«فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (تا اندیشه کنید) در دنیا و آخرت. و از تو دربارۀ یتیمان میپرسند، بگو: اصلاح امور آنان بهتر است و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید (مانعی ندارد،) آنها برادران (دینی) شما هستند.
خداوند، مفسد را از مصلح باز میشناسد و اگر خدا میخواست شما را به زحمت میانداخت، (و دستور میداد در عین سرپرستی یتیمان، زندگی و اموال آنها را بهکلّی از اموال خود جدا سازید، ولی خداوند چنین نمیکند.) همانا او عزیز و حکیم است. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۲۰:
جملۀ «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»، یا مربوط به مسئلۀ انفاق است که در آیه قبل آمده است؛ یعنی انفاق شما برای آسایش دنیا و آخرت باشد. نه همۀ مال را خرج کنید که باعث زحمت شما در دنیا شود، و نه بخل ورزید که مایۀ محرومیّت شما از ثواب آخرت باشد، «ترجمۀ مرحوم الهی قمشهای»
و یا اینکه مربوط به تفکّر باشد که در پایان آیه قبل اشاره شد. یعنی انسان باید در مسائل دنیا و آخرت فکر کند و برای آخرت خود از همین دنیا چیزی را کسب کند و در مبدأ و معاد و اسرار هستی و آفریدهها و قوانین حاکم فکر کند و تا آنجا که میتواند، مسائل را با تعقّل و اندیشه قبول کند هر چند شرط پذیرش مکتب، آگاهی بر همۀ اسرار نیست. «تفسیرالمیزان، ذیل آیه»
در تفاسیر آمده است: وقتی آیه دهم سورۀ نساء نازل شد، که خوردن مال یتیم، خوردن آتش است، افرادی که در منزل یتیمی داشتند به اضطراب افتادند.
برخی یتیمان را از خانه بیرون کردند و بعضی ظرف و غذای یتیم را جدا نمودند بهطوریکه برای یتیم و صاحبخانه مشکلاتی به وجود آمد.
آنان به حضور پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله رسیده و از رفتار با یتیمان سؤال نمودند، پیامبر جواب داد: اصلاح امور یتیمان، از رها کردن آنها بهتر است، نباید به خاطر آمیختهشدن اموال آنان با اموال خودتان، ایتام را رها کرده و از مسئولیّت ادارۀ آنها شانه خالی کنید، آنان برادران دینی شما هستند و مخلوط شدن اموال آنان با زندگی شما، درصورتیکه هدف، حیف و میل اموال آنها نباشد مانعی ندارد و بدانید خداوند مفسد را از مصلح باز میشناسد. پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۲۰:
۱. دنیا و آخرت را سطحی ننگرید و در آن فکر کنید. «تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»
۲. رها کردن کار یتیمان، مصلحت نیست، بلکه به نیّت خیر و با چشم برادری معاشرت نمودن با آنان مصلحت است. «قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»
۳. هرگونه اصلاح در وضعیّت یتیمان، ارزش است. کلمۀ «إِصْلاحٌ» بهصورت مطلق آمده تا شامل همۀ اصلاحات اعمّ از اصلاح مالی، علمی، عملی، تربیتی و دینی بشود. «إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ»
۴. یتیمان، نه برده و نه فرزند ما هستند، بلکه برادر کوچک ما و جزۀ خود ما هستند. «فَإِخْوانُکُمْ»
۵. نه افراط و نه تفریط، نه به نام اصلاح، اموال ایتام را بخورید و نه از ترس فساد، آنان را رها کنید که خداوند مصلح و مفسد را میشناسد. «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»
۶. اگر بدانیم خداوند افکار و نیات ما را میداند، فساد و خلاف نمیکنیم. «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ»
۷. تکلیفِ فوق طاقت در اسلام نیست. «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ»
«وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» و با زنان مشرک، ازدواج نکنید تا ایمان آورند و قطعاً کنیز با ایمان از زن (آزاد) مشرک بهتر است؛ اگرچه (زیبایی یا ثروت یا موقعیّت او) شما را به شگفتی درآورد. و به مردان مشرک، زن ندهید تا ایمان آورند و قطعاً برده با ایمان از مرد (آزاد) مشرک بهتر است؛ هر چند (زیبایی و موقعیّت و ثروت او) شما را به شگفتی وادارد. آن مشرکان (شما را) بهسوی آتش دعوت میکنند، درحالیکه خداوند با فرمان و دستورات خود، شما را به بهشت و آمرزش فرا میخواند و آیات خویش را برای مردم روشن میکند تا شاید متذکّر شوند. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۲۱:
ازدواج با همسران غیر مؤمن، میتواند تأثیر منفی بر تربیت فرزندان و نسل آیندۀ انسان بگذارد؛ چنانکه ممکن است آنها عامل جاسوسی برای بیگانه باشند. گرچه آیه دربارۀ ازدواج با غیر مسلمانان است، ولی هر نوع معاشرتی که ایمان انسان را در معرض خطر قرار دهد ممنوع است. پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۲۱:
۱. مسلمانان، حق پیوند خانوادگی با کفّار را ندارند. «وَ لا تَنْکِحُوا»
۲. دفع خطر، مهمتر از کسب منفعت است.
در ازدواج با مشرک دو احتمال در پیش است:
یکی آنکه مشرک ایمان آورد؛
دیگر آنکه مؤمن مشرک شود.
ازآنجاییکه خطر مشرکشدن مؤمن مهمتر است، لذا اسلام ازدواج قبل از ایمان را نهی نموده است. «لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ»
۳. در انتخاب همسر، ایمان اصالت دارد و ازدواج با کفّار ممنوع است. «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ»
۴. در ازدواج، فریب جمال، ثروت و موقعیّت دیگران را نخورید. «وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ» «وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ»
۵. مقام و مال و جمال، جای ایمان را پر نمیکند. «وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ»
۶. به ضعیفان و محرومان با ایمان بها داده و با آنان ازدواج کنید. «لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ» «لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ»
۷. ازدواج میتواند وسیلهای برای دعوت به مکتب باشد. «حَتَّی یُؤْمِنُوا»
۸. غرائز باید در مسیر مکتب کنترل شود. «حَتَّی یُؤْمِنَّ» «حَتَّی یُؤْمِنُوا»
۹. ایمان مایۀ ارزش است، گرچه در بنده و کنیز باشد و شرک رمز سقوط است، گرچه در حر و آزاد باشد. «لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ»
۱۰. پدر، حقّ ولایت بر ازدواج دخترش دارد. در مسئلۀ داماد گرفتن، به پدر خطاب میکند که دختر خود را به مشرکان ندهید. «لا تَنْکِحُوا»
۱۱. اوّل ایمان، بعد ازدواج. فکر نکنید شاید بعد از ازدواج ایمان بیاورند. «حَتَّی یُؤْمِنَّ» «حَتَّی یُؤْمِنُوا»
۱۲. از نفوذ عوامل مشرک در تار و پود زندگی مسلمانان، جلوگیری کنید و توجّه به خطرات مختلف این نوع ازدواجها داشته باشید. «أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ»
۱۳. همسر بد، زمینهساز جهنّم است. «یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ»
۱۴. عمل به دستورات الهی، راه رسیدن به بهشت است. «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ»
۱۵. مغفرت، با توفیق و اذن الهی است. برخلاف مسیحیّت که آمرزش را به دست بزرگان خود میدانند. «وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ»
۱۶. انسان، واقعیات را بهطور فطری در مییابد. بیان احکام فقط برای یادآوری است. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» تفسیر صفحۀ ۳۵ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیه ۲۲۲ - تفسیر نور:
«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» و از تو دربارۀ حیض (ایام عادت ماهانه زنان) سؤال میکنند، بگو: آن مایۀ رنج و آزار است؛ پس در حالت قاعدگی از (آمیزش با) زنان کنارهگیری کنید، و با آنها نزدیکی ننمایید تا پاک شوند. پس هنگامیکه پاک شدند( یا با غسل کردن طاهر شدند)، آنگونه که خداوند به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید. همانا خداوند توبهکنندگان را دوست دارد و پاکان را نیز دوست دارد. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۲۲:
دربارۀ برخورد با زنان در ایام حیض، یهود بسیار سختگیر و نصاری بیتفاوت هستند.
در تورات میخوانیم: هرکس زن را در حال حیض لمس کند، تا شام نجس است.
رختخواب آن زن نجس و هر کجا بنشیند نجس است. هر کس بستر او را لمس کند باید لباس خود را بشوید. و هر کس چیزی را که او بر آن نشسته لمس کند باید خود را بشوید و تا شام نجس است. و اگر مرد با او همبستر شود تا هفتروز نجس است. و اگر روزهای بیشتر از قاعده خون ببیند، نجس است. «تورات، سفر لاویان، از جمله نوزدهم تا بیست و نهم»
در مقابل این حکمِ سخت تورات، نصاری حتّی آمیزش جنسی را در ایّام حیض جایز میدانند.
امّا اسلام، راه میانه و اعتدال را برگزیده و در ایّام حیض، تنها آمیزش جنسی را ممنوع دانسته است، و هرگونه معاشرت و نشست و برخاست با زنان هیچگونه مانعی ندارد.
اسلام، دین جامعی است و برای هر یک از سؤالهای مورد طرح در زندگی بشری پاسخی دارد.
در آیات قبل بارها با جملۀ «یَسْئَلُونَکَ» سؤالات مردم از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله را نقل و پاسخهای آن را بیان نمود.
گاهی سؤال از جنگ است و گاهی از قمار و شراب، و گاهی از انفاق.
و در این آیه نیز سؤال از مسائل زنان.
این نشانۀ جامعیّت یک مکتب است که حتّی در مورد آمیزش جنسی، احکام دارد و میفرماید: «مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» یعنی خداوند در تمام مسائل جزئی و کلّی، مادّی و معنوی فرمان دارد.
زن در ایّام حیض به لحاظ جسمی، آمادگی آمیزش جنسی ندارد و کسالت و اختلال مزاج که برای زن پیش میآید، او را نسبت به آمیزش بینشاط میسازد.
همچنین در این ایام که رحم زن در حال تخلیۀ خون است، آمادگی پذیرش نطفه را ندارد و طبق اظهار نظر دانشمندان، ممکن است انتقال آلودگیهای خون از مجرای مرد، او را برای همیشه عقیم سازد.
در روایات نیز آمده است: اگر فرزندی در این ایام نطفهاش منعقد شود، به لحاظ جسمی و روحی مشکلاتی خواهد داشت. «وسائل، ج ۲، ص ۵۶۸، تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۷۸» پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۲۲:
۱. انبیا، مرجع و پاسخگوی سؤالات مردم هستند. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ»
۲. در سؤال کردن، حیا بیمعنا است. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ»
۳. بیان دلیل و فلسفۀ احکام، در پذیرش آن مؤثر است. در این آیه ابتدا دلیل حرمت مقاربت را بیان فرموده و سپس دستور به عدم نزدیکی میدهد. «هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ»
۴. احکام الهی براساس حفظ مصالح و دفع مفاسد میباشد. «هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»
۵. قاعدگی، دورهای سخت برای زن است. «هُوَ أَذیً»
۶. کسب لذّت از همسر هم حدّ و مرزی دارد. «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»
۷. همسر باید مراعات همسر را بکند. اکنون که او در ناراحتی است، شما کامگیری نکنید. «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ»
۸. آمیزش جنسی باید همراه با رعایت بهداشت باشد. «حَتَّی یَطْهُرْنَ»
۹. در آمیزش با همسر، باید احکام الهی مراعات شود. «فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ»
۱۰. اگر مقاربتی انجام گرفت و توبه کردید، خداوند شما را میبخشد. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»
۱۱. توبه و برگشت از لغزش، راه محبوبیّت نزد خداوند است. «یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»
۱۲. علاقه و محبّت خود را نسبت به نادمان و توبهکنندگان اظهار کنیم. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ» تفسیر صفحۀ ۳۵ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۲۲۳ - تفسیر نور:
«نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» زنان شما کشتزار شمایند، هرجا و هرگاه که بخواهید، به کشتزار خود درآیید (وبا آنان آمیزش نمائید) و (در انجام کار نیک) برای خود، پیش بگیرید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را ملاقات خواهید کرد، و به مؤمنان بشارت ده. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۲۳:
در این آیه، زنان به مزرعه و کشتزاری تشبیه شدهاند که بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از ۹ ماه، گل فرزند را به بوستان بشری تقدیم میکنند.
همچنانکه انسان، بدون کشت و مزرعه از بین میرود، جامعۀ بشری نیز بدون وجود زن نابود میگردد.
زنان وسیلۀ هوسبازی نیستند، بلکه رمز بقای نسل بشر هستند. پس لازم است در آمیزش جنسی، هدف انسان تولید یک نسل پاک که ذخیرۀ قیامت است باشد و در چنین لحظات و حالاتی نیز هدف مقدّسی دنبال شود.
جملۀ «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» هشدار میدهد که از راههای غیر مجاز، بهرۀ جنسی نبرید و به نحوی حرکت کنید که در قیامت سرافراز باشید و اولاد و نسلی را تحویل دهید که مجسمۀ عمل صالح و خیرات آن روز باشند. پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۲۳:
۱. همسر مناسب همچون مزرعۀ مناسب است و سلامت بذر، شرط تولید بهتر است. «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ»
۲. بذر و زمین، هر دو در تولید نقش مهمّی دارند. زن و مرد نیز در بقای نسل آینده نقش اساسی دارند. «حَرْثٌ لَکُمْ»
۳. در کنار ممنوعیّتهای موسمی، بهرهگیریهای دراز مدّت است. در آیۀ قبل فرمود: «فَاعْتَزِلُوا» در این آیه میفرماید: «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ»
۴. در آمیزش، مرد باید به سراغ زن برود. «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ»
۵. غرائز نیز باید جهتِ خدایی بگیرند. اگر هدف از آمیزش، فرزندانی پاک و ذخیره قیامت باشد، آن نیز رنگ الهی میگیرد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»
در صحیح بخاری آمده است: اولیای خدا در آمیزش قصد میکنند که صاحب فرزندانی جهادگر شوند.
۶. اگر نسل پاک تحویل دهید، خودتان بهرهمند خواهید شد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»
۷. زن، نه کالاست و نه منشأ تاریکی، بلکه او بنیانگذار آبادیها و سرمایهگذار تاریخ و فرستندۀ هدایای اخروی است. «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ»، «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»
۸. زاد و ولد، هدف اصلی ازدواج است. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ»
۹. در مسائل جنسی، تقوا را مراعات کنید. «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ» «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
۱۰. خواستههای نفسانی باید با تقوا کنترل شود. «أَنَّی شِئْتُمْ» «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
۱۱. ایمان به آخرت، بهترین وسیلۀ رسیدن به تقوا میباشد. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ» تفسیر صفحۀ ۳۵ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیه ۲۲۴ - تفسیر نور:
«وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» برای نیکی کردن و پروا داشتن و اصلاح بین مردم، خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار ندهید. همانا خداوند شنوا و دانا است. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۲۴: شأن نزول - سورۀ بقره - آیه ۲۲۴:
در تفاسیر متعدّد از جمله مجمعالبیان و روحالبیان در شأن نزول این آیه آمده است که میان داماد و دخترِ یکی از یاران پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله به نام عبد اللّهبنرواحه اختلافی پیش آمد، او سوگند یاد کرد که برای اصلاح کار آنها هیچ دخالتی نکند.
آیه نازل شد و اینگونه سوگندها را ممنوع ساخت.
کلمه «أیمان» جمع «یمین» بهمعنای سوگند و کلمۀ «عُرْضَةً» بهمعنای «در معرض قرار دادن» است.
سوگند را وسیلهای برای توجیه و فرار از مسئولیّت خود قرار ندهید و به هر مناسبتی از خداوند و نام مقدّس او خرج نکنید، این کار خود نوعی جرأت و بیادبی است.
امام صادق علیهالسّلام فرمود: «لا تحلفوا بالله صادقین و لا کاذبین» نه راست و نه دروغ، به خدا سوگند یاد نکنید. «بحار، ج ۷۶، ص ۴۷» پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۲۴:
۱. احترام نام خداوند و مقدّسات باید حفظ شود. «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ»
۲. سوگند، نباید مانع انجام کار نیک و اصلاح میان مردم قرار گیرد. «لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ»
۳. ارزشهای والا و کارهای خیر، نباید با بهانههای بیجا ترک شوند. «أَنْ تَبَرُّوا»
۴. بههوش باشید که خداوند گفتارها را میشنود و ناگفتهها را نیز میداند. برای هر سخن و فکری، حسابی باز کنید. «سَمِیعٌ عَلِیمٌ»
منبع: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۱، ص ۳۴۸ - ۳۵۶.
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مبارکه انعام آیه ۱۳۶
وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِیبًا فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَکَائِنَا فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلَا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَى شُرَکَائِهِمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ﴿۱۳۶﴾ ۱۳۶ - و (مشرکان ) سهمى از آنچه خداوند آفریده از زراعت و چهارپایان براى او قرار دادند و گفتند - به گمان آنها - این مال خدا است و این مال شرکاى ما (یعنى بتها) است ، آنچه مال شرکاى آنها بود به خدا نمى رسید، ولى آنچه مال خدا بود به شرکایشان مى رسید (و اگر سهم بتها مواجه با کمبودى مى شد مال خدا را به آنها مى دادند اما عکس آنرا مجاز نمى دانستند !) چه بد حکم مى کنند (که علاوه بر شرک ، حتى خدا را کمتر از بتها مى گرفتند) !
They set aside for Allah a share of what He has created of tilth and cattle saying: 'This is for Allah so they claim and this for our associates (gods). ' The share of their associates never reaches Allah, but the share of Allah reaches their associates. How evil they judge! (136)
تفسیر بار دیگر براى ریشه کن ساختن افکار بت پرستى از مغزها به ذکر عقائد و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشرکان پرداخته و با بیان رسا خرافى بودن آنها را روشن مى سازد. نخست مى گوید: (کفار مکه و سایر مشرکان سهمى از زراعت و چهارپایان خود را براى خدا و سهمى نیز براى بتها قرار مى دادند، و مى گفتند این قسمت مال خدا است ، و اینهم مال شرکاى ما یعنى بتها است (و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائن گرچه در آیه تنها اشاره به سهم خداوند شده است ، ولى از جمله هاى بعد استفاده مى شود که سهمى براى خدا و سهمى براى بتها قرار مى دادند، در روایات آمده است که : مصرف سهمى که براى خدا قرار داده بودند، کودکان و مهمانان بودند و از آن براى این کار استفاده مى کردند و اما سهمى که از زراعت و چارپایان براى بتها قرار داده بودند مخصوص خدمه و متولیان بت و بتخانه و مراسم قربانى و استفاده خودشان بود. و تعبیر به (شرکائنا) (شریکهاى ما) براى بتها به خاطر آن است که آنها را شریک اموال و سرمایه و زندگى خویش مى دانستند. تعبیر به (مما ذرا) (از آنچه خدا خلق کرده ) در حقیقت اشاره به ابطال عقیده آنها است . زیرا این اموال همگى مخلوق خدا بودند، چگونه سهمى از آنها براى خدا قرار مى دادند و سهمى براى بتها. سپس اشاره به داورى عجیب آنها در این باره کرده و مى گوید(سهمى را که براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمى رسید و اما سهمى را که براى خدا قرار داده بودند به بتها مى رسید) (فما کان لشرکائهم فلا یصل الى الله و ما کان لله فهو یصل الى شرکائهم ). در اینکه منظور از این جمله چیست میان مفسران گفتگو است ولى همه آنها تقریبا به یک حقیقت بر مى گردند و آن این است : هر گاه بر اثر حادثه اى قسمتى از سهمى که براى خدا از زراعت و چهارپایان قرار داده بودند آسیب مى دید و نابود مى شد مى گفتند مهم نیست خداوند بى نیاز است ، اما اگر از سهم بتها از بین میرفت سهم خدا را به جاى آن قرار مى دادند و مى گفتند: بتها نیاز بیشترى دارند. همچنین اگر آب از مزرعه اى که سهم خدا بود به مزرعه سهم بتها نفوذ مى کرد مى گفتند مانعى ندارد خدا بى نیاز است ، اما اگر قضیه به عکس میشد جلو آن را مى گرفتند و مى گفتند بتها احتیاج بیشترى دارند. در پایان آیه با یک جمله کوتاه این عقیده خرافى را محکوم مى سازد و مى گوید:(چه بد حکم مى کنند) (ساء ما یحکمون ). دلیل بر زشتى کار آنها علاوه بر اینکه بت پرستى از ریشه فاسد و بى اساس بود چند موضوع است : ۱ - با اینکه همه چیز مخلوق خدا است ، و ملک مسلم او است ، و حاکم و مدبر و حافظ همه موجودات او مى باشد، آنها تنها سهمى از آن را به خدا تخصیص مى دادند گویا مالک اصلى آنها بودند و فقط حق تقسیم به دست آنها بود! (همانطور که گفتیم جمله (مما ذرا) اشاره به این واقعیت است ). ۲ - آنها در این تقسیم جانب بتها را مقدم مى داشتند لذا هر آسیبى متوجه سهم خدا مى شد مهم نبود اما آسیبهائى که متوجه سهم بتها مى شد به وسیله سهم خدا جبران میکردند و آن را گرفته به بتها مى دادند که در آیه اشاره به آن شده است ، و این یکنوع امتیاز و برترى براى بتها نسبت به خداوند بود!! ۳ - از بعضى از روایات استفاده مى شود که آنها براى سهم بتها اهمیت خاصى قائل بودند و لذا متولیان و خدمه بت و خود بت پرستان از سهم آنها مى خوردند و سهم خدا را تنها به بچه ها و میهمانان مى دادند. و قرائن نشان مى دهد که گوسفندهاى چاق و فربه و غلات خوب مال بتها بود تا بتوانند به اصطلاح شکمى از عزا در آورند. همه اینها نشان مى دهد که آنها در تقسیم حتى براى خداوند به اندازه بتها ارزش قائل نبودند چه حکمى از این زشتتر و ننگینتر که انسان قطعه سنگ و چوب بى ارزشى را بالاتر از آفریننده جهان هستى فکر کند، آیا انحطاط فکرى از این بالاتر تصور مى شود؟!
دشمن در رأس نقشههایش تبلیغات است؛ به قول خودشان پروپاگاندا است. علاجِ پروپاگاندا «تبیین» است، تبیین حقیقت از زبانهای مختلف، از حنجرههای مختلف، با تعبیرات مختلف، با ابتکارات مختلف؛ تبیین. وسوسهای را که روی آن جوان یا نوجوان اثر میگذارد، چه میتواند برطرف کند؟ باتوم که نمیتواند برطرف کند،؛ آن وسوسه را تبیین میتواند برطرف کند ... 1401/10/19
شهید همت: در زمان غیبت اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید ...
شهید همت:
من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید…
شهید علی اکبر امینطباردرزی
شهادت: 21 اردیبهشت 1361 در کوشک
بخشی از وصیت نامه:
مادر! اگر من نتوانستم به زیارت حسین(ع) بیایم ... از طرف من و همه شهیدان از صدر اسلام تاکنون قبر امام حسین(ع) را زیارت کن ...
دعا کنید که خداوند مرا در زمره شهیدان اصیل درگاهش قرار دهد و مرا غسل ندهید و کفن نکنید، چون رهبرم حسین(ع) نه کفن داشت و نه غسل.
خدایا! من اگر به جبهه آمدم، فقط برای رضای تو بود و از دستورات فرستادهات و قرآن پیروی کردم. خدایا! مرا در صراط مستقیمت یارینما و دیدار روی مهدی (عج) را در این ایام نصیبم فرما.
دعا زیاد بخوانید و امام عزیز، رزمندگان و جانبازان را دعا و سعی کنید همیشه وحدت خود را حفظ نمایید و نگذارید تبلیغات و شایعات منافقین، مشرکین و ملحدین، صفوف یکپارچه شما را بشکند و خدای ناخواسته لطمهای به انقلاب و اسلام بخورد ...
از دروغ، تهمت و غیبت بپرهیزید؛ که باعث خُرد و متفرق شدن اسلام میشود و در روز قیامت نمیتوانید جوابگوی اعمالتان باشید ...
شهید حمیدرضا آرونی کاشی
شهادت: 21 اسفندماه 1362 در جزیره مجنون
بخشی از وصیت نامه:
ای مردم! بیاید جهان را با تمام ظواهر فریبانهاش کنار بگذاریم، بیایید به بندگی الله رویم، بیایید راهی رویم که حسین و یارانش رفت، بیایید راهی رویم که بهشتی و سردارنش رفت، بیایید راهی رویم که رجایی و باهنرش رفت، راه نور، راه فلاح و رستگاری در لقای لله. بیایید دنیا را برای آخرتش بخواهیم ...
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» جهاد بر شما مقرّر شد، درحالیکه برای شما ناخوشایند است و چهبسا چیزی را ناخوش دارید، درحالیکه خیر شمادر آن است و چهبسا چیزی را دوست دارید، درحالیکه ضرر و شرّ شما در آن است. و خداوند (صلاح شما را) میداند و شما نمیدانید. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۱۶:
کلمۀ «کُرْهٌ» به مشقّتی گفته میشود که انسان از درون خود احساس کند، مانند ترس از جنگ.
و «کَرْهٌ» به مشقّتی گویند که از خارج به انسان تحمیل شود، مانند حکم اجباری در آیۀ «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» «فصّلت، ۱۱» به آسمانها و زمین گفتیم: یا با رغبت بیایید یا با اکراه، گفتند: ما با رغبت میآییم.
آیۀ قبل مربوط به مال دادن بود و این آیه مربوط به جان دادن است.
اکراه از جنگ، یا به خاطر روحیّۀ رفاهطلبی است و یا بهجهت انساندوستی و رحم به دیگران و یا به خاطرعدم توازن قوا و برتری دشمن است.
قرآن میفرماید: شما آثار و نتایج جهاد را نمیدانید و فقط به زیانهای مادّی و ظاهری آن توجّه میکنید، درحالیکه خداوند از اسرار و آثار امروز و فردای کارها در ابعاد مختلفش آگاه است.
جنگ با همۀ سختیهایی که دارد، آثار مثبت و فوایدی نیز دارد. از جمله:
الف: توان رزمی بالا میرود؛
ب: دشمن جسور نمیشود؛
ج: روح تعهّد و ایثار در افراد جامعه به وجود میآید؛
د: قدرت و عزّت اسلام و مسلمین در دنیا مطرح میشود؛
ه: امدادهای غیبی سرازیر میگردد؛
و: روحیّۀ استمداد از خدا پیدا میشود؛
ز: اجر و پاداش الهی به دست میآید؛
ح: روحیّۀ ابداع و اختراع و ابتکار به وجود میآید؛
جهاد در ادیان دیگر: برخلاف تبلیغاتی که دنیا برای صلح و علیه خشونت دارد، مسئلۀ جهاد در راه دین، در تمام ادیان آسمانی بوده و یک ضرورت حتمی است.
در تورات میخوانیم: ساکنان شهر را به دم شمشیر بکش و اموالشان را جمع نمای. «تورات، سِفر تثنیه، باب ۱۳، جمله ۱۵.۱»
همگی ایشان را هلاک ساز و ترحّم منما. «تورات، سفر تثنیه، باب ۷، جمله ۳»
چون برای مقاتله بیرون روی و دشمن را زیاد بینی، نترس. «تورات، سِفر تثنیه، باب ۲۰، جمله ۱»
برادر و دوست و همسایه خود را بکشد تا کفّارۀ گوسالهپرستی باشد. «تورات، سِفر خروج، جمله ۲۶»
موسی جمعیّتی را به سوی جنگ حرکت داد و مقاتله مهمّی صورت گرفت. «تورات، سِفر اعداد، باب ۳۱، جمله ۳۴»
در انجیل متی آمده است: گمان مبرید که آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم، نیامدهام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را. «انجیل متی، باب ۱۰، جمله ۷»
هر که جان خود را دریابد (و به جنگ نیاید) آن را هلاک سازد و هر که جان خود را به خاطر من هلاک کرد آن را خواهد یافت. «انجیل متی، باب ۱۰، جمله ۳۹»
در انجیل لوقا میخوانیم: دشمنان را که نخواستند من بر ایشان حکمرانی کنم، در اینجا حاضر ساخته، پیش من به قتل رسانید. «انجیل لوقا، باب ۱۹، جمله ۲۸»
هر کس شمشیر ندارد، جامۀ خود را فروخته آن را بخرد. «انجیل لوقا، باب ۲۲، جمله ۳۶»
در قرآن نیز در سورههای آل عمران، «آل عمران، ۱۴۷» مائده «مائده، ۲۴» و بقره «بقره، ۲۴۶» از وجود جنگ و جهاد در ادیان گذشته، سخن به میان آمده است. پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۱۶:
۱. ملاک خیر و شر، آسانی و سختی و یا تمایلات شخصی نیست، بلکه مصالح واقعی ملاک است و نباید به پیشداوری خود تکیه کنیم. «عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»
۳. جنگ و جهاد در راه دین، مایۀ خیر است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ» «وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»
۴. تسلیم فرمان خدایی باشیم که بر اساس علم بینهایت به ما دستور میدهد، گرچه ما دلیل آن را ندانیم. «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» تفسیر صفحۀ ۳۴ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیه ۲۱۷ - تفسیر نور:
«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» (ای پیامبر!) از تو دربارۀ جنگ در ماه حرام سؤال میکنند، بگو: جنگ در آن ماهها (ذیالقعدة، ذیالحجة، محرم و رجب، گناهی) بزرگ است، ولی بازداشتن (مردم) از راه خدا و کفر ورزیدن به او و (بازداشتن مردم از) مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آنجا، (گناهش) نزد خداوند بزرگتر است.
(زیرا ایجاد) فتنه، از قتل بالاتر است. (مشرکان) پیوسته با شما میجنگند، تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند، و هر کس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اعمال آنان در دنیا و آخرت تباه میشود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۱۷: شأن نزول - سورۀ بقره - آیه ۲۱۷:
مراد از کلمۀ «الْفِتْنَةُ» در آیه، شرک، شکنجه، امتحان و بلوی است.
در تفاسیر شیعه و سنی آمده است: رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله شخصی را به نام عبد اللّهبنجحش به همراه هشت نفر با نامهای برای کسب اطلاعات از کفّار و مشرکین فرستاد، امّا بعد از ملاقات، درگیری پیش آمد و در این بین رئیس گروه مقابل کشته شد و دو نفر از آنان به اسارت درآمده و اموالشان مصادره گردید.
این حادثه در اوّل ماه رجب که از ماههای حرام است، واقع شده بود.
درحالیکه این گروه گمان کرده بودند که آخر جمادیالثّانی است، نه اوّل رجب. بههرحال این قتال اشتباهاً در اوّل رجب صورت گرفت و کفّار این موضوع را دستاویز قرار داده و شایع کردند که مسلمانان احترام ماههای حرام را نگه نمیدارند.
در برابر این تبلیغات دشمنان، قرآن جواب میدهد که گرچه جنگ در ماه حرام واقع شده، ولی این قتال به اشتباه از سوی مسلمانان صورت گرفته است، درحالیکه شما مشرکان به عمد مرتکب گناهانی شدهاید که مجازات آنها به مراتب از قتال در ماه حرام بیشتر است.
بنابراین شما با داشتن سابقۀ آن همه جنایت و رسوایی و ارتکاب گناهان بزرگ، نباید این عمل اشتباه را دستاویز قرار دهید.
از سنّتهای ابراهیمی رایج در میان عرب قبل از اسلام، احترام گذاشتن به چهار ماه رجب، ذیالقعده، ذیالحجّه و محرم بود که در این ماهها، به هیچ جنگ و قتالی نمیپرداختند.
اسلام نیز این سنّت را امضا کرد و قتال و درگیری در این ماهها را تحریم نمود.
حبط عمل مرتد در دنیا، به این است که از فوائد اسلام محروم میشود. زیرا کیفر او، جدایی از همسر مسلمان، محرومیّت از ارث، قطع رابطه با مسلمانان، خروج از حمایت اسلام و در نهایت قتل است.
و حبط عمل او در آخرت، محو تمام کارهای خیر اوست. «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۱۷:
۱. به شبهات، پاسخ مناسب بدهید. «یَسْئَلُونَکَ» «قُلْ»
۲. مسجدالحرام و اهل آن، احترام ویژه دارند. «الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ»
۳. تعیین اهمیّت گناهان، به دست خداوند است. «إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ»، «الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ»
۴. سلب امنیّت، مهمتر از قتل است. «وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»
۵. لازم است آرزوها، هدفها و تلاشهای دشمن خود را بشناسیم. «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ»
۶. هجوم دشمن، توجیهکنندۀ کفر و ارتداد شما نیست. «وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ» «وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ»
۷. دشمنان، همواره در کمین هستند و ارتداد و کفر و پشت کردن به دینتان را میخواهند و به غیر آن راضی نمیشوند. آنها دنبال پیروزی موقت نیستند، بلکه میخواهند فرهنگ و مکتب شما را از بین ببرند. «حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ»
۸. حسن عاقبت، ملاک ارزش است. چهبسا مسلمانانی که کافر مردهاند. «فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ»
۹. ارتداد، دارای آثار دنیوی و اخروی است. «مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ» «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»
۱۱. ارزش ایمان و عقیده تا جایی است که اگر ایمان رفت، اعمال صالح نیز حبط میشود. «مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ»«حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» تفسیر صفحۀ ۳۴ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیه ۲۱۸ - تفسیر نور:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» همانا کسانیکه ایمان آوردهاند و کسانیکه مهاجرت نموده و در راه خدا جهاد کردهاند، آنها به رحمت پروردگار امیداوار هستند و خداوند آمرزنده و مهربان است. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۱۸: شأن نزول - سورۀ بقره - آیه ۲۱۸:
در شأن نزول این آیه که در ادامه آیه پیش است، میخوانیم: مؤمنانی که هجرت و جهاد کردند، ولی هلال ماه رجب را با ماه جمادیالاخری اشتباه گرفتند و دست به قتال زدند، ناراحت نباشند. زیرا اشتباهشان مورد عفو است و آنان قصد انجام گناه نداشتهاند.
امید بدون عمل، آرزویی بیش نیست.
چنانکه در آخرین آیه سورۀ کهف میخوانیم: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» هر کس امید به لقای پروردگار و رسیدن به مقام قرب را دارد، پس باید عمل خالصانه انجام دهد.
آری، «رجاء»، آن امیدی است که انسان مقدّمات رسیدن به آن را فراهم کند.
برای امیدوار بودن به الطاف الهی، اسلام زمینههایی را فراهم کرده است:
۱. یأس و ناامیدی از گناهان کبیره است. «زمر، ۵۳»
۲. خداوند میفرماید: من نزد گمان بندۀ مؤمن هستم، اگر گمان خوب به من ببرد به او خوبی میرسانم. «کافی، ج ۲، ص ۷۲»
۳. انبیاء و فرشتگان، به مؤمنین دعا و برای آنان استغفار میکنند. «غافر، ۷ ابراهیم، ۴۱»
۴. پاداش الهی چندین برابر است. «بقره، ۲۶۱»
۵. راه توبه باز است. «نساء، ۱۸»
۶. گرفتاریهای مؤمن، کفّارۀ گناهان او محسوب میشود. «بحار، ج ۸۱، ص ۱۷۶»
۷. خداوند توبه را قبول کرده و سیّئات را به حسنات مبدّل میسازد. «فرقان، ۷۰» پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۱۸:
۱. رتبۀ ایمان، مقدّم بر عمل است. «آمَنُوا» «هاجَرُوا وَ جاهَدُوا»
۲. امید به لطف پروردگار، مشروط به ایمان، هجرت و جهاد است. «آمَنُوا» «هاجَرُوا وَ جاهَدُوا» «أُولئِکَ یَرْجُونَ»
۳. اصول افکار و اعمال اگر صحیح باشد، اشتباهات جزئی قابل عفو است. «آمَنُوا» «هاجَرُوا» «یَرْجُونَ»
۴. به لطف خداوند امیدوار باشیم؛ نه به کارهای نیک خود. زیرا خطر سوءعاقبت و حبط عمل و عدم قبول اطاعت، تا پایان عمر در کمین است. «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ»
۵. چون بنده امیدوار به رحمت خداوند است، خداوند نیز اعلام میکند: آمرزنده و مهربان است. «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»
۶. ارزش هجرت و جهاد آن است که در راه خدا و برای او باشد. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»
۷. مؤمنان و مهاجران مخلص نیز به رحمت و مغفرت او نیاز دارند. «آمَنُوا»، «هاجَرُوا» «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ»
۸. از خطای مهاجران و مجاهدان در راه خدا، باید گذشت. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» تفسیر صفحۀ ۳۴ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیه ۲۱۹ - تفسیر نور:
«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» از تو دربارۀ شراب و قمار میپرسند، بگو: در آن دو گناهی بزرگ است و منافعی (مادّی) نیز برای مردم دارند. (ولی) گناه آن دو از سود آنها بزرگتر است. (همچنین) از تو میپرسند که چه انفاق کنند؟ بگو: افزون (بر نیاز خود را)، خداوند اینچنین آیات را برای شما روشن میسازد تا شاید اندیشه کنید. نکتههای سورۀ بقره - آیه ۲۱۹:
کلمۀ «إِثْمٌ» به گفتۀ راغب در مفردات، به کاری گویند که انسان را در انجام کارهای خیر کُند و سست کند.
سؤال اوّلِ مردم دربارۀ حکم خمر و میسر است.
کلمه «خمر» بهمعنای پوشش است و لذا به پارچه ای که زنان سرِ خود را با آن پوشانده و مراعات حجاب میکنند، «خمار» میگویند.
از آنجا که شراب، قدرت تشخیص را از عقل گرفته و در واقع آن را میپوشاند، به آن «خمر» میگویند.
همچنین کلمۀ «میسر» از «یسر» به معنای آسان است.
گویا در قمار، طرفین میخواهند مال همدیگر را به آسانی بربایند.
این آیه در پاسخ پرسش آنها میفرماید: شرابخواری و قماربازی، گناهان بزرگی هستند، گرچه ممکن است منافعی داشته باشند.
چنانکه عدهای از راه کشت انگور یا شرابفروشی و گروههایی با دایر کردن قمارخانه، ثروتی به دست میآورند.
در کتابهای علمی و تربیتی، آثار و عوارض منفی شراب و قمار به تفصیل بازگو شده است. زیانهای شراب و قمار:
در اینجا فهرستی از آنچه در تفسیر نمونه در باب زیانهای شراب و قمار آمده است، میآوریم:
۱. کوتاه شدن عمر؛
۲. عوارض منفی در کودکان، مخصوصاً اگر آمیزشی در حال مستی صورت گیرد؛
۳. گسترش فساد اخلاقی و بالا رفتن آمار جنایات از قبیل: سرقت، ضرب و جرح، جرائم جنسی و افزایش خطرات و حوادث رانندگی.
از یکی از دانشمندان نقل شده است که اگر دولتها نیمی از شرابفروشیها را ببندند، ما نیمی از بیمارستانها و تیمارستانها را میبندیم.
قمار نیز از جمله عوامل هیجان، بیماریهای عصبی، سکتههای مغزی و قلبی، بالا رفتن ضربان قلب، بیاشتهایی، و رنگپریدگی و... است.
همچنانکه بررسی کنندگان، سیدرصد آمار جنایات را مرتبط با قمار دانستهاند.
در ضمن قمار، در شکوفایی اقتصادی نقش تخریبی داشته و نشاط کار مفید را از بین میبرد.
در بعضی از کشورهای غیر اسلامی نیز در سالهایی قمار را ممنوع و غیر قانونی اعلام کردهاند.
مثلًا انگلستان در سال ۱۸۵۳، شوروی در سال ۱۸۵۴ و آلمان در سال ۱۸۷۳ قمار را ممنوع اعلام کردند.
سؤال دوّمِ مردم دربارۀ انفاق است که میپرسند چه چیزی را انفاق کنند؟
آیه در جواب میفرماید: «عفو» را!
عفو در لغت علاوهبر گذشت و آمرزش به معنای حدّ وسط، مقدار اضافی، و بهترین قسمت مال آمده است و هر یک از این معانی نیز با آیه سازگار است.
ممکن است مراد از عفو، همۀ این معانی باشد. یعنی اگر خواستید انفاق کنید، هم مراعات اعتدال را نموده و همۀ اموالتان را یک جا انفاق نکنید تا خود نیازمند نشوید و هم در موقع انفاق، از بهترین اموال خود بدهید.
چنانکه قرآن در جای دیگر میفرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» «آل عمران، ۹۲» به نیکی نمیرسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید.
در تفاسیر آمده است که تحریم شراب به صورت تدریجی بوده است. زیرا اعراب، گرفتار شراب بودند و لذا آیات، به تدریج آنها را آماده پذیرش تحریم نمود.
ابتدا این آیه نازل شد: «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» «نحل، ۶۷» از انگور، هم نوشابۀ مستکننده و هم رزق نیکو به دست میآید؛ یعنی شراب، رزق حسن نیست.
بعد این آیه نازل شد: «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ» ضرر شراب و قمار برای مردم، بیشتر از منفعت آنهاست.
و سپس این آیه نازل شد: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری» «نساء، ۴۳» به هنگام نماز نباید مست باشید.
و در خاتمه حرمت دائمی و علنی بیان شد «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ» «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» «مائده، ۹۰» شراب و قمار رجس و از اعمال شیطان هستند. پیامهای سورۀ بقره - آیه ۲۱۹:
۱. شراب و قمار، هر دو عامل فساد جسم و روح و مایۀ غفلت هستند.
لذا در قرآن در کنار هم مطرح شدهاند. «الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ»
۲. از اندیشه و امنیّت، پاسداری کنید. با تحریم شراب، از عقل و فکر، و با تحریم قمار، از آرامش و سلامتی روحی و اقتصادی پاسداری شده است. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ» «وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
۳. در برخوردها، انصاف داشته باشید. بدیهای دیگران را در کنار خوبیهای آنها ببینید.
آیه از منافع شراب و قمار چشم نمیپوشد و موضوع را به نحوی مطرح میکند که قدرت تعقّل و تفکّر در انسان زنده شود. «فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
۴. در محرّمات گاهی ممکن است منافعی باشد. «مَنافِعُ لِلنَّاسِ»
۵. در جعل قوانین باید به مسئلۀ اهم و مهم توجّه کرد. «مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
۶. احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است. «إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
۷. آشنایی با فلسفه احکام، گامی بهسوی پذیرش آن است. «إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
۸. گناهان، کبیره و صغیره دارند. «إِثْمُهُما أَکْبَرُ»
۱۳۳ - و پروردگارت بى نیاز و مهربان است (بنابراین درباره کسى ظلم و ستم نمى کند بلکه اینها نتیجه اعمال خود را مى گیرند) اگر بخواهد همه شما را مى برد و بعد از شما بجاى شما هر چه بخواهد (و هر کس را بخواهد) جانشین مى سازد همانطور که شما را از نسل اقوام دیگرى به وجود آورد.
Your Lord is Rich and the Owner of Mercy. He can destroy you if He will and replace you with whom He pleases, just as He raised you from the offspring of other nations. (133)
۱۳۵ - بگو اى جمعیت ! هر کار در قدرت دارید بکنید! من (هم به وظیفه خود) عمل مى کنم ، اما به زودى خواهید دانست چه کسى سرانجام نیک خواهد داشت (و پیروزى با چه کسى است اما) به طور مسلم ظالمان رستگار نخواهند شد.
Say: 'Work according to your station my people, for indeed I am working. ' You shall know to whom will be the good end of the abode. The harmdoers shall not be triumphant. (135)
تفسیر آیه اول در واقع استدلالى است براى آنچه در آیات پیش در زمینه عدم ظلم پروردگار بیان شد، آیه مى گوید پروردگار تو، هم بى نیاز است ، و هم رحیم و مهربان بنابراین دلیلى ندارد که بر کسى کوچکترین ستم روا دارد زیرا کسى ستم مى کند که یا نیازمند باشد یا خشن و سنگدل (و ربک الغنى ذو الرحم ). بعلاوه نه نیازى به اطاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان زیرا(اگر بخواهد همه شما را مى برد و به جاى شما کسان دیگرى را که بخواهد جانشین مى سازد همانطور که شما را از دودمان انسانهاى دیگرى که در بسیارى از صفات با شما متفاوت بودند آفرید) (ان یشا یذهبکم و یستخلف من بعدکم ما یشاء کما انشاکم من ذریة قوم آخرین ). بنابراین او هم بى نیاز و هم مهربان و هم قادر بر هر چیز است با این حال تصور ظلم درباره او ممکن نیست . و با توجه به قدرت بى پایان او روشن است که :(آنچه به شما در زمینه رستاخیز و پاداش و کیفر وعده داده ، خواهد آمد و کمترین تخلفى در آن نیست ) (ان ما توعدون لات ). (و شما هرگز نمى توانید از قلمرو حکومت او خارج شوید و از پنجه عدالت او فرار کنید)(و ما انتم بمعجزین ). سپس به پیامبر دستور مى دهد که آنها را تهدید کرده بگوید: اى جمعیت هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید من هم آنچه خدا به من دستور داده انجام خواهم داد، اما به زودى خواهید دانست سرانجام نیک و پیروزى نهائى با کیست ، اما به طور مسلم ظالمان و ستمگران پیروز نخواهند شد و روى سعادت را نخواهند دید (قل یا قوم اعملوا على مکانتکم انى عامل فسوف تعلمون من تکون له عاقبة الدار انه لا یفلح الظالمون ). در اینجا بار دیگر مى بینیم که بجاى کفر تعبیر به ظلم شده و این نشان مى دهد که کفر و انکار حق یکنوع ظلم آشکار است ، ظلمى به خویشتن و ظلمى به جامعه ، و از آنجا که ظلم بر خلاف عدالت عمومى جهان آفرینش است سرانجام محکوم به شکست خواهد بود.
سست نشوید، دعوت به سازش با دشمن نکنید، خدای متعال شما را برتر قرار داده است و برتر هستید «وَ لَن یَتِرَکُم» -یعنی «لَن یَنقُصَکُم»- خدای متعال برای شما کم نمیگذارد در مقابل مجاهدتی که انجام دادهاید، پاداش این مجاهدت را بهطور کامل به شما خواهد داد.» (1397/4/9)
شهید مدافع حرم شهید محمد کلانتری شـهادت: 1393 | سوریه، حلب
روزه، تقواساز است. هر انسانی که به حکم فطرتش دوست دارد به عالم بالا متصل شود و به کمالی روحانی برسد، قبل از هر چیز باید از زیاده روی در لذائذ جسمانی دوری کند.
المیزان، ج ۲، ص ۸
شهید قاسم سلیمانی:
من فکر میکنم زیباترین تعبیر، کلام امیرالمومنین (ع) است که در حق مالک فرمود و صیاد مصداق این کلام امیرالمومنین بود که فرمودند: «مَالِک وَ مَا مَالِک وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ...». اگر سنگ بود سنگ برندهای بود و تیزی بود و اگر کوه بود، آن تک قله برافراشتهای بود که بر همه قللهای مختلف مسلط بود. صیاد سلمان ارتش ما بود، ضمن اینکه مصادیق مالک را هم در خودش جای داده بود
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم.
انالله و انا الیه راجعون
هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله. اللهم زدنا ایماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق و ان الصدیقة الطاهرة فاطمة الزهرا، سیدة نساء العالمین و أن علیاً أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجة القائم المنتظر صلواة الله و سلامه علیهم ائمتی و سادتی و موالی بهم اتولی و من اعدائهم اتبرء و أن الموت و النشور حق و الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الجنة و النار حق.
اللهم أدخلنا جنتک برحمتک و جنّبنا و احفظنا من عذابک بلطفک و احسانک یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین.
خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛
خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.
پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.
خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین – من الله التوفیق
علی صیاد شیرازی، 19 دی ماه 1371 – 15 رجب 1413
شهید چمران: من نمیگویم #ولی_فقیه معصوم است ولی ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می کنند، خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمیدهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد.
شهید غلامحسین محمدی شهادت: هجدهم فروردین سال 1363، در جزیره مجنون
بخشی از وصیتنامه
شهدا توانستند با اهدای خون خود، درخت اسلام را آبیاری کنند و به استکبار جهانی بفهمانند که ما پیروان راه حسین (ع) هستیم و زیر بار ظلم نخواهیم رفت ...
شهید «حسین حسینخانی»
بخشی از وصیتنامه:
مىخواهم که همه برادران و خواهران، راهم را ادامه دهند تا آمریکاى جهانخوار را نابود کنند و باعث نجات برادران فلسطینى و رهایى قدس عزیز شوند ...
شهید عزتالله حاجیمحمدی
بخشی از وصیتنامه:
اگر میخواهید به خون شهدا لطمهای نخورد، بیایید با هم دوست باشید و وحدتِ همیشگی داشته باشید تا پُشت دشمن با دیدن کار و وحدت شما به لرزه درآید ...
♦️از جمله شبهای بزرگ و با عظمت ماه رجب شب جمعه اول این ماه است.معروف به لیلة الرغائب، اعمال مخصوصی در این شب ذکر شده که به واسطه آن اعمال برکات و پاداش فراوان بر انسان سرازیر میشود. رغائب جمع رغیبه است به معنی «امرٌ مرغوب فیه عکاء کثیر» یعنی شبی که در آن عطاها و مواهب فراوان بدست می آید در حدیث است شب جمعه اول این ماه احیاء و بیداری و نیایش فضیلت ویژه دارد و موجب دستیابی به عطایای ارزشمند حضرت پروردگار است.
♦️در حدیث است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ملائکه این شب را به این نام نهادند و محدثان در کتابهای دعا نمازی با کیفیت مخصوصی در این شب ذکر کرده اند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر کس این نماز را در این شب انجام دهد ثواب این نماز به نیکوترین صورت با روی خندان و درخشان و با زبانی فصیح در شب اول قبر در حضور این فرد ظاهر شود و به او می گوید: ای دوست من مژده می دهم تو را که از هر شدّت و سختی نجات یافتی، نمازگزار میگوید: تو کیستی که من تاکنون چنین صورتی زیبا با چنین جلوه ای ندیدم و سخنی شیرینتر از کلام تو نشنیده ام و بویی بهتر از بوی تو نبوئیدم در پاسخ میگوید: من همان نماز لیلة الرغائبم که شما انجام دادی. امشب آمده ام نزدت باشم تا حق را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود من در عرصه قیامت سایه بر سر تو خواهم افکند پس خوشحال باش که خیر از تو معدوم نخواهد شد.
♦️کیفیت اعمال لیلة الرغائب
***روز پنج شنبه اول آن ماه روزه گرفته شود.***
چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر سبوح قدوس رب الملائكة والروح گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذكر سبوح قدوس رب الملائكة والروح گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.
الإقبال بالأعمال الحسنة (طبع جديد)، ج۳، ص ۱۸۶
#ماهرجب #لیلةالرغائب
*****************
* هرگونه تبلیغات در صورت انجام ارتباطی به این وبلاگ ندارد
* استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات
هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو میکند ای کاش امام حسین علیهالسلام را زیارت کرده بودم آن هنگامی که میبیند که با زوّار امام حسین علیهالسلام چه میکنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع میشوند.
هرکس با پای پیاده به زیارت قبر حسین(ع) برود، خداوند با هر قدمی که بردارد برایش هزار حسنه می نویسد و هزار گناه از او پاک می کند و رتبه او را هزار درجه بالا می برد.
هرگونه تبلیغ درصورت انجام ارتباطی به این وبلاگ ندارد
سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان مهدی فاطمه و سلامتی نائبشان امام خامنهای، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها و ائمه اطهار علیهم السلام صلوات
كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : إنَّ اللّهَ قَضى قَضاءً حَتما أن لا يُنعِمَ عَلَى العَبدِ بِنِعمَةٍ فَيَسلُبَها إيّاهُ ، حَتّى يُحدِثَ العَبدُ ذَنبا يَستَحِقُّ بِذلِكَ النِّقمَةَ .
پدرم مى فرمود : «همانا خداوند حكم قطعى فرموده كه هرگاه نعمتى به بنده اى داد ، ديگر آن را از وى نستانَد ، مگر اين كه آن بنده گناهى مرتكب شود كه سزاوار چنين مجازاتى گردد.
ترجمه: ۵۹-بگو اى اهل كتاب آيا به ما خرده مىگيريد ؟ ( مگر ما چه كرده ايم ) جز اينكه به خداوند يگانه ، و به آنچه بر ما نازل شده ، و به آنچه پيش از اين نازل گرديده است ايمان آورده ايم و اين بخاطر آن است كه بيشتر شما از راه حق بدر رفته ايد ( و لذا حق در نظر شما نازيباست). ۶۰ -بگو : آيا شما را از كسانى كه جايگاه و پاداششان بدتر از اين است با خبر كنم ؟ ! كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده ( ومسخ كرده ) و از آنها ميمونها و خوكهائى قرار داده و پرستش بت كرده اند موقعيت و محل آنها بدتر است و از راه راست گمراه ترند .
شان نزول: از عبد الله بن عباس نقل شده كه جمعى از يهود نزد پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) آمدند و درخواست كردند : عقائد خود را براى آنها شرح دهد ، پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) گفت : من به خداى بزرگ و يگانه ايمان دارم و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسى و عيسى و همه پيامبران الهى نازل شده حق مىدانم ، و درميان آنها جدائى نمىافكنم ، آنها گفتند : ما عيسى را نمىشناسيم و به پيامبرى نمى پذيريم ، سپس افزودند : ما هيچ آئينى را بدتر از آئين شما سراغ نداريم ! آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسیر در آيه نخست ، خداوند به پيامبر (صلىالله عليه وآله وسلّم) دستور مىدهد كه از اهل كتاب سؤال كن و بگو چه كار خلافى از ما سر زده كه شما از ما عيب مىگيريد و انتقاد مىكنيد جز اينكه ما به خداى يگانه ايمان آورده ايم و در برابر آنچه بر ما و بر انبياء پيشين نازل شده تسليم هستيم . (قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل من قبل) .اين آيه در حقيقت اشاره به گوشه اى ديگر از لجاجتها و تعصبهاى بىمورد يهود مىكند كه براى غير خود و غير آئين تحريف شده خويش هيچگونه ارزشى قائل نبودند و به خاطر همين تعصب شديد ، حق در نظر آنها باطل و باطل در نظر آنان حق جلوه مىكرد . و در پايان آيه جمله اى مىبينيم كه در حقيقت بيان علت جمله قبل است اين جمله مىگويد : اگر شما توحيد خالص و تسليم در برابر تمام كتب آسمانى را بر ما ايراد مىگيريد به خاطر آن است كه بيشتر شما فاسق و آلوده به گناه شده ايد ، چون خود شما آلوده ومنحرفيد اگر كسانى پاك و بر جاده حق باشند در نظر شما عيب است .( و ان اكثر كم فاسقون) .اصولا در محيطهاى آلوده كه اكثريت آنرا افراد فاسق و آلوده به گناه تشكيل مىدهند گاهى مقياس حق و باطل آنچنان دگرگون مىشود كه عقيده پاك و عمل صالح ، زشت و قابل انتقاد ميگردد ، و عقائد و اعمال نادرست ، زيبا و شايسته تحسين جلوه ميكند ، اين خاصيت همان مسخ فكرى است كه بر اثر فرو رفتن در گناه و خو گرفتن به آن به انسان دست مىدهد . ولى بايد توجه داشت كه آيه همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم همه اهل كتاب را مورد انتقاد قرار نميدهد ، بلكه حساب اقليت صالح را با كلمه اكثر در اينجا نيز بدقت جدا كرده است . در آيه دوم ، عقائد تحريف شده و اعمال نادرست اهل كتاب و كيفرهائى كه دامنگير آنها گرديده است با وضع مؤمنان راستين و مسلمان مقايسه گرديده ، تا معلوم شود كداميك از اين دو دسته درخور انتقاد و سرزنش هستند و اين يك پاسخ منطقى است كه براى متوجه ساختن افراد لجوج و متعصب به كار مىرود در اين مقايسه چنين مىگويد : اى پيامبر به آنها بگو آيا ايمان به خداى يگانه و كتب آسمانى داشتن درخور سرزنش و ايراد است ، يا اعمال نارواى كسانى كه گرفتار آن همه مجازات الهى شدند به آنها بگو آيا شما را آگاه كنم از كسانى كه پاداش كارشان در پيشگاه خدا از اين بدتر است . (قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله ) شك نيست كه ايمان به خدا و كتب آسمانى ، چيز بدى نيست ، و اينكه در آيه فوق آنرا با اعمال و افكار اهل كتاب مقايسه كرده و مىگويد : كداميك بدتر است در حقيقت يكنوع كنايه مىباشد ، همانطور كه گاهى مىبينيم فرد ناپاكى از فرد پاكى انتقاد مىكند ، او در جواب مىگويد : آيا پاكدامنان بدترند يا آلودگان ؟ . سپس به تشريح اين مطلب پرداخته و مىگويد : آنها كه بر اثر اعمالشان مورد لعن و غضب پروردگار واقع شدند و آنانرا به صورت ميمون و خوك مسخ كرد ، و آنها كه پرستش طاغوت و بت نمودند ، مسلما اين چنين افراد ، موقعيتشان در اين دنيا و محل و جايگاهشان در روز قيامت بدتر خواهد بود ، و از راه راست و جاده مستقيم گمراه ترند . (من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم القردة و الخنازير و عبد الطاغوت اولئك شر مكانا و اضل عن سواء السبيل) . در باره معنى مسخ و تغيير چهره دادن بعضى از انسانها و اينكه آيا منظور از آن مسخ و دگرگون شدن چهره جسمانى است يا دگرگونى چهره فكرى و اخلاقى ، به خواست خدا به طور مشروح در ذيل آيه 163 سوره اعراف سخن خواهيم گفت .
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد. سوره مبارکه انبیاء ۱۰۵
حضرت آیت الله امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید سعید مبعث: ۱۰ / اسفند / ۱۴۰۰ طرفدار توقف جنگیم؛ ریشه بحران اوکراین سیاستهای بحرانساز رژیم مافیایی آمریکا است اوکراینِ امروز و افغانستانِ دیروز نشاندهنده سرانجام اعتماد به آمریکا واروپا است آمریکا نفت سوریه و ثروت افغانستان را میدزدد و از جنایات صهیونیستها حمایت میکند
استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
نماز شب هشتم ماه رجب (اقبال الاعمال) الجزء الثانی؛ الباب الثامن فيما نذكره مما يختص بشهر رجب و بركاته و ما نختاره من عباداته و خيراته و فيه فصول، فصل فيما نذكره من عمل الليلة الثامنة من رجب جلد دوم؛ باب هشتم: اعمال مخصوص ماه رجب و برکات و خیرات آن، فصل چهل و یکم، عمل شب هشتم ماه رجب: وَجَدْنَا ذَلِكَ فِي كُتُبِ الصَّلَوَاتِ فِي الْأَوْقَاتِ الصَّالِحَاتِ مَرْوِيّاً عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ در برخى كتابهاى دربردارندهى نمازها در اوقات شايسته، آمده است كه پيامبر اكرم -صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-فرمود: [وَ] مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الثَّامِنَةِ مِنْ رَجَبٍ عِشْرِينَ رَكْعَةً بِالْحَمْدِ[1] مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[2] وَ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ[3] وَ الْفَلَقِ[4] وَ النَّاسِ[5] ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هركس در شب هشتم ماه رجب بیست ركعت نماز-در هر ركعت سورهى «حمد» یک بار و سورههاى