوا فاعلم انما يريد الله ان يصيبهم ببعض ذنوبهم) .ذكر بعض گناهان ( نه همه آنها ) ممكن است به خاطر آن باشد كه مجازات همه گناهان در زندگى دنيا انجام نمى شود و تنها قسمتى از آن دامن انسان را ميگيرد و بقيه به جهان ديگر موكول ميشود .در اينكه كدام كيفر دامن آنها را گرفت ، در آيه صريحا ذكرى از آن به ميان نيامده ، ولى احتمال دارد اشاره به همان سرنوشتى باشد كه دامان يهود مدينه را گرفت و به خاطر خيانتهاى پى در پى مجبور شدند ، خانه هاى خود را رها كرده و از مدينه بيرون روند و يا اينكه عدم توفيق آنها خود يكنوع مجازات براى گناهان پيشين آنها بود ، زيرا سلب موفقيت خود يكنوع مجازات محسوب ميشود ، به عبارت ديگر گناهان پى در پى و لجاجت ، كيفرش محروم ماندن از احكام عادلانه و سرگردان شدن در بيراهه هاى زندگى است . و در پايان آيه ميفرمايد : اگر آنها در راه باطل اينهمه پافشارى ميكنند ، نگران مباش زيرا بسيارى از مردم فاسقند . (و ان كثيرا من الناس لفاسقون) . ممكن است ايراد شود كه آيه فوق دليل بر اين است كه امكان انحراف از حق در باره پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) تصور ميشود و لذا خداوند به او هشدار ميدهد ، آيا اين تعبير با مقام معصوم بودن پيامبران سازگار است ؟ معصوم بودن هرگز به اين معنى نيست كه گناه براى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) و امام محال ميگردد ، و گرنه فضيلتى براى آنها محسوب نميشود بلكه منظور اين است كه آنها با توانائى بر گناه مرتكب گناه نميشوند ، هر چند اين عدم ارتكاب به خاطر تذكرات الهى بوده باشد و به عبارت ديگر ياد آوريهاى خداوند جزئى از عامل مصونيت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) از گناه ميباشد . توضيح بيشتر در باره مقام عصمت پيامبران و امامان به خواست خدا در ذيل آيه تطهير ( آيه 33 احزاب ) خواهد آمد .در آيه بعد به عنوان استفهام انكارى ميفرمايد آيا اينها كه مدعى پيروى از كتب آسمانى هستند انتظار دارند با احكام جاهلى و قضاوتهاى آميخته انواع تبعيضات در ميان آنها داورى كنى . (ا فحكم الجاهلية يبغون) .در حالى كه هيچ داورى براى افراد با ايمان بالاتر و بهتر از حكم خدا نيست .(و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون) . همانطور كه در ذيل آيات سابق گفتيم در ميان طوائف يهود نيز تبعيضات عجيبى بود مثلا اگر كسى از طايفه بنى قريظه فردى از طايفه بنى نضير را به قتل ميرساند قصاص مىشد ، و در صورت عكس ، قصاص نميكردند ، و يا به هنگام گرفتن ديه دو برابر ديه ميگرفتند ، قرآن ميگويد اين گونه تبعيضات نشانه احكام جاهليت است ، و در ميان احكام الهى هيچگونه تبعيض در ميان بندگان خدا نيست . در كتاب كافى از امير مؤمنان على (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: (الحكم حكمان حكم الله و حكم الجاهلية فمن اخطا حكم الله حكم بحكم الجاهلية : حكم دو گونه بيشتر نيست يا حكم خدا است يا حكم جاهليت و هر كس حكم خدا را رها كند به حكم جاهليت تن در داده است . و از اينجا روشن ميشود ، مسلمانانى كه با داشتن احكام آسمانى به دنبال قوانين ساختگى ملل ديگرى افتاده اند ، در حقيقت در مسير جاهليت گام نهاده اند .
حضرت زهرا سلام الله علیها
هرکَس عبادت خالص خود را بهسوی خداوند بالا فرستد (و پیشکش آستان او کند)، خدا هم بهترین مصلحت خود را بر او فرو میفرستد.
ترجمه: ۵۱ -اى كسانى كه ايمان آورده ايد يهود و نصارى را تكيه گاه خود قرار ندهيد ، آنها تكيه گاه يكديگرند و كسانى كه از شما بانها تكيه كنند از آنها هستند خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمىكند . ۵۲ -مشاهد مىكنى افرادى را كه در دلهايشان بيمارى است در ( دوستى با ) آنان بر يكديگر پيشى مىگيرند ، و مىگويند مىترسيم حادثه اى براى ما اتفاق بيفتد ( و نياز به كمك آنها داشته باشيم)شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از ناحيه خود ( به نفع مسلمانان ) پيش بياورد و اين دسته از آنچه در دل پنهان داشتند پشيمان گردند . ۵۳ -و آنها كه ايمان آورده اند مىگويند آيا اين ( منافقان ) همانها هستند كه با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند كه با شما هستيم ؟ ( چرا سرانجام كارشان به اينجا رسيد ) اعمالشان نابود گشت و زيانكار شدند .
شان نزول: بسيارى از مفسران نقل كرده اند كه بعد از جنگ بدر ، عبادة بن صامت خزرجى خدمت پيامبر رسيد و گفت : من هم پيمانانى از يهود دارم كه از نظر عدد زياد و از نظر قدرت نيرومندند ، اكنون كه آنها ما را تهديد به جنگ ميكنند و حساب مسلمانان از غير مسلمانان جدا شده است من از دوستى و هم پيمانى با آنان برائت مىجويم ، هم پيمان من تنها خدا و پيامبر او است ، عبد الله بن ابى گفت : ولى من از هم پيمانى با يهود برائت نميجويم ، زيرا از حوادث مشکل ميترسم و به آنها نيازمندم ، پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) به او فرمود : آنچه در مورد دوستى با يهود بر عباده ميترسيدم ، بر تو نيز ميترسم ( و خطر اين دوستى و هم پيمانى براى تو از او بيشتر است ) عبد الله گفت : چون چنين است من هم ميپذيرم و با آنها قطع رابطه ميكنم ، آيات فوق نازل شد و مسلمانان را از هم پيمانى با يهود و نصارى بر حذر داشت .
تفسیر آيات فوق مسلمانان را از همكارى با يهود و نصارى به شدت بر حذر ميدارد ، نخست ميگويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، يهود و نصارى را تكيه گاه و هم پيمان خود قرار ندهيد ( يعنى ايمان به خدا ايجاب ميكند كه به خاطر جلب منافع مادى با آنها همكارى نكنيد) . (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء) . اولياء جمع ولى از ماده ولايت بمعنى نزديكى فوق العاده ميان دو چيزاست كه به معنى دوستى و نيز به معنى هم پيمانى و سرپرستى آمده است. ولى با توجه به شان نزول آيه و ساير قرائنى كه در دست است ، منظور از آن در اينجا اين نيست كه مسلمانان هيچگونه رابطه تجارى و اجتماعى با يهود و مسيحيان نداشته باشند بلكه منظور اين است كه با آنها هم پيمان نگردند و در برابر دشمنان روى دوستى آنها تكيه نكنند . مساله هم پيمانى در ميان عرب در آن زمان رواج كامل داشت و از آن به ولاء تعبير ميشد . جالب اينكه در اينجا روى عنوان اهل كتاب تكيه نشده بلكه به عنوان يهود و نصارى از آنها نام برده شده است ، شايد اشاره به اين است كه آنها اگر به كتب آسمانى خود عمل ميكردند هم پيمانان خوبى براى شما بودند ، ولى اتحاد آنها به يكديگر روى دستور كتابهاى آسمانى نيست بلكه روى اغراض سياسى و دسته بندى هاى نژادى و مانند آن است . سپس با يك جمله كوتاه ، دليل اين نهى را بيان كرده ميگويد : هر يك از آن دو طايفه دوست و هم پيمان هم مسلكان خود هستند .(بعضهم اولياء بعض) . يعنى تا زمانى كه منافع خودشان و دوستانشان مطرح است ، هرگز به شما نمىپردازند .روى اين جهت ، هر كس از شما طرح دوستى و پيمان با آنها بريزد ، از نظر تقسيم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد . (و من يتولهم منكم فانه منهم) . و شك نيست كه خداوند چنين افراد ستمگرى را كه به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خيانت كرده و بر دشمنانشان تكيه ميكنند ، هدايت نخواهد كرد .(ان الله لا يهدى القوم الظالمين) . در آيه بعد اشاره به عذرتراشى هائى ميكند كه افراد بيمار گونه براى توجيه ارتباط هاى نامشروع خود با بيگانگان ، انتخاب ميكنند ، و ميگويد : آنهائى كه در دلهايشان بيمارى است ، اصرار دارند كه آنان را تكيه گاه و هم پيمان خود انتخاب كنند ، و عذرشان اين است كه ميگويند : ما مىترسيم قدرت به دست آنها بيفتد و گرفتار شويم . (فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة) . قرآن در پاسخ آنها ميگويد : همانطور كه آنها احتمال ميدهند روزى قدرت به دست يهود و نصارى بيفتد اين احتمال را نيز بايد بدهند كه ممكن است سرانجام ، خداوند مسلمانان را پيروز كند و قدرت به دست آنها بيفتد و اين منافقان ، از آنچه در دل خود پنهان ساختند ، پشيمان گردند .(فعسى الله ان ياتى بالفتح اوامر من عنده فيصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين ) .در حقيقت ، در اين آيه از دو راه به آنها پاسخ گفته شده است : نخست اينكه اين گونه افكار از قلبهاى بيمار بر ميخيزد و از كسانى كه ايمانشان متزلزل و نسبت به خدا سوء ظن دارند و گرنه يك فرد با ايمان اين گونه فكر به خود راه نميدهد ، و ديگر اينكه بفرض كه چنين احتمالى باشد آيا احتمال پيروزى مسلمين در كار نيست ؟ بنابر آنچه ما گفتيم كلمه عسى كه مفهوم آن احتمال و اميد است ، به همان معنى اصلى كه در همه جا دارد باقى ميماند ، ولى مفسران معمولا آن را بعنوان يك وعده قطعى در اينجا از طرف خداوند به مسلمانان گرفته اند كه با ظاهر كلمه عسى سازگار نيست . منظور از جمله اوامر من عنده كه بعد از كلمه فتح ذكر شده اين است كه ممكن است در آينده مسلمانان بر دشمنان خود يا از طريق جنگ و پيروزى غلبه كنند و يا بدون جنگ آنقدر قدرت بيابند كه دشمن بدون جنگ تسليم گردد و به عبارت ديگر كلمه فتح اشاره به پيروزيهاى نظامى مسلمانان است و امر من عنده اشاره به پيروزيهاى اجتماعى و اقتصادى و مانند آن ميباشد .
ولى با توجه به اينكه خداوند بيان چنين احتمالى ميكند و او عالم و آگاه از وضع آينده است ، اين آيه اشاره به پيروزيهاى نظامى و اجتماعى و اقتصادى مسلمانان خواهد بود .و در آخرين آيه به سرانجام كار منافقان اشاره كرده ميگويد : در آن هنگام كه فتح و پيروزى نصيب مسلمانان راستين شود ، و كار منافقان بر ملا گردد مؤمنان از روى تعجب ميگويند آيا اين افراد منافق همانها هستند كه اين همه ادعا داشتند و با نهايت تاكيد قسم ياد ميكردند كه با ما هستند ، چرا سرانجام كارشان به اينجا رسيد .(و يقول الذين آمنوا ا هؤلاء الذين اقسموا بالله جهد ايمانهم انهم لمعكم ) و به خاطر همين نفاق ، همه اعمال نيك آنهابر باد رفت زيرا از نيت پاك و خالص سرچشمه نگرفته بود ، و به همين دليل زيانكار شدند ، هم در اين جهان و هم در جهان ديگر . (حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين) . در حقيقت جمله اخير ، شبيه پاسخ سؤال مقدرى است ، گويا كسى ميپرسد بالاخره پايان كار آنها به كجا خواهد رسيد ؟ در جوابشان گفته ميشود ، اعمالشان به كلى بر باد رفت و خسران و زيان دامنگيرشان شد .يعنى آنها اگر اعمال نيكى هم از روى اخلاص انجام داده باشند ، چون سرانجام به سوى نفاق و شرك روى آوردند ، نتائج آن اعمال نيز بر باد ميرود همانطور كه در جلد دوم صفحه 69 ذيل آيه 217 سوره بقره بيان كرديم . تكيه بر بيگانه گرچه در شان نزول آيات فوق سخن از دو نفر يعنى عبادة بن صامت و عبد الله بن ابى در ميان آمده ولى جاى ترديد نيست كه اينها فقط به عنوان دو شخص تاريخى مورد نظر نيستند ، بلكه نماينده دو مكتب فكرى و اجتماعى ميباشند ، يك مكتب ميگويد از بيگانه بايد بريد و زمام كار خود را به دست او نداد و به كمكهاى او اطمينان نكرد .ديگرى ميگويد : در اين دنياى پرغوغا ، هر شخص و ملتى تكيه گاهى ميخواهد ، و گاهى مصلحت ايجاب ميكند كه اين تكيه گاه از ميان بيگانگان انتخاب شود ، دوستى آنها با ارزش است و روزى ثمر بخش خواهد بود . قرآن مكتب دوم را به شدت ميكوبد و مسلمانان را از اين طرز تفكر با صراحت و تاكيد برحذر ميدارد ، اما متاسفانه بعضى از مسلمانان ، اين فرمان بزرگ قرآن را به دست فراموشى سپردند و تكيه گاههائى از ميان بيگانگان براى خود انتخاب نمودند ، و تاريخ نشان ميدهد كه بسيارى از بدبختيهاى مسلمين از همين جا سرچشمه گرفته است ! اندلس تابلو زنده اى براى اين موضوع است و نشان ميدهد كه چگونه مسلمانان به نيروى خود درخشانترين تمدنها را در اندلس ديروز و اسپانياىامروز به وجود آوردند ، اما به خاطر تكيه كردن بر بيگانه چه آسان آنرا از دست دادند . امپراطور عظيم عثمانى كه در مدت كوتاهى همانند برف در فصل تابستان به كلى آب شد ، شاهد ديگرى بر اين مدعا است ، در تاريخ معاصر نيز ضربه هائى كه مسلمانان به خاطر انحراف از اين مكتب خورده اند كم نيست ، اما تعجب در اين است كه چگونه هنوز بيدار نشده ايم ! در هر حال بيگانه ، بيگانه است و اگر يك روز منافع مشتركى با ما داشته باشد و در گامهاى محدودى همكارى كند سرانجام در لحظات حساس نه تنها حساب خودرا جدا ميكند ، بلكه ضربه هاى كارى نيز به ما ميزند ، امروز مسلمانان بايد بيش از هر وقت به اين نداى قرآن گوش دهند و جز به نيروى خود تكيه نكنند . پيامبر اسلام (صلىالله عليه وآله وسلّم) به قدرى مراقب اين موضوع بود كه در جنگ احد هنگامى كه سيصد نفر از يهوديان براى همكارى با مسلمانان در برابر مشركان اعلام آمادگى كردند ، پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) آنها را از نيمه راه باز گرداند و كمك آنها را نپذيرفت ، در حالى كه اين عدد در نبرد احد ميتوانست نقش مؤثرى داشته باشد ، چرا ؟ زيرا هيچ بعدى نداشت كه آنها در لحظات حساس جنگ با دشمن همكارى كنند و باقيمانده ارتش اسلام را نيز از بين ببرند.
حضرت زهرا سلام الله علیها
خداوند ایمان را مایه ی پاکسازی از شرک قرار داد و نماز را وسیله دور ساختن شما از تکبر، و زکات را برای تزکیه نفس و افزایش رزق و روزی و روزه را برای استوار سازی اخلاص و حج را برای تقویت و استحکام دین.
ترجمه: ۵۴ -اى كسانى كه ايمان آوردهايد هر كس از شما از آئين خود باز گردد ( به خدا زيانى نمىرساند ) خداوند در آينده جمعيتى را مىآورد ، كه آنها را دوست دارد و آنها ( نيز ) او را دوست دارند ، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند ، آنها در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش كنندگان هراسى ندارند . اين فضل خدا است كه بهر كس بخواهد ( و شايسته ببيند ) مىدهد و ( فضل ) خدا وسيع و خداوند داناست .
تفسیر پس از بحث درباره منافقان ، سخن از مرتدانى كه طبق پيشبينى قرآن بعدها از اين آئين مقدس روى بر مىگرداندند به ميان مىآورد و به عنوان يك قانون كلى به همه مسلمانان اخطار مىكند : اگر كسانى از شما از دين خود بيرون روند ، زيانى به خدا و آئين او و جامعه مسلمين و آهنگ سريع پيشرفت آنها نمىرسانند ، زيرا خداوند در آينده جمعيتى را براى حمايت اين آئين برمىانگيزد . (يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم ) سپس صفات كسانى كه بايد اين رسالت بزرگ را انجام دهند ، چنين شرح مىدهد: ۱ -آنها به خدا عشق مىورزند و جز به خشنودى او نمىانديشند هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند .(يحبهم و يحبونه) . ۲ و ۳- در برابر مؤمنان خاضع و مهربان و در برابر دشمنان و ستمكاران ، سرسخت و خشن و پرقدرتند . (اذلة على المؤمنين اعزة على الكافرين) . ۴ -جهاد در راه خدا به طور مستمر از برنامه هاى آنها است .(يجاهدون فى سبيل الله) . ۵ -آخرين امتيازى كه براى آنان ذكر مىكند اين است كه در راه انجام فرمان خدا و دفاع از حق ، از ملامت هيچ ملامت كنندهاى نمىهراسند . (و لا يخافون لومة لائم) . در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانى ، چنان شهامتى دارند كه از شكستن سنتهاى غلط و مخالفت با اكثريت هائى كه راه انحراف را پيش گرفته اند ، و با تكيه بر كثرت عددى خود ديگران را به باد استهزاء مىگيرند ، پروائى ندارند . بسيارى از افراد را مىشناسيم كه داراى صفات ممتازى هستند ، اما در مقابل غوغاى محيط و هجوم افكار عوام و اكثريتهاى منحرف بسيار محافظه كار ، ترسو ، و كم جرئتند ، و زود در برابر آنها ميدان را خالى مىكنند ، در حالى كه براى يك رهبر سازنده و افرادى كه براى پياده كردن افكار او وارد ميدان مىشوند ، قبل از هر چيز چنين شهامتى لازم است ، عوامزدگى ، محيط زدگى ، و امثال آن كه همگى نقطه مقابل اين امتياز عالى روحى هستند ، سد راه بيشتر اصلاحات محسوب مىگردند . و در پايان مىگويد : بدست آوردن اين امتيازات ، ( علاوه بر كوشش انسان ) مرهون فضل الهى است كه به هر كس بخواهد و شايسته ببيند ميدهد . (ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء) . او است كه دايره فضل و كرمش ، وسيع و به آنها كه شايستگى دارند آگاه است . (و الله واسع عليم) . درباره اينكه آيه فوق اشاره به چه اشخاصى مىكند و منظور از اين ياوران اسلام كيانند كه خدا آنها را به اين صفات ستوده است ؟ در روايات اسلامى و سخنان مفسران بحث بسيار ديده مىشود .در روايات زيادى كه از طرق شيعه و اهل تسنن وارد شده مىخوانيم كه اين آيه در مورد على (عليه السلام) در فتح خيبر ، يا مبارزه با ناكثين و قاسطين و مارقين ( آتش افروزان جنگ جمل ، و سپاه معاويه ، و خوارج ) نازل شده است و لذا مىبينيم كه پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) بعد از عدم توانائى عده اى از فرماندهان لشگر اسلام براى فتح خيبر ، يك شب در مركز سپاه اسلام رو به آنها كرد و فرمود : لاعطين الراية غدا رجلا ، يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله ، كرارا غير فرار ، لا يرجع حتى يفتح الله على يده : به خدا سوگند پرچم را فردا به دست كسى مىسپارم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند ، پى در پى به دشمن حمله مىكند و هيچگاه از برابر آنها نمىگريزد و از اين ميدان باز نخواهد گشت ، مگر اينكه خدا به دست او پيروزى را نصيب مسلمانان مىكند .
در روايت ديگرى مىخوانيم هنگامى كه از پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) در باره اين آيه سؤال كردند دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود : اين و ياران او و هموطنان او هستند . و به اين ترتيب از اسلام آوردن ايرانيان و كوششها و تلاشهاى پرثمر آنان براى پيشرفت اسلام در زمينه هاى مختلف ، پيشگوئى كرد .سپس فرمود : لو كان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابناء الفارس : اگر دين ( و در روايت ديگرى اگر علم ) به ستاره ثريا بسته باشد و در آسمانها قرار گيرد ، مردانى از فارس آن را در اختيار خواهند گرفت . و در روايات ديگرى مىخوانيم اين آيه در باره ياران مهدى (عليه السلام) نازل شده است كه با تمام قدرت در برابر آنها كه از آئين حق و عدالت مرتد شده اند مىايستند و جهان را پر از ايمان و عدل و داد مىكنند .شكى نيست كه اين روايات كه در تفسير آيه وارد شده با هم تضاد ندارد ، زيرا اين آيه همانطور كه سيره قرآن است يك مفهوم كلى و جامع را بيان مىكند كه على (عليه السلام) يا سلمان فارسى مصداق هاى مهم آن مىباشند و كسان ديگرى كه اين برنامه ها را تعقيب مىكنند نيز شامل مىشود ، هر چند در روايات از آنها ذكرى نشده باشد . ولى متاسفانه تعصب هاى قومى در مورد اين آيه به كار افتاده و افرادى را كه هيچگونه شايستگى ندارند و هيچيك از صفات فوق در آنها وجود نداشته به عنوان مصداق و شان نزول آيه شمرده اند ، تا آنجا كه ابوموسى اشعرى كه با حماقت كم نظير و تاريخى خود ، اسلام را به سوى پرتگاه كشانيد ، و پرچمدار اسلام ، على (عليه السلام) را در تنگناى سختى قرار داد از مصاديق اين آيه شمرده اند ! اصلاح قسمت اخير اين جلد ، در جوار خانه خدا ، در مكه مكرمه هنگام تشرف براى مراسم پرشكوه عمره انجام گرفت در حالى كه قلم را به زحمت مىتوانستم بدست بگيرم و دستم ناراحت بود .جالب اينكه همان تعصبها را كه در كتب علمى مىبينيم به طرز شديد - ترى در ميان افراد عامى و حتى دانشمندان آنها در اينجا مشاهده مىكنيم گويا دستى در كار است كه مسلمانان هيچگاه متحد نشوند ، اين تعصب حتى به تاريخ پيش از اسلام نيز سرايت كرده و خيابانى كه نزديك خانه كعبه به عنوان شارع ابوسفيان جلب توجه مىكند در حال حاضر از شارع ابراهيم الخليل بنيانگزار مكه شكوهمندتر است ! نسبت شرك دادن به بسيارى از مسلمانان ، براى يك دسته از متعصبين اين سامان مساوى با آب خوردن است ، تكان بخورى فرياد مشرك مشرك بلند مىشود گويا اسلام دربست از آنها است و آنها متوليان قرآنند و بس ، و اسلام و كفر دگران به ميل آنها واگذار شده كه با يك كلمه هر كس را بخواهند مشرك و هر كس را بخواهند مسلمان بگويند ! در حالى كه در آيات فوق خوانديم خداوند به هنگام غربت اسلام سلمان و امثال او را براى عظمت اين آئين بزرگ بر مىانگيزد ، و اين بشارتى است كه پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) داده است . شگفت انگيز اين است كه مساله توحيد كه بايد رمز وحدت مسلمين گردد دستاويزى شده براى تشتت صفوف مسلمين و نسبت دادن مسلمانان به شرك و بت پرستى .تا آنجا كه يكى از افراد مطلع به بعضى از متعصبان آنها گفته بود ببينيد كار ما و شما به كجا رسيده كه اگر اسرائيل بر سر ما مسلط شود جمعى از شما خوشحال مىشوند و اگر شما را بكوبد جمعى از ما ! آيا اين همان چيزى نيست كه آنها مىخواهند ؟ ! ولى از انصاف نبايد گذشت با تماسهاى مكررى كه با عده اى از علماى آنها داشتم روشن شد كه فهميده ها غالبا از اين وضع ناراحتند مخصوصا يكى از علماى يمن در مسجد الحرام در بحثى كه در زمينه حد و حدود شرك بود در حضور بعضى از بزرگان مدرسين حرم مىگفت مساله نسبت دادن اهل قبله به شرك گناه بسيار بزرگى است كه پيشينيان آنرا بسيار مهم مىشمردند ، اين چه كارى است كه افراد غير وارد مرتبا مردم را متهم به شرك مىكنند آيا آنها نمىدانند چه مسؤليت بزرگى را بر عهده مىگيرند .
وقتى زمان ارتحال فاطمه(سلام الله علیها) فرا رسيد ، به اميرالمؤمنين (عليه السلام) وصيت كرد كه او خود كارش را عهده دار شود، و شبانه دفنش كند، و قبرش را صاف و بى نشان سازد. اميرالمؤمنين عليه السلام آن را خود به عهده گرفت، و او را دفن كرد و قبر فاطمه را صاف و بى نشان ساخت.
ترجمه: ۵۵ -سرپرست و رهبر شما تنها خدا است ، و پيامبر او ، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مىدارند و در حال ركوع زكات مىپردازند .
شان نزول آيه ولايت در تفسير مجمع البيان و كتب ديگر از عبد الله بن عباس چنين نقل شده : كه روزى در كنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) حديث نقل مىكرد ناگهان مردى كه عمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانيده بود نزديك آمد و هر مرتبه كه ابن عباس از پيغمبر اسلام (صلىالله عليه وآله وسلّم) حديث نقل ميكرد او نيز با جمله قال رسول الله حديث ديگرى از پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) نقل مىنمود . ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى كند ، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم ! هر كس مرا نمىشناسد بداند من ابوذر غفارى هستم با اين گوش هاى خودم از رسول خدا (صلىالله عليه وآله وسلّم) شنيدم ، و اگر دروغ مىگويم هر دو گوشم كر باد ، و با اين چشمان خود اين جريان راديدم و اگر دروغ مىگويم هر دو كور باد ، كه پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) فرمود : على قائد البررة و قاتل الكفرة منصور من نصره مخذول من خذله . على (عليه السلام) پيشواى نيكان است ، و كشنده كافران ، هر كس او را يارى كند ، خدا ياريش خواهد كرد ، و هر كس دست از ياريش بردارد ، خدا دست از يارى او برخواهد داشت .سپس ابوذر اضافه كرد : اى مردم روزى از روزها با رسول خدا (صلىالله عليه وآله وسلّم) در مسجد نماز مىخواندم ، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد ، ولى كسى چيزى به او نداد ، او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد ، در همين حال على (عليه السلام) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد .سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد ، پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) كه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد ، هنگامى كه از نماز فارغ شد ، سر به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت : خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى و كارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند ، و نيز موسى درخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهى و بوسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش شريك سازى .خداوندا ! من محمد پيامبر و برگزيده توام ، سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز ، از خاندانم على (عليه السلام) را وزير من گردان تا بوسيله او ، پشتم قوى و محكم گردد . ابو ذر مىگويد : هنوز دعاى پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) گفت : بخوان ، پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) فرمود : چه بخوانم ، گفت بخوان انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا ... البته اين شان نزول از طرق مختلف ( چنانكه خواهد آمد ) نقل شده كه گاهى در جزئيات و خصوصيات مطلب با هم تفاوتهائى دارند ولى اساس و عصاره همه يكى است .
تفسیر اين آيه با كلمه انما كه در لغت عرب به معنى انحصار مىآيد شروع شده و مىگويد : ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه كس است : خدا و پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند ، و نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند . (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون) .شك نيست كه ركوع در اين آيه به معنى ركوع نماز است ، نه به معنى خضوع ، زيرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن ، هنگامى كه ركوع گفته مىشود به همان معنى معروف آن يعنى ركوع نماز است ، و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددى كه در زمينه انگشتر بخشيدن على (عليه السلام) در حال ركوع وارد شده و مشروحا بيان خواهيم كرد ، ذكر جمله يقيمون الصلاة نيز شاهد بر اين موضوع است ، و ما در هيچ مورد در قرآن نداريم كه تعبير شده باشد زكات را با خضوع بدهيد ، بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد . همچنين شك نيست كه كلمه ولى در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست زيرا ولايت به معنى دوستى و يارى كردن مخصوص كسانى نيست كه نماز مىخوانند ، و در حال ركوع زكات مىدهند ، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مىگيرد ، همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند و يارى كنند حتى آنهائى كه زكات بر آنها واجب نيست ، و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند ، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند ، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند .از اينجا روشن مىشود كه منظور از ولى در آيه فوق ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است ، بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده است . و به اين ترتيب ، آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامت على (عليه السلام) مىكند . ولى در اينجا بحثهاى مهمى است كه بايد به طور جداگانه ، مورد بررسى قرار گيرد: شهادت احاديث و مفسران و مورخان همانطور كه اشاره كرديم در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن ، روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شان على (عليه السلام) نازل شده نقل گرديده كه در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز شده و در بعضى نشده ، و تنها به نزول آيه در باره على (عليه السلام) قناعت گرديده است .اين روايت را ابن عباس و عمار ياسر و عبد الله بن سلام و سلمة بن كهيل و انس بن مالك و عتبة بن حكيم و عبد الله ابى و عبد الله بن غالب و جابر بن عبد الله انصارى و ابو ذر غفارى نقل كرده اند . و علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شده از خود على (عليه السلام) نيز اين روايت در كتب اهل تسنن نقل شده است . جالب اينكه در كتاب غاية المرام تعداد 24 حديث در اين باره از طرق اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است .کتابهاى معروفى كه اين حديث در آن نقل شده از سى كتاب تجاوز مىكند كه همه از منابع اهل تسنن است ، از جمله محب الدين طبرى در ذخائر العقبى صفحه 88 و علامه قاضى شوكانى در تفسير فتح القدير جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدى صفحه 148 و در لباب النقول سيوطى صفحه 90 و در تذكرة سبط بن جوزى صفحه 18 و در نور الابصار شبلنجى صفحه 105 و در تفسير طبرى صفحه 165 و در كتاب الكافى الشاف ابن حجر عسقلانى صفحه 56 و در مفاتيح الغيب رازى جلد سوم صفحه 431 و در تفسير در المنصور جلد 2 صفحه 393 و در كتاب كنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردويه و مسند ابن الشيخ و علاوه بر اينها در صحيح نسائى و كتاب الجمع بين الصحاح السته و كتابهاى متعدد ديگرى اين احاديث آمده است . با اينحال چگونه مىتوان اين همه احاديث را ناديده گرفت ، در حالى كه در شان نزول آيات ديگر به يك يا دو روايت قناعت مىكنند ، اما گويا تعصب اجازه نمىدهد كه اين همه روايات و اين همه گواهى دانشمندان در باره شان نزول آيه فوق مورد توجه قرار گيرد . و اگر بنا شود در تفسير آيه اى از قرآن اين همه روايات ناديده گرفته شود ما بايد در تفسير آيات قرآنى اصولا به هيچ روايتى توجه نكنيم ، زيرا در باره شان نزول كمتر آيهاى از آيات قرآن اينهمه روايت وارد شده است .
اين مساله بقدرى روشن و آشكار بوده كه حسان بن ثابت شاعر معروف عصر پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) مضمون روايت فوق را در اشعار خود كه در باره على (عليه السلام) سروده چنين آورده است : فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا زكاتا فدتك النفس يا خير راكع فانزل فيك الله خير ولاية و بينها فى محكمات الشرايع يعنى : تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى ، جان بفداى تو باد اى بهترين ركوع كنندگان . و به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را در باره تو نازل كرد و در ضمن قرآن مجيد آنرا ثبت نمود . پاسخ به هشت ايراد مخالفان بر آيه ولايت جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند كه ايرادهاى متعددى به نزول اين آيه در مورد على (عليه السلام) و همچنين به تفسير ولايت به عنوان سرپرستى و تصرف و امامت بنمايند كه ما ذيلا مهمترين آنها را عنوان كرده و مورد بررسى قرار مىدهيم : ۱ -از جمله اشكالاتى كه نسبت به نزول آيه فوق در مورد على (عليه السلام) گرفته اند اين است كه آيه با توجه به كلمه الذين كه براى جمع است ، قابل تطبيق بر يك فرد نيست ، و به عبارت ديگر آيه مىگويد : ولى شما آنهائى هستند كه نماز را بر پا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند ، اين عبارت چگونه بر يك شخص مانند على (عليه السلام) قابل تطبيق است ؟ .
پاسخ در ادبيات عرب مكرر ديده مىشود كه از مفرد به لفظ جمع ، تعبيرآورده شده است از جمله در آيه مباهله مىبينيم كه كلمه نسائنا به صورت جمع آمده در صورتى كه منظور از آن طبق شان نزولهاى متعددى كه وارد شده فاطمه زهرا (عليهاالسلام) است ، و همچنين انفسنا جمع است در صورتى كه از مردان غير از پيغمبر كسى جز على (عليه السلام) در آن جريان نبود و در آيه 172 سوره آل عمران در داستان جنگ احد مىخوانيم . الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا . و همانطور كه در تفسير اين آيه در جلد سوم ذكر كرديم بعضى از مفسران شان نزول آنرا در باره نعيم بن مسعود كه يك فرد بيشتر نبود مىدانند . و همچنين در آيه 52 سوره مائده مىخوانيم يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة در حالى كه آيه در مورد عبد الله ابى وارد شده است كه تفسير آن گذشت و همچنين در آيه اول سوره ممتحنه و آيه 8 سوره منافقون و 215 و 274 سوره بقره تعبيراتى ديده مىشود كه عموما به صورت جمع است ، ولى طبق آنچه در شان نزول آنها آمده منظور از آن يك فرد بوده است . اين تعبير يا بخاطر اين است كه اهميت موقعيت آن فرد و نقش مؤثرى كه در اين كار داشته روشن شود و يا بخاطر آن است كه حكم در شكل كلى عرضه شود ، اگر چه مصداق آن منحصر به يك فرد بوده باشد ، در بسيارى از آيات قرآن ضمير جمع به خداوند كه احد و واحد است به عنوان تعظيم گفته شده است . البته انكار نمىتوان كرد كه استعمال لفظ جمع در مفرد به اصطلاح ، خلاف ظاهر است و بدون قرينه جايز نيست ، ولى با وجود آن همه رواياتى كه در شان نزول آيه وارد شده است ، قرينه روشنى بر چنين تفسيرى خواهيم داشت ، و حتى در موارد ديگر به كمتر از اين قرينه نيز قناعت مىشود . ۲ -فخر رازى و بعضى ديگر از متعصبان ايراد كرده اند كه على (عليه السلام) با آن توجه خاصىكه در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود ( تا آنجا كه معروف است پيكان تير از پايش بيرون آوردند و توجه پيدا نكرد ) چگونه ممكن است صداى سائلى را شنيده و به او توجه پيدا كند ؟ پاسخ - آنها كه اين ايراد را ميكنند از اين نكته غفلت دارند كه شنيدن صداى سائل و به كمك او پرداختن توجه به خويشتن نيست ، بلكه عين توجه بخدا است ، على (عليه السلام) در حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا ، و مىدانيم بيگانگى از خلق خدا بيگانگى از خدا است و به تعبير روشنتر : پرداختن زكات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است .نهانجام يك عمل مباح در ضمن عبادت و باز به تعبير ديگر آنچه با روح عبادت سازگار نيست ، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسير رضاى خدا است ، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاكيد ميكند ، ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسان بى اختيار احساس خود را از دست بدهد بلكه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نيست بر مىگيرد .
جالب اينكه فخر رازى كار تعصب را بجائى رسانيده كه اشاره على (عليه السلام) را به سائل براى اينكه بيايد و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بيرون كند ، مصداق فعل كثير كه منافات با نماز دارد ، دانسته است در حالى كه در نماز كارهائى جايز است انسان انجام بدهد كه به مراتب از اين اشاره بيشتر است و در عين حال ضررى براى نماز ندارد تا آنجا كه كشتن حشراتى مانند مار و عقرب و يا برداشتن و گذاشتن كودك و حتى شير دادن بچه شير خوار را جزء فعل كثير ندانسته اند ، چگونه يك اشاره جزء فعل كثير شد ، ولى هنگاميكه دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مىشود اينگونه اشتباهات براى او جاى تعجب نيست ! . ۳ -اشكال ديگرى كه به آيه كرده اند در مورد معنى كلمه ولى است كه آنرا به معنى دوست و يارى كننده و امثال آن گرفته اند نه بمعنى متصرف و سرپرست و صاحب اختيار . پاسخ -همانطور كه در تفسير آيه در بالا ذكر كرديم كلمه ولى در اينجا نمىتواند به معنى دوست و يارى كننده بوده باشد ، زيرا اين صفت براى همه مؤمنان ثابت است نه مؤمنان خاصى كه در آيه ذكر شده كه نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند ، و به عبارت ديگر دوستى و يارى كردن ، يك حكم عمومى است ، در حالى كه آيه ناظر به بيان يك حكم خصوصى مىباشد و لذا بعد از ذكر ايمان ، صفات خاصى را بيان كرده است كه مخصوص به يك فرد مىشود . ۴-مىگويند على (عليه السلام) چه زكات واجبى بر ذمه داشت با اينكه از مال دنيا چيزى براى خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است كه به آن زكات گفته نمىشود ؟ ! پاسخ - اولا به گواهى تواريخ على (عليه السلام) از دسترنج خود اموال فراوانى تحصيل كرد و در راه خدا داد تا آنجا كه مىنويسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود ، بعلاوه سهم او از غنائم جنگى نيز قابل ملاحظه بود ، بنابراين اندوخته مختصرى كه زكات به آن تعلق گيرد و يا نخلستان كوچكى كه واجب باشد زكات آنرا بپردازد چيز مهمى نبوده است كه على (عليه السلام) فاقد آن باشد ، و اينرا نيز مىدانيم كه فوريت وجوب پرداخت زكات فوريت عرفى است كه با خواندن يك نماز منافات ندارد . ثانيا اطلاق زكات بر زكات مستحب در قرآن مجيد فراوان است ، در بسيارى از سوره هاى مكى كلمه زكات آمده كه منظور از آن همان زكات مستحب است ، زيرا وجوب زكات مسلما بعد از هجرت پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) به مدينه ، بوده است ( آيه 3 سوره نمل و آيه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و غير اينها ) . ۵ -مىگويند : ما اگر ايمان به خلافت بلا فصل على (عليه السلام) داشته باشيم بالاخره بايد قبول كنيم كه مربوط به زمان بعد از پيامبر ( صلىالله عليه وآله وسلّم) بوده ، بنابراين على (عليه السلام) در آنروز ولى نبود ، و به عبارت ديگر ولايت در آن روز براى او بالقوه بود نه بالفعل در حالى كه ظاهر آيه ولايت بالفعل را مىرساند . پاسخ - در سخنان روز مره در تعبيرات ادبى بسيار ديده مىشود كه اسم يا عنوانى به افرادى گفته مىشود كه آنرا بالقوه دارند مثلا انسان در حال حيات خود وصيت مىكند و كسى را به عنوان وصى خود و قيم اطفال خويش تعيين مىنمايد و از همان وقت عنوان وصى و قيم به آن شخص گفته مىشود ، در حالى كه طرف هنوز در حيات است و نمرده است ، در رواياتى كه در مورد على (عليه السلام) از پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) در طرق شيعه و سنى نقل شده مىخوانيم كه پيامبر (صلىالله عليهوآله وسلّم) او را وصى و خليفه خود خطاب كرده در حالى كه هيچيك از اين عناوين در زمان پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) نبود - در قرآن مجيد نيز اينگونه تعبيرات ديده مىشود از جمله در مورد زكريا مىخوانيم كه از خداوند چنين تقاضا كرد . هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب . در حالى كه مسلم است منظور از ولى در اينجا سرپرستى براى بعد از مرگ او منظور بوده است ، بسيارى از افراد جانشين خود را در حيات خود تعيين مىكنند و از همان زمان نام جانشين بر او مىگذارند با اينكه جنبه بالقوه دارد . ۶-مىگويند : چرا على (عليه السلام) با اين دليل روشن شخصا استدلال نكرد ؟ پاسخ - همانطور كه در ضمن بحث پيرامون روايات وارده در شان نزول آيه خوانديم اين حديث در كتب متعدد از خود على (عليه السلام) نيز نقل شده است از جمله در مسند ابن مردويه و ابى الشيخ و كنز العمال - و اين در حقيقت بمنزله استدلال حضرت است به اين آيه شريفه .
در كتاب نفيس ( الغدير ) از كتاب سليم بن قيس هلالى حديث مفصلى نقل مىكند كه على (عليه السلام) در ميدان صفين در حضور جمعيت براى اثبات حقانيت خود دلائل متعددى آورد از جمله استدلال بهمين آيه بود . و در كتاب غاية المرام از ابو ذر چنين نقل شده كه على (عليه السلام) روز شورى نيز به همين آيه استدلال كرد . ۷ -مىگويند : اين تفسير با آيات قبل و بعد سازگار نيست ، زيرا در آنها ولايت به معنى دوستى آمده است . پاسخ - بارها گفته ايم آيات قرآن چون تدريجا ، و در وقايع مختلف نازل گرديده هميشه پيوند با حوادثى دارد كه در زمينه آن نازل شده است ، و چنان نيست كه آيات يك سوره يا آياتى كه پشت سر هم قرار دارند همواره پيوند نزديك از نظر مفهوم و مفاد داشته باشد لذا بسيار مىشود كه دو آيه پشت سر هم نازل شده اما در دو حادثه مختلف بوده و مسير آنها بخاطر پيوند با آن حوادث از يكديگر جدا مىشود . با توجه به اينكه آيه انما وليكم الله بگواهى شان نزولش در زمينه زكات دادن على (عليه السلام) در حال ركوع نازل شده و آيات گذشته و آينده همانطور كه خوانديم و خواهيم خواند در حوادث ديگرى نازل شده است نمىتوانيم روى پيوند آنها زياد تكيه كنيم . به علاوه آيه مورد بحث اتفاقا تناسب با آيات گذشته و آينده نيز دارد زيرا در آنها سخن از ولايت به معنى يارى و نصرت و در آيه مورد بحث سخن از ولايت به معنى رهبرى و تصرف مىباشد و شك نيست كه شخص ولى و سرپرست و متصرف ، يار و ياور پيروان خويش نيز خواهد بود . بعبارت ديگر يار و ياور بودن يكى از شئون ولايت مطلقه است . ۸ -مىگويند : انگشترى با آن قيمت گزاف كه در تاريخ نوشته اند ، على (عليه السلام) از كجا آورده بود ؟ ! بعلاوه پوشيدن انگشترى با اين قيمت فوق العاده سنگين اسراف محسوب نمىشود ؟ آيا اينها دليل بر عدم صحت تفسير فوق نيست ؟ پاسخ - مبالغه هائى كه در باره قيمت آن انگشتر كرده اند بكلى بى اساس است و هيچگونه دليل قابل قبولى بر گرانقيمت بودن آن انگشتر نداريم و اينكه در روايت ضعيفى قيمت آن معادل خراج شام ذكر شده به افسانه شبيه تر است تا واقعيت و شايد براى بى ارزش نشان دادن اصل مساله جعل شده است ، و در روايات صحيح و معتبر كه در زمينه شان نزول آيه ذكر كرده اند اثرى از اين افسانه نيست ، بنابراين نمىتوان يك واقعيت تاريخى را با اينگونه سخنان پرده پوشى كرد .
پیام رهبرفرزانه انقلاب اسلامی به مناسبت تشییع شهدای گمنام در روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
بسماللهالرحمنالرحیم
سلام بر شهیدان گمنام، گمنام در میان خاکیان و معروف در عرصهی افلاکیان. فداکارانی که پس از گذشت سالیان دراز از لحظهی شهادتشان کشور را با رائحهی معنویت و جهاد، معطّر میسازند و پرچم افتخار به خونهای ریخته شده در راه اسلام و قرآن را، بیش از پیش به اهتزاز در میآورند.
تقارن تشییع پیکر این مسافرانِ به خانه برگشته، با روز شهادت صدیقهی طاهره سلاماللهعلیها مبشّر ابدیّت یاد و خاطرهی آنان و مژدهبخش خیر کثیری است که از ناحیهی آنان برای کشور امام زمان روحیفداه فراهم خواهد آمد انشاءالله.
به ارواح طیبهی این شهیدان و به چشمها و دلهای منتظر پدران و مادران و همسران آنان سلام و درود میفرستم و فضل و رحمت فزایندهی پروردگار را برای همهی آنان مسألت میکنم.
سید علی خامنهای
شهید عباس گرمابدری
گزیدهای از وصیتنامه عارفانه شهید مدافع حرم «رسول خلیلی»
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در ميان شما دو چيز سنگين و گران ميگذارم، كه اگر بدانها چنگ زنيد هرگز پس از من گمراه نشويد: كتاب خدا و عترت من أهل بيتم، و اين دو از يك ديگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من درآيند، پس بنگريد چگونه پس از من در باره آن دو رفتار كنيد، آگاه باشيد كه اين (يعنى تمسك بعترت) آب خوشگوار و شيرين است پس بياشاميد، و آن ديگر (يعنى روى برتافتن از ايشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهيزيد
ترجمه: ۴۵-و بر آنها ( بنى اسرائيل ) در آن ( تورات ) مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بينى در برابر بينى و گوش در مقابل گوش و دندان دربرابر دندان ، مىباشد ، و هر زخمى قصاص دارد و اگر كسى آن را ببخشد ( و از قصاص صرف نظر كند ) كفاره ( گناهان ) او محسوب مىشود ، و هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است .
تفسیر
قصاص و گذشت اين آيه قسمت ديگرى از احكام جنائى و حدود الهى تورات را شرح ميدهد ، و ميفرمايد : ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتيم كه اگر كسى عمدا بىگناهى را به قتل برساند اولياى مقتول ميتوانند قاتل را در مقابل اعدام نمايند . (و كتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس) . و اگر كسى آسيب به چشم ديگرى برساند و آن را از بين ببرد او نيز ميتواند ، چشم او را از بين ببرد ( و العين بالعين ) . و همچنين در مقابل بريدن بينى ، جايز است بينى جانى بريده شود ( و الانف بالانف) .و نيز در مقابل بريدن گوش ، بريدن گوش طرف مجاز است ( و الاذن بالاذن) . و اگر كسى دندان ديگرى را بشكند او ميتواند دندان جانى را در مقابل بشكند ( و السن بالسن) . و به طور كلى هر كس جراحتى و زخمى به ديگرى بزند ، در مقابل ميتوان قصاص كرد ( و الجروح قصاص) . بنابراين حكم قصاص بطور عادلانه و بدون هيچگونه تفاوت از نظر نژادو طبقه اجتماعى و طايفه و شخصيت اجرا مىگردد ، و هيچگونه تبعيضى در آن از اين جهات راه ندارد ( البته اين حكم مانند ساير احكام اسلامى داراى شروط و مقرراتى است كه در كتب فقهى آمده است زيرا اين حكم اختصاصى به بنى اسرائيل نداشته ، در اسلام نيز نظير آن وجود دارد چنانكه در آيه قصاص در سوره بقره آيه 178 ذكر شد) . اين آيه به تبعيضهاى ناروائى كه در آن عصر وجود داشت پايان مىدهد ، و به طورى كه از بعضى تفاسير استفاده ميشود ، در ميان دو طايفه يهود مدينه در آن عصر نابرابرى عجيبى وجود داشت : اگر فردى از طايفه بنى النضير فردى از طايفه بنى قريظه را مىكشت قصاص نمىشد ، ولى به عكس اگر كسى از طايفه بنى قريظه فردى از طايفه بنى النضير را به قتل مىرساند ، كشته مىشد ، هنگامى كه اسلام به مدينه آمد ، بنى قريظه در اين باره از پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) سؤال كردند ، پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود خونها با هم فرق ندارد ، طايفه بنى النضير زبان به اعتراض گشودند كه مقام ما را پائين آوردى ، آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام كرد كه نه تنها در اسلام ، در آئين يهود نيز اين قانون بطور مساوى وجود داشته است .
ولى براى آنكه اين توهم پيش نيايد كه خداوند قصاص كردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است ، به دنبال اين حكم ميفرمايد : اگر كسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش كند ، كفاره اى براى گناهان او محسوب ميشود ، و به همان نسبت كه گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت ميكند . (فمن تصدق به فهو كفارة له) . بايد توجه داشت كه ضمير به به قصاص بر ميگردد ، گويا اين قصاص را عطيه اى قرار داده كه به شخص جانى بخشيده است .و تعبير به تصدق و همچنين وعده عفوى كه خداوند به چنين كسى داده همگى براى تشويق به عفو و گذشت است ، زيرا شك نيست كه قصاص هرگز نميتواند آنچه را انسان از دست داده به او باز گرداند ، تنها يكنوع آرامش موقت به او ميدهد ، ولى وعده عفو خدا مى تواند به طور كلى آنچه را او از دست داده به صورت ديگرى جبران كند و به اين ترتيب باقيمانده ناراحتى از قلب و جان او برچيده شود و اين رساترين تشويق براى چنين اشخاص است . در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده است كه فرمود : كسى كه عفو كند ، خداوند به همان اندازه از گناهان او مي بخشد .اين جمله در حقيقت پاسخ دندان شكنى است به كسانى كه قانون قصاص را يك قانون غير عادلانه شمرده اند كه مشوق روح آدمكشى و مثله كردن است ، زيرا از مجموع آيه استفاده ميشود كه اجازه قصاص براى ايجاد ترس و وحشت جانيان و در نتيجه تامين امنيت جانى براى مردم بىگناه است ، و در عين حال راه عفو و بازگشت نيز در آن گشوده شده است ، با ايجاد اين حالت ترس و اميد ، اسلام ميخواهد ، هم جلو جنايت را بگيرد و هم تا آنجا كه ممكن است و شايستگى دارد جلو شستن خون را با خون .و در پايان آيه ميفرمايد : كسانى كه بر طبق حكم خداوند ، داورى نكنند ستمگرند .(و من لميحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون) . چه ظلمى از اين بالاتر كه ما گرفتار احساسات و عواطف كاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه اينكه خون را با خون نبايد شست بكلى صرفنظر كنيم. و دست قاتلان را براى قتلهاى ديگر باز گذاريم و به افراد بىگناه از اين رهگذر ظلم و ستم كنيم . بايد توجه داشت كه در تورات كنونى نيز در فصل 21 سفر خروج اين حكم آمده است ، آنجا كه ميگويد : و اگر اذيت ديگر رسيده باشد آن گاه ، جان عوض جان بايد داده شود ، چشم عوض چشم ، دندان به عوض دندان ، دست به عوض دست ، پا به عوض پا ، سوختن به عوض سوختن ، زخم به عوض زخم ، لطمه به عوض لطمه ( سفر خروج جمله هاى ۲۵- ۲۴ -۲۳) .
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در ميان شما دو چيز سنگين و گران ميگذارم، كه اگر بدانها چنگ زنيد هرگز پس از من گمراه نشويد: كتاب خدا و عترت من أهل بيتم، و اين دو از يك ديگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من درآيند، پس بنگريد چگونه پس از من در باره آن دو رفتار كنيد، آگاه باشيد كه اين (يعنى تمسك بعترت) آب خوشگوار و شيرين است پس بياشاميد، و آن ديگر (يعنى روى برتافتن از ايشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهيزيد
ترجمه ً ۷۷ ـ آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد: «(فعلاً) دست از جهاد بداريد! و نماز را بر پا كنيد! و زكات بپردازيد»! (ناراحت بودند)، ولى هنگامى كه فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعى از آنان، از مردم مى ترسيدند، همان گونه كه از خدا مى ترسند، بلكه بيشتر! و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتى؟! چرا اين فرمان را تا زمان نزديكى تأخير نينداختى»؟! به آنها بگو: «سرمايه زندگى دنيا، ناچيز است! و سراى آخرت، براى كسى كه پرهيزگار باشد، بهتر است. و به اندازه رشته شكاف هسته خرمايى، به شما ستم نخواهد شد».
شان نزول جمعى از مفسران مانند مفسر بزرگ «شيخ طوسى» نويسنده «تبيان» و نويسندگان تفسير «قرطبى» و «المنار» از «ابن عباس» چنين نقل كرده اند: جمعى از مسلمانان هنگامى كه در «مكّه» بودند، و تحت فشار و آزار شديد مشركان قرار داشتند، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيده، عرض كردند: ما قبل از اسلام عزيز و محترم بوديم، اما پس از اسلام وضع ما دگرگون شد، آن عزت و احترام را از دست داديم، و همواره مورد آزار دشمنان قرار داريم، اگر اجازه دهيد با دشمن مى جنگيم تا عزت خود را بازيابيم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: من فعلاً مأمور به مبارزه نيستم، ولى هنگامى كه مسلمانان به «مدينه» آمدند و زمينه براى مبارزه مسلحانه آماده شد و دستور جهاد نازل گرديد، بعضى از آن افراد داغ و آتشين از شركت در ميدان جهاد مسامحه مى كردند، و از آن جوش و حرارت خبرى نبود، آيه فوق نازل شد و به عنوان تشجيع مسلمانان و ملامت از افراد مسامحه كار حقايقى را بيان نمود.
تفسیر چنان كه در شأن نزول اشاره شد، جمعى اهل سخنند و جمعى اهل عمل، قرآن در اينجا از كسانى سخن مى گويد كه در يك موقعيت نامناسب با حرارت و شور عجيبى تقاضا مى كردند: به آنها اجازه جهاد داده شود، ولى به آنها دستور داده شد: فعلاً خوددارى كنيد، به خودسازى، انجام نماز، تقويت نفرات و اداى زكات بپردازيد، اما همين افراد هنگامى كه زمينه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گرديد، ترس و وحشت يك باره وجود آنها را فرا گرفت، و زبان به اعتراض در برابر اين دستور گشودند، مى فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد: دست از جهاد برداريد! نماز را بر پا كنيد! و زكات بپردازيد! (ولى ناراحت شدند)؟! اما هنگامى كه فرمان جهاد داده شد، جمعى از آنان از مردم مى ترسيدند، همان گونه كه از خدا مى ترسيدند، بلكه بيشتر از آن»! (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً). آنها در اعتراض خود «صريحاً مى گفتند: خدايا چرا به اين زودى دستور جهاد را بر ما نازل كردى؟! چرا اين دستور را مدتى به تأخير نينداختى»؟(وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَريب). و يا اين كه چرا اين رسالت را به عهده نسل هاى آينده نگذاردى؟! 1 قرآن به اين گونه افراد دو جواب مى دهد: نخست جوابى است كه لابلاى عبارت: «يَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً» گذشت، يعنى آنها به جاى اين كه از خداى قادر قاهر بترسند از بشر ضعيف و ناتوان وحشت دارند، بلكه وحشتشان از چنين بشرى بيش از خدا است! ديگر اين كه به چنين افرادى بايد گفته شود: به فرض اين كه با ترك جهاد چند روزى آرام زندگى كنيد، بالاخره اين زندگى فانى و بى ارزش است، ولى جهان ابدى براى پرهيزكاران با ارزش تر است، به خصوص اين كه پاداش خود را به طور كامل خواهند يافت و كمترين ستمى به آنها نمى شود، لذا مى فرمايد: «به آنها بگو: سرمايه زندگى دنيا ناچيز است و سراى آخرت براى كسى كه پرهيزگار باشد بهتر است و كوچك ترين ستمى به شما نخواهد شد» (قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً) 1 ـ نخستين سؤالى كه پيش مى آيد اين است: چرا از ميان تمام دستورهاى اسلامى تنها مسأله نماز و زكات ذكر شده است، در حالى كه دستورهاى اسلام منحصر به اينها نيست؟ پاسخ سؤال اين است: «نماز» رمز پيوند با خدا و «زكات» رمز پيوند با خلق خدا است. بنابراين منظور اين است كه: به مسلمانان دستور داده شد با برقرارى پيوند محكم با خداوند و پيوند محكم با بندگان خدا، جسم و جان خود و اجتماع خويش را براى جهاد آماده كنند، و به اصطلاح خودسازى نمايند; چرا كه مسلماً هر گونه جهادى بدون آمادگى هاى روحى و جسمى و بدون پيوندهاى محكم اجتماعى محكوم به شكست خواهد بود. مسلمان در پرتو نماز و نيايش با خدا ايمان خود را محكم و روحيه خويش را پرورش مى دهد و آماده هر گونه فداكارى و از خودگذشتگى مى شود، و به وسيله زكات شكاف هاى اجتماعى پر مى گردد، و از نظر تهيه نفرات آزموده و ابزار جنگى ـ كه زكات يك پشتوانه اقتصادى براى تهيه آنها مى باشد ـ بهبود مى يابد، و به هنگام صدور فرمان جهاد آمادگى كافى براى مبارزه با دشمن خواهند داشت.
مى دانيم قانون زكات در «مدينه» نازل شد و در «مكّه» زكات بر مسلمانان واجب نشده بود، با اين حال، چگونه مى تواند آيه فوق اشاره به وضع مسلمانان در «مكّه» بوده باشد؟ مرحوم «شيخ طوسى» در تفسير «تبيان» در پاسخ اين سؤال مى گويد: منظور از زكات در آيه فوق زكات مستحب بوده كه در «مكّه» وجود داشته است، يعنى قرآن، مسلمانان را (حتى در «مكّه» ) تشويق به كمك هاى مالى به مستمندان و سر و سامان دادن به وضع تازه مسلمان ها مى نموده است. ـ آيه فوق ضمناً اشاره به حقيقت مهمى مى كند و آن اين كه: مسلمانان در «مكّه» برنامه اى داشتند، و در «مدينه» برنامه اى ديگر. دوران سيزده ساله «مكّه» دوران سازندگى انسانى مسلمانان بود و پيامبر(صلى الله عليه وآله)كوشيد با تعليمات پى درپى و شبانه روزى خود از همان عناصر بت پرست و خرافى عصر جاهليت، آن چنان انسان هائى بسازد كه در برابر بزرگ ترين حوادث زندگى، از هيچگونه مقاومت و فداكارى مضايقه نكنند. اگر دوران «مكّه» وجود نداشت هيچ گاه آن پيروزى هاى چشمگير و پياپى در «مدينه» نصيب مسلمانان نمى شد. دوران «مكّه» دوران دانشگاه، ورزيدگى و آمادگى مسلمانان بود و به همين دليل حدود نود سوره، از يكصد و چهارده سوره قرآن در «مكّه» نازل شد كه بيشتر جنبه عقيده اى و مكتبى داشت. ولى دوران «مدينه» دوران تشكيل حكومت و پايه ريزى يك اجتماع سالم بود، و به همين دليل، نه جهاد در «مكّه» واجب بود و نه زكات; زيرا جهاد از وظائف حكومت اسلامى است همان طور كه تشكيل بيت المال نيز از شئون حكومت مى باشد.
«مردم پيوسته در آسايش به سر مىبرند، تا وقتى كه امر به معروف و نهى از منكر كنند و يكديگر را بر نيكى و تقوا ياور باشند. هرگاه چنين نباشند، بركتها از آنان گرفته مىشود و برخى بر برخى چيره مىشوند. آنگاه نه در زمين و نه در آسمان، ياورى نخواهند داشت» .
داستانی از گرفتن امان نامه حیدرقلی از امام رضا(علیه السلام)
شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل ميكنند كه:
كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود.
اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند، یه منزلیه مشهد اُطراق كردند، دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند
شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم
كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند
فلانی تو هم گرفتی؟ گفت:آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟
گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم،
تا این رو گفتند، دل كه بشكند عرش خدا میشود، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، با خودش گفت: امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده
دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند:آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره،
جلوش رو نتونستند بگیرند شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگه سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته:
«اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا»
گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی؟!.. گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگه امان نامه رو آوردم، بگیر برو......
السلام عليك يا علی بن موسى الرّضا المرتضى عليه السلام
هرگاه بندگان، گناهان جدیدی را بیاورند که قبلا آن را انجام نمی دادند، خداوند هم بلاهای جدیدی را برای آنان می آورد، که قبلا از آن آگاه نبودند. علل الشرایع ج۲ ص۵۲۲
احادیث الطلاب ص۹۲۴ تا ۹۴۰
کردی اگر از گناه اوقات تباه عاجز شده ای اگر زجبران گناه
لب تر بنما به ذکر ناب صلوات زیرا دهد این ذکر به نومید پناه
ترجمه ۷۴ ـ كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت فروخته اند، بايد در راه خدا پيكار كنند! و آن كس كه در راه خدا پيكار كند، و كشته شود يا پيروز گردد، پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
تفسیر به دنبال بحثى كه در آيات قبل، درباره خوددارى منافقان از شركت در صفوف مجاهدان بود، در اين آيه، و چند آيه ديگر كه به دنبال آن مى آيد، افراد با ايمان با منطق مؤثر و هيجان انگيزى به جهاد در راه خدا دعوت شده اند. و با توجه به اين كه اين آيات در زمانى نازل شده كه دشمنان گوناگونى از داخل و خارج، اسلام را تهديد مى كردند، اهميت اين آيات در پرورش روح جهاد در مسلمانان روشن تر مى گردد. در آغاز آيه مى فرمايد: «آنهائى بايد در راه خدا پيكار كنند كه آماده اند زندگى پست جهان مادّه را با زندگى ابدى و جاويدان سراى ديگر مبادله نمايند» (فَلْيُقاتِلْ في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالآخِرَةِ). يعنى تنها كسانى مى توانند در صف مجاهدان واقعى باشند كه آماده چنين معامله اى گردند، و به راستى دريافته باشند كه زندگى در جهان مادّى ـ آن چنان كه از كلمه دنيا (به معنى پست تر و پائين تر) بر مى آيد ـ در برابر مرگ افتخارآميز در مسير زندگى جاويدان اهميتى ندارد. ولى آنها كه حيات مادّى را اصيل و گران بها و بالاتر از اهداف مقدس الهى و انسانى مى دانند، هيچ گاه مجاهدان خوبى نخواهند بود. در ذيل آيه توجه مى دهد: سرنوشت چنين مجاهدانى كاملاً روشن است; زيرا از دو حال خارج نيست يا شهيد مى شوند و يا دشمن را در هم مى كوبند و بر او پيروز مى گردند، در هر صورت پاداش بزرگى به آنها خواهيم داد، مى فرمايد: «كسانى كه در راه خدا پيكار مى كنند، چه كشته شوند و چه پيروز گردند، به زودى پاداش به آنها خواهيم داد» (وَ مَنْ يُقاتِلْ في سَبيلِ اللّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً). مسلماً چنين سربازانى شكست در قاموس وجودشان نيست و در هر دو صورت خود را پيروز مى بينند، چنين روحيه اى به تنهائى كافى است كه وسائل پيروزى آنها بر دشمن را فراهم سازد. تاريخ نيز گواهى مى دهد كه يكى از عوامل پيروزى سريع مسلمانان بر دشمنانى كه از نظر تعداد و تجهيزات و آمادگى رزمى، به مراتب بر آنها برترى داشتند، همين روحيه شكست ناپذيرى آنها بوده است. حتى دانشمندان بيگانه اى كه درباره اسلام و پيروزى هاى سريع مسلمين، در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بعد از آن، بحث كرده اند، اين منطق را يكى از عوامل مؤثر پيشرفت آنها دانسته اند. يكى از مورخان معروف غرب در كتاب خود چنين مى گويد: «مسلمانان از بركت مذهب جديد، و مواهبى كه در آخرت به آنها وعده داده شده بود اصلاً از مرگ نمى ترسيدند و دوام و اصالتى براى اين زندگى (منهاى جهان ديگر) قائل نبودند و لذا از آن در راه هدف و عقيده چشم مى پوشيدند. قابل توجه اين كه: در آيه فوق ـ همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ـ جهاد و پيكارى مقدس شمرده شده است كه «فى سبيل اللّه»، در راه خدا و نجات بندگان خدا و زنده كردن اصول حق، عدالت، پاكى و تقوا باشد، نه جنگ هائى كه به خاطر توسعه طلبى، تعصب، توحش، استعمار و استثمار صورت گيرد.
عدّهای از جامعهشناسان برتر دنیا در «دانمارک» جمع شده بودند تا درباره موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود :
ارزش واقعی انسان به چیست؟ برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است.معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است. معیار ارزش پول، پشتوانه آن است. امّا معیار ارزش انسانها در چیست؟ هر کدام از جامعه شناسها صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند. وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است، امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
علّامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. ولی جامعه شناسهایی که صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
وقتی تشویق آن ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی-علیه-السلام است. آن حضرت در «نهج البلاغه» میفرمایند: « قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه ُ؛
پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله) فرمود : بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در پل صراط و نوری در بهشت خواهد بود بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۶۴
ترجمه ۳۱ ـ اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مى شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم; و شا را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم.
تفسیر این آیه به کسانى که از گناهان کبیره پرهیز مى کنند، بشارت مى دهد که خداوند گناهان صغیره آنان را مى بخشد و این پاداشى است که به این گونه افراد داده شده است، مى فرماید: «اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مى شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم، و شما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم» (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً). از تعبیر «کبائر» و «سیئات» استفاده مى شود: گناهان بر دو دسته اند: دسته اى که قرآن نام آنها را «کبیره» و دسته اى که نام آنها را «سیئة» گذاشته است. در آیه 32 سوره «نجم» به جاى «سیئة» تعبیر به «لَمَمْ آمده است، و در آیه 49 سوره «کهف» در برابر کبیره، «صغیره» را ذکر فرموده است، آنجا که مى فرماید: لا یُغادِرُ صَغِیْرَةً وَ لا کَبِیْرَةً اِلاّ أَحْصاها: «این نامه عمل، هیچ گناه کوچک و بزرگى را فروگذار نکرده، مگر این که به شماره در آورده است». از تعبیرات فوق، به روشنى ثابت مى شود: گناهان بر دو دسته مشخص تقسیم مى شوند که گاهى از آن دو به «کبیره» و «صغیره»، گاهى «کبیره» و «سیئه» و گاهى «کبیره» و «لمم» تعبیر مى شود. اکنون باید دید ضابطه و میزان در تعیین صغیره و کبیره چیست؟ بعضى مى گویند: این دو از امور نسبى هستند، یعنى به هنگام مقایسه کردن دو گناه با یکدیگر آن یک که اهمیتش بیشتر است کبیره و آن که کمتر است صغیره مى باشد، و بنابراین، هر گناهى نسبت به گناه بزرگ تر، صغیره، و نسبت به گناه کوچک تر، کبیره است ولى روشن است: این معنى به هیچ وجه با آیه فوق نمى سازد; زیرا آیه فوق این دو دسته را از یکدیگر جدا کرده، در برابر هم قرار داده است و پرهیز از یکى را موجب بخشودگى دیگرى مى شمارد (دقت کنید). ولى اگر به معنى لغوى «کبیره» بازگردیم، کبیره هر گناهى است که از نظر اسلام بزرگ و پر اهمیت است، و نشانه اهمیت آن مى تواند این باشد که در قرآن مجید، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است، مانند: قتل نفس، زنا، رباخوارى و امثال آنها، و لذا در روایات اهل بیت(علیهم السلام) مى خوانیم: اَلْکَبائِرُ الَّتِى أَوْجَبَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهَا النّارَ: «گناهان کبیره، گناهانى است که خداوند مجازات آتش براى آنها مقرر داشته است» مضمون این حدیث از امام باقر(علیه السلام)، امام صادق(علیه السلام) و امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده است. و بنابراین، به دست آوردن گناهان کبیره و شناخت آنها با توجه به ضابطه فوق کار آسانى است، و اگر ملاحظه مى کنیم، در پاره اى از روایات تعداد کبائر، هفت ، و در بعضى بیست و در بعضى هفتاد ، ذکر شده منافات با آنچه در بالا گفته شد ندارد; زیرا در حقیقت بعضى از این روایات به گناهان کبیره درجه اول، بعضى به گناهان کبیره درجه دوم و بعضى به همه گناهان کبیره اشاره مى کند.
ممکن است گفته شود: این آیه، مردم را به گناهان صغیره تشویق مى نماید و مى گوید: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان کوچک مانعى ندارد! پاسخ: از تعبیرى که در آیه ذکر شده، پاسخ این ایراد روشن مى شود; زیرا قرآن مى گوید: نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ: «گناهان کوچک شما را مى پوشانیم». یعنى پرهیز از گناهان بزرگ خصوصاً با فراهم بودن زمینه هاى آنها، یک نوع حالت «تقواى روحانى» در انسان ایجاد مى کند که مى تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت آیه فوق، همانند آیه اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَیِّئاتِ: «حسنات، سیئات را از بین مى برند مى باشد. و در واقع اشاره به یکى از آثار واقعى اعمال نیک است و این درست به این مى ماند که: مى گوئیم اگر انسان از مواد سمى خطرناک پرهیز کند و مزاج سالمى داشته باشد مى تواند آثار نامطلوب بعضى از غذاهاى نامناسب را به واسطه سلامت مزاج از بین ببرد. و یا به تعبیر دیگر: بخشش گناهان صغیره یک نوع «پاداش معنوى» براى تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کننده اى براى ترک کبائر دارد. 2 ـ تبدیل صغیره به کبیره نکته مهمى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که گناهان صغیره، طبق آنچه از قرآن و روایات اسلامى استفاده مى شود در چند مورد تبدیل به کبیره مى گردند: الف ـ تکرار صغائر تکرار گناه، صغائر را به کبائر تبدیل مى کند، همان طور که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: لا صَغِیْرَةَ مَعَ الاِصْرارِ: «هیچ گناهى با تکرار، صغیره نیست» ب ـ تحقیر گناه در صورتى که گناه را کوچک بشمرد و تحقیر کند، تبدیل به کبیره مى شود، چنان که در «نهج البلاغه» مى خوانیم: أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صاحِبُهُ: «شدیدترین گناهان آن است که مرتکبش آن را کوچک بشمرد» ج ـ طغیان و گردن کشى در صورتى که از روى طغیان و تکبر و گردنکشى در برابر فرمان پروردگار انجام شود، تبدیل به کبیره مى شود، این موضوع را از آیات مختلفى اجمالاً مى توان استفاده کرد، از جمله آیات 37 تا 39 سوره «نازعات»: فَأَمّا مَنْ طَغى * وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * فَاِنَّ الْجَحِیمَ هِىَ الْمَأْوى: «اما آنها که طغیان کنند * و زندگى دنیا را مقدم بشمرند * جایگاهشان دوزخ است». د ـ صغائر و موقعیت گناهکار در صورتى که گناهان صغیره از افرادى سر بزند که موقعیت خاصى در اجتماع دارند و لغزش هاى آنها با دیگران برابر محسوب نمى شود، بلکه ممکن است سرمشق دیگران و سنتى در اجتماع گردد، چنان که قرآن درباره همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آیه 30 سوره «احزاب» مى گوید: مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَة مُبَیِّنَة یُضاعَفْ لَهَا العَذابُ: «اگر شما کار زشتى انجام دهید مجازات آن را دو برابر خواهید دید». و از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها لا یَنْقُصُ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَیْئاً: «هر کس سنت بدى بگذارد گناه آن بر او است و همچنین گناه تمام کسانى که به آن عمل کنند، بدون این که از گناه آنها چیزى کاسته شود»! 4 هـ ـ افتخار به گناه در صورتى که گناهکار از انجام گناه خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخار کند، چنان که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده: مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً وَ هُوَ ضاحِکٌ دَخَلَ النّارَ وَ هُوَ باک: «هر کس گناهى کند در حالى که خندان باشد در آتش وارد مى شود در حالى که گریان است» و ـ راضى شمردن خدا بر گناه در صورتى که عدم مجازات سریع خداوند را در برابر گناه خود دلیل بر رضایت خدا بشمرد و خود را مصون از مجازات و یا محبوب در نزد خدا بداند، چنان که آیه 8 سوره «مجادله» از زبان بعضى از گنهکاران مغرور نقل مى کند که آنها در پیش خود مى گویند: «چرا خداوند ما را مجازات نمى کند» و سپس قرآن اضافه مى کند که: «آتش دوزخ براى آنها کافى است».
ترجمه ِ ۱۹۵ ـ خداوند درخواست آنها را پذیرفت; (و فرمود:) من عمل هیچ عمل کننده اى از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد; شما هم نوعید، و از جنس یکدیگر! آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانه هاى خود بیرون رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، به یقین گناهانشان را مى بخشم; و آنها را در باغ هاى بهشتى، که از زیر درختانش نهرها جارى است، وارد مى کنم. این پاداشى است از طرف خداوند; و بهترین پاداش ها نزد پروردگار است.
شان نزول آیات پیشین سخن درباره صاحبان عقل و خرد بود، و در این آیه، نتیجه اعمال آنها را مورد توجه قرار مى دهد، شروع آیه با «فاء تفریع» روشن ترین دلیل این پیوند است. با این حال، شأن نزول هائى براى آیه در روایات و کلمات مفسران آمده است که البته منافاتى با پیوستگى آیه با آیات قبل ندارد. از جمله نقل شده است: «ام سلمه» (یکى از همسران رسول خدا) خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: در قرآن از جهاد، هجرت و فداکارى مردان، فراوان بحث شده، آیا زنان هم در این قسمت سهمى دارند؟ آیه فوق نازل شد و به این سؤال پاسخ گفت و نیز نقل شده: على(علیه السلام) هنگامى که با «فَواطم» (فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر پیامبر و فاطمه دختر زبیر) از «مکّه» به «مدینه» هجرت کرد، و «ام ایمن» یکى دیگر از زنان با ایمان در بین راه نیز به آنها پیوست، آیه فوق نازل گردید همان طور که اشاره کردیم وجود این شأن نزول ها براى آیه فوق، منافاتى با پیوستگى آن با آیات قبل ندارد همان طور که بین این دو شأن نزول نیز منافاتى نیست.
تفسیر در پنج آیه گذشته، فشرده اى از ایمان، برنامه هاى عملى و درخواست هاى صاحبان فکر و خرد و نیایش هاى آنها بیان شد، به دنبال آن در این آیه مى فرماید: «پروردگارشان، بلافاصله درخواست آنها را پذیرفت» ( فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ ). تعبیر به رَبُّهُمْ: «پروردگارشان» حکایت از نهایت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنان دارد. آن گاه براى این که اشتباه نشود و ارتباط پیروزى و نجات آدمى با اعمال و کردار او قطع نگردد، بلافاصله مى فرماید: «من هرگز عمل هیچ عمل کننده اى از شما را ضایع نمى کنم» ( أَنِّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِل مِنْکُمْ ). در این جمله هم اشاره به اصل عمل شده و هم اشاره به عامل و کننده کار، تا معلوم شود محور اصلى پذیرش و استجابت دعا، اعمال صالح ناشى از ایمان است و درخواست هائى فوراً به اجابت مى رسد که بدرقه آن عمل صالح بوده باشد. سپس براى این که تصور نشود این وعده الهى اختصاص به دسته معینى دارد، صریحاً مى فرماید: «این عمل کننده خواه مرد باشد یا زن تفاوتى نمى کند» ( مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى ). زیرا همه شما در آفرینش به یکدیگر بستگى دارید «بعضى از شما از بعض دیگر تولد یافته اید» زنان از مردان و مردان از زنان ( بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض ). جمله «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض» ممکن است اشاره به این باشد که: شما همه پیروان یک آئین و طرفدار یک حقیقت هستید و با یکدگر همکارى دارید، بنابراین، دلیلى ندارد که خداوند، در میان شما تبعیض قائل شود. پس از آن نتیجه گیرى مى شود که: «بنابراین، تمام کسانى که در راه خدا هجرت کرده اند، از خانه و وطن خود بیرون رانده شده اند، در راه خدا آزار دیده اند و جهاد کرده و کشته داده اند، نخستین احسانى که از طرف خداوند در حق آنان خواهد شد این است که خداوند، قسم یاد کرده گناهان آنها را خواهد بخشید و تحمل این شدائد و رنج ها را کفاره گناهانشان قرار مى دهد تا به کلى از گناه پاک شوند» ( فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لاَ ُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ ). سپس مى فرماید: علاوه بر این که گناهان آنها را مى بخشم به طور مسلّم «آنها را در بهشتى جاى مى دهم که از زیر درختان آن، نهرها در جریان است و مملوّ از انواع نعمت ها است» ( وَ لاَُدْخِلَنَّهُمْ جَنّات تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ ). «این پاداشى است که به پاس فداکارى آنها از ناحیه خداوند، به آنها داده مى شود و بهترین پاداش ها و اجرها در نزد پروردگار است» ( ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ ). اشاره به این که پاداش هاى الهى براى مردم این جهان، به طور کامل قابل توصیف نیست همین اندازه باید بدانند که از هر پاداشى بالاتر است. از آیه فوق، به خوبى استفاده مى شود: نخست باید در پرتو اعمال صالح از گناهان پاک شد، سپس وارد بساط قرب پروردگار و بهشت و نعمت هاى او گردید; زیرا در آغاز مى فرماید: «لاَ ُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ» سپس «وَ لاَُدْخِلَنَّهُمْ جَنّات...» ، به عبارت دیگر، بهشت جاى پاکان است و تا کسى پاک نشود در آن راه نخواهد یافت.
آیه فوق، همانند آیات بسیار دیگر از قرآن مجید، زن و مرد را در پیشگاه خدا و در وصول به مقامات معنوى در شرائط مشابه، یکسان مى شمارد و هرگز اختلاف جنسیت و تفاوت ساختمان جسمانى و به دنبال آن پاره اى از تفاوت ها در مسئولیت هاى اجتماعى را دلیل بر تفاوت میان این دو، از نظر به دست آوردن تکامل انسانى نمى شمارد، بلکه هر دو را از این نظر کاملاً در یک سطح قرار مى دهد، لذا آنها را با هم ذکر کرده است. این موضوع درست به آن میماند که از نظر انضباط ادارى یک نفر را به عنوان رئیس، انتخاب مى کنند و دیگرى را به عنوان معاون و یا عضو، رئیس باید توانائى بیشتر و یا تجربه و اطلاعات وسیع ترى در کار خود داشته باشد، ولى این تفاوت، و سلسله مراتب هرگز دلیل بر این نیست که شخصیت انسانى و ارزش وجودى رئیس از معاون یا کارمندانش بیشتر است. قرآن مجید با صراحت مى گوید: وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیْها بِغَیْرِ حِساب: «هر کس از مرد و زن عمل شایسته انجام دهد و ایمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد و بدون حساب، روزى داده مى شود (و از مواهب روحانى و جسمانى آن جهان برخوردار مى گردد). و در آیه دیگر مى خوانیم: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ: «هر کس از مرد و زن، عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد به او حیات و زندگى پاکیزه اى مى بخشیم و پاداش آنها را طبق بهترین عمل آنها خواهیم داد» این آیات، و آیات دیگر در عصر و زمانى نازل گردید که بسیارى از ملل دنیا در انسان بودن جنس زن، تردید داشتند و آن را یک موجود نفرین شده، و سرچشمه گناه، انحراف و مرگ مى دانستند!. بسیارى از ملل پیشین، حتى معتقد بودند: عبادات زن در پیشگاه خدا مقبول نیست. بسیارى از یونانى ها زن را یک موجود پلید و از عمل شیطان مى دانستند. رومى ها و بعضى از یونانى ها معتقد بودند: اصولاً زن داراى روح انسانى نیست و بنابراین روح انسانى منحصراً در اختیار مردان است. جالب این که تا همین اواخر علماى مسیحى در اسپانیا در این باره بحث مى کردند که آیا زن مثل مرد، روح انسانى دارد و روح او بعد از مرگ جاودان خواهد ماند یا نه؟ و پس از مباحثاتى به اینجا رسیدند که چون روح زن برزخى است میان روح انسان و حیوان، جاویدان نیست به جز روح مریم! 3 از اینجا روشن مى شود این که: پاره اى از افراد بى اطلاع، گاهى اسلام را متهم مى کنند که اسلام دین مردها است نه زن ها، چه اندازه از حقیقت دورند، به طور کلى اگر در پاره اى از قوانین اسلام، به خاطر تفاوت هاى جسمى و عاطفى که میان زن و مرد وجود دارد تفاوت هائى از نظر مسئولیت هاى اجتماعى دیده مى شود، به هیچ وجه به ارزش معنوى زن لطمه نمى زند، و از این لحاظ، زن و مرد با یکدیگر تفاوتى ندارند و درهاى سعادت به طور یکسان به روى هر دو باز است، چنان که در آیه مورد بحث خواندیم: بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض: «همه از یک جنس و یک جامعه هستید».
لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الرِّزْقِ فَتُحْرَمُوا كَثِيرَه؛ رزق و روزی کم را ناچیز نشماریدزیرا این کار، شما را از رزق و روزی فراوان منع می کند(بحارالانوار،ج75،ص347)
ترجمه ۱۷۸ ـ آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى این که بر گناهان خود بیفزایند; و براى آنها، عذاب خوار کننده اى (آماده شده) است!
تفسیر این آیه نیز در حقیقت بحث هاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تکمیل مى کند; زیرا یک جا روى سخن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود و یک جا به مؤمنان و در این جا روى سخن به مشرکان است و به دنبال تسلیت و دلدارى به پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسبت به تلاش و کوشش بى حساب دشمنان حق در آیات گذشته، خداوند در این آیه روى سخن را متوجه آنها کرده و درباره سرنوشت شومى که در پیش دارند، سخن مى گوید، مى فرماید: «آنهائى که کافر شدند، گمان نکنند مهلتى که به ایشان مى دهیم براى آنها خوب است» ( وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لاِ َنْفُسِهِمْ ) و به دنبال آن مى فرمایید: «بلکه مهلت مى دهیم تا به گناه و طغیان خود بیفزایند» ( إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً ). و در پایان آیه به سرنوشت آنها اشاره کرده، مى فرماید: «و براى آنها عذاب خوار کننده است» ( وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ ). آیه فوق به آنها اخطار مى کند: هرگز نباید امکاناتى را که خدا در اختیارشان گذاشته و پیروزى هائى که گهگاه نصیبشان مى شود و آزادى عملى که دارند دلیل بر این بگیرند که افراد صالح و درستکارى هستند و یا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان بدانند. توضیح این که: از آیات قرآن مجید استفاده مى شود: خداوند افراد گنهکار را در صورتى که زیاد آلوده گناه نشده باشند به وسیله زنگ هاى بیدار باش و عکس العمل هاى اعمالشان، و یا گاهى به وسیله مجازات هاى متناسب با اعمالى که از آنها سرزده است، بیدار مى سازد و به راه حق باز مى گرداند. اینها کسانى هستند که هنوز شایستگى هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند مى باشند و در حقیقت مجازات و ناراحتى هاى آنها، نعمتى براى آنها محسوب مى شود. چنان که در قرآن مى خوانیم: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ: «در خشکى ها و دریاها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم، ظاهر شد تا خداوند نتیجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شاید برگردند» ولى آنها که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانى را به مرحله نهائى برسانند، خداوند آنها را بحال خود وامى گذارد و به اصطلاح به آنها میدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حداکثر مجازات را پیدا کنند. اینها کسانى هستند که تمام پل ها را پشت سر خود ویران کرده اند، راهى براى بازگشت نگذاشته اند، پرده حیا و شرم را دریده، لیاقت و شایستگى هدایت الهى را کاملاً از دست داده اند. در خطبه اى که بانوى شجاع اسلام زینب کبرى (علیها السلام) در شام در برابر حکومت خودکامه جبار، ایراد کرد، استدلال به این آیه را در برابر یزید طغیانگر که از مصادیق روشن گنهکار غیر قابل بازگشت بود، مى خوانیم، آنجا که مى فرماید: «تو امروز شادى مى کنى و چنین مى پندارى که چون فراخناى جهان را بر ما تنگ کرده اى و کرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسیران از این دیار به آن دیار مى برى، نشانه قدرت تو است، و یا در پیشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نیست! اشتباه مى کنى، این فرصت و آزادى را خداوند به خاطر این به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگین گردد و عذاب دردناک در انتظار تو است... به خدا سوگند، اگر مسیر حوادث زندگى، مرا همچون زن اسیر، در پاى تخت تو آورد، تصور نکنى که در نظر من کمترین شخصیت و ارزشى دارى، من تو را کوچک و پست و درخور هر گونه تحقیر و ملامت و توبیخ مى شمرم... هر کار از دستت ساخته است انجام ده، به خدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آئین حق ما را محو نتوانى نمود، تو نابود مى شوى و این اختر تابناک همچنان خواهد درخشید»
آیه فوق، ضمناً به این سؤال که در ذهن بسیارى وجود دارد، پاسخ مى گوید که چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهکار و آلوده این همه غرق نعمتند و مجازات نمى بینند؟ قرآن مى گوید: اینها افراد غیر قابل اصلاحى هستند که طبق سنت آفرینش و اصل آزادى اراده و اختیار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرین مرحله سقوط برسند و مستحق حداکثر مجازات شوند. به علاوه، از بعضى از آیات قرآن، استفاده مى شود: خداوند گاهى به این گونه افراد، نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى که غرق لذت پیروزى و سرور شدند ناگهان همه چیز را از آنان مى گیرد، تا حداکثر شکنجه را در همین زندگى دنیا ببینند; زیرا جدا شدن از چنین زندگى مرفهى، بسیار ناراحت کننده است، چنان که مى خوانیم: فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْء حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ: «هنگامى که پندهائى را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند درهاى هر خیرى را به روى آنان گشودیم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بودیم از آنها بازگرفتیم، لذا فوق العاده ناراحت و غمگین شدند» در حقیقت این گونه اشخاص، به کسانى مى مانند که از درختى، ظالمانه بالا مى روند، که هر قدر بالاتر روند خوشحال تر مى شوند، تا آن هنگام که بر فراز بلندترین شاخه درخت مى رسند، ناگهان طوفانى مىوزد و از آن بالا چنان سقوط مى کنند که تمام استخوان هایشان در هم مى شکند. از آنچه در تفسیر آیه گفتیم، روشن مى شود: «لام» در «لِیَزْدادُوا اِثْماً» «لام عاقبت» است نه «لام غایت». توضیح این که: «لام» در لغت عرب گاهى در موردى به کار مى رود که محبوب و مطلوب انسان است مانند: لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ: «قرآن را براى این به سوى تو فرستادیم که مردم را از تاریکى به روشنائى دعوت کنى» بدیهى است هدایت مردم مطلوب و محبوب خدا است. ولى گاهى «لام» در جائى به کار مى رود که هدف شخص و محبوب او نیست، اما نتیجه عمل او است مانند: لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَ حَزَناً: «فرعونیان موسى را از آب گرفتند، تا سرانجام، دشمن آنها گردد» مسلماً آنها براى این هدف او را از آب نگرفتند، اما این موضوع نتیجه کارشان بود. این دو تعبیر مختلف نه تنها در ادبیات عرب، بلکه در ادبیات سایر زبان ها نیز دیده مى شود و از اینجا پاسخ سؤال دیگرى روشن مى گردد که: چرا خداوند فرموده: لِیَزْدادُوا اِثْماً: «ما مى خواهیم گناهان آنها زیاد گردد»؟ زیرا این اشکال در صورتى است که «لامِ علت» و هدف باشد، نه «لامِ عاقبت» و نتیجه، بنابراین معنى آیه چنین مى شود: «ما به آنها مهلت مى دهیم که سرانجام و عاقبت آنها این است که پشتشان از بار گناه، سنگین مى گردد». پس آیه فوق، نه تنها دلیل بر جبر نیست، بلکه دلیل بر آزادى اراده است.
ترجمه ۱۵۵ ـ کسانى از شما که در روز رو به رو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت; و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است.
تفسیر این آیه، باز ناظر به حوادث جنگ احد است و حقیقت دیگرى را براى مسلمانان بازگو مى کند و آن این که: لغزش هائى که بر اثر وسوسه هاى شیطانى به انسان دست مى دهد و او را به گناهانى مى کشاند، نتیجه زمینه هاى نا مناسب روحى است که بر اثر گناهان پیشین در انسان فراهم شده و راه را براى گناهان دیگر هموار ساخته است و گرنه وسوسه هاى شیطانى در دل هاى پاک که آثار گناهان سابق در آن نیست اثرى نمى گذارد، لذا مى فرماید: «کسانى که در روز رو به رو شدن دو جمعیت با یکدیگر فرار کردند شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند به لغزش انداخت، خداوند آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است» ( إِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ ). آرى، قرآن مى گوید: آنهائى که در میدان احد فرار کردند شیطان آنان را به سبب پاره اى از اعمالشان به لغزش انداخت، اما خدا آنها را بخشید. و به این ترتیب، به آنها مى آموزد که براى کسب پیروزى در آینده باید بکوشند نخست خود را تربیت کنند و دل را از گناه بشویند. ممکن است منظور از گناهى که سابقاً مرتکب شده اند، همان گناه دنیاپرستى، جمع آورى غنائم و مخالفت فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بحبوحه جنگ بوده باشد. یا گناهان دیگرى که قبل از حادثه احد مرتکب شده بودند و نیروى ایمان را در آنها تضعیف کرده بود. مفسر بزرگ مرحوم «طبرسى» در ذیل این آیه، از «ابوالقاسم بلخى» نقل مى کند که در روز احد همه مهاجرین و انصار جز 13 نفر (که با پیامبر 14 نفر مى شدند) فرار کردند، از این 13 نفر 8 نفر از انصار و 5 نفر از مهاجرین بودند که در شخص این افراد اختلاف شده به جز على (علیه السلام) و طلحه که همه بالاتفاق گفته اند، آنها فرار نکردند.
آیا بنده من در گشایش مشکلات، به دیگران امید دارد، در حالی که رهایی از سختی ها به دست من است؟! و آیا به دیگران دل بسته و در خانه غیر را می کوبد و حال آنکه کلید همه درهای بسته در دست من است و همه درها بسته است و در آستانم برای هر کس که مرا بخواند، گشاده است؟! چه کسی در مشکلات و سختی ها به من امید داشته و من مأیوسش ساخته ام و چه کسی برای مهمی به من دل بسته است و من امیدش را به نومیدی بدل ساخته ام؟... چه بدبختند کسانی که معصیت و نافرمانی ام می کنند و مراقب من نیستند. درگاه خداوند برای همیشه و برای همه باز است! «بابُکَ مفتوح لراغبین؛ باب تو و درِ رحمت تو همیشه براى کسانى که رغبت دارند باز است،
ترجمه ۱۴۶ ـ چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى رسید، سست و ناتوان نشدند، (و تن به تسلیم ندادند); و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد. ۱۴۷ـ سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندروى هاى ما در کارها، چشم پوشى کن! قدم هاى ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان»! ۱۴۸ ـ از این رو خداوند پاداش این جهان، و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد; و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.
تفسیر به دنبال حوادث «احد»، آیه فوق با یادآورى شجاعت، ایمان و استقامت مجاهدان و یاران پیامبرانِ گذشته، مسلمانان را به شجاعت و فداکارى و پایدارى تشویق مى کند و ضمناً آن دسته اى را که از میدان احد فرار کردند، سرزنش مى نماید و مى گوید: «چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند، و هیچ گاه در برابر آن چه در راه خدا به آنان مى رسید سست و ناتوان نشدند» ( وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ ). آرى، پیامبران بسیارى بودند که خدا پرستان مبارزى در صف یاران آنها قرار داشتند. «کَأَیِّن» به معنى «چه بسیار» است و مى گویند: در اصل مرکب از «کاف تشبیه» و «أَىّ» استفهامیه است که به صورت یک کلمه در آمده، معنى دو جزء سابق متروک شده، و معنى تازه اى مساوى «چه بسیار»! پیدا کرده است. «رِبِّیُون» جمع «رِبِّى» (بر وزن ملّى) است و به کسى گفته مى شود که: ارتباط و پیوند او با خدا محکم باشد، با ایمان، دانشمند، با استقامت و با اخلاص باشد. سپس رفتار و گفتار آنها را چنین شرح مى دهد: آنان به یارى پیامبران خود برخاستند و از تلفات سنگین و جراحات سخت و مشکلات طاقتفرسائى که در راه خدا دیدند «هرگز سست و ناتوان نشدند، آنها در مقابل دشمن هیچ گاه تضرع و زارى و خضوع و کرنش نکردند و تسلیم نشدند» ( وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا ). بدیهى است «خداوند نیز چنین افرادى را دوست دارد که دست از مقاومت بر نمى دارند» ( وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ) آنها هنگامى که بر اثر اشتباهات یا سستى ها، یا لغزش هائى گرفتار مشکلاتى در برابر دشمن مى شدند به جاى این که میدان را به او بسپارند، یا تسلیم شوند و یا فکر ارتداد و بازگشت به کفر در مغز آنها پیدا شود، روى به درگاه خدا مى آوردند و ضمن تقاضاى عفو و بخشش از گناهان خود از پیشگاه خداوند تقاضاى صبر و استقامت و پایمردى مى کردند. «و سخنشان تنها این بود: بار پروردگارا! گناهان ما را بیامرز! و از تندروى هاى ما در کارهایمان درگذر! و ما را ثابت قدم بدار و بر کافران پیروز بگردان»! ( وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ) آنها با این طرز تفکر و عمل، به زودى پاداش خود را از خدا مى گرفتند هم پاداش این جهان که فتح و پیروزى بر دشمن بود و هم پاداش جهان دیگر، مى فرماید: «خداوند پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد» ( فَآتاهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الآْخِرَةِ ). و در پایان آیه آنها را جزء نیکوکاران شمرده، مى فرماید: «خدا نیکوکاران را دوست مى دارد» ( وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ ). و به این ترتیب، یک درس آموزنده از برنامه مجاهدان امت هاى پیشین و سرانجام کار آنها و چگونگى برخورد آنها با مشکلات و پیروزى بر آنها را براى تازه مسلمانان بیان مى کند، و آنها را براى میدان هاى آینده پرورش مى دهد.
در آیات فوق علاوه بر آنچه گفته شد، نکات دیگرى جلب توجه مى کند: 1 ـ «صبر» همان طور که سابقاً هم اشاره کردیم، به معنى استقامت است و لذا در برابر «ضعف» و «تسلیم» در این آیه قرار گرفته و ضمناً صابران و نیکوکاران در یک ردیف قرار گرفته اند; زیرا در آخر یک آیه مى فرماید: «وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرِیْنَ» و در آیه دیگر مى فرماید: «وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» . اشاره به این که نیکوکارى بدون استقامت ممکن نیست، چرا که در برابر هر شخص نیکوکار، هزاران مشکل وجود دارد که اگر فاقد استقامت باشد به زودى کار خود را رها خواهد ساخت. «مجاهدان حقیقى» به جاى این که شکست خود را به دیگران نسبت دهند و یا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند، سرچشمه آن را در خودشان جستجو مى کنند و به فکر جبران اشتباهات خویش هستند، حتى آنها کلمه شکست را بر زبان نمى آورند و به جاى آن اسراف و تند روى بى جا ذکر مى کنند. به عکس ما، که امروز سعى مى کنیم نقاط ضعفى که سرچشمه ناکامى ها و شکست ها است نادیده بگیریم، همه آنها را به عوامل خارجى و بیگانه مربوط بدانیم و در نتیجه به هیچ وجه به فکر جبران اشتباهات و بر طرف ساختن نقاط ضعف خود نباشیم. در آیات فوق، از «پاداش دنیا» تعبیر به «ثَوابَ الدُّنْیا» شده اما از پاداش آخرت تعبیر به «حُسْنَ ثَوابِ الآخِرَةِ» شده، اشاره به این که: پاداش آخرت با پاداش دنیا فرق بسیار دارد; زیرا پاداش دنیا هر چه باشد بالاخره آمیخته با فنا و پاره اى نا ملایمات که طبع زندگى این دنیا است، مى باشد در حالى که پاداش آخرت سراسر حسن است و از هر نظر خالص و دور از ناراحتى ها.
پارساترین مردم کسی است که در مواجهه و رویارویی با شبهه توقف کند. خداپرستترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک کند و کوشاترین مردم ترک کننده گناهان است. بحار الانوار، ج 75، ص 373
بخشی از شرح حدیث توسط حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظلهالعالی:
اگر شکست و ناکامی در یک جریان به ما برسد، معلول یکی از این دو چیز یا معلول هر دو میباشد: یا در جهاد کوتاهی کردهایم، و یا در کار ما اخلاص نبوده یا کم رنگ بوده است. لذا اگر درست بیندیشیم، میتوانیم سرچشمه مشکلات و مصایب جوامع اسلامی را در همین امر پیدا کنیم. براستی چرا مسلمانان که تا دیروز پیشرو علوم و تمدن بودند، امروز عقب ماندهاند؟ چرا دست نیاز به سوی بیگانگان دراز میکنند؟ چرا برای حفظ خود به بیگانگان تکیه میورزند؟ و چرا در چنگال دیگران اسیرند؟ پاسخ تمام این سؤالات این است که مسلمانان یا جهاد را فراموش کردهاند و یا نیت آنها به اغراض مادی آلوده شده است.
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات
بهترین راه ارتباط با خداوند، «نماز و قرائت قرآن» است؛ توجه به اینکه مخاطب انسان در نماز، «خداوندِ قادرِ متعال» است، موجب توکل، شجاعت و اعتماد بنفس میشود، بنابراین نماز را اول وقت و با توجه بخوانید و با قرآن انس دائمی برقرار کنید.
سلامت جسمی | سلامت معنوی | سلامت فکری
سلامت جسمی را از طریق ورزش و تغذیهی مناسب، سلامت معنوی را با توجه به خدا و نماز، دعا، توسل و یاد شهیدان، و سلامت فکری را با کتابخوانی و مطالعهی کتابهای راهگشا تأمین کنید. 1395/09/23
تاریخ شهادت : 1394/11/13 | محل شهادت : نبل و الزهرا - سوریه
بخشی از وصیت نامه:
دفاع از ولایت فقیه، ماندن در خط انقلاب، زندگی سالم و به دور از تجملات و مدگرایی، اداء فریضه نماز، دستگیری از افراد مستمند و ناتوان، دوری از غیبت و تهمت خدای ناخواسته از جمله اموری است که باید به آن اهتمام بورزیم که ان شاءالله مورد رحمت و مغفرت خداوند سبحان قرار بگیریم.
شهید مدافع حرم شهید احمد مجدی
تاریخ شهادت : 1394/11/13 | محل شهادت : نبل و الزهرا - سوریه
بخشی از وصیت نامه:
از آنجا که بعضی افرادی شایعه می کنند که کسانی که به سوریه و عراق برای دفاع از حرمین به جهاد می روند انگیزه مالی دارند، بدانید که این حرف توطئه دشمنان برای بیارزش قلمداد کردن این جهاد مقدس است.
بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اوّل اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را میکرد، اما هنر امام این بود که اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد. انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نمودهاند و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود نمودهاند. عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید.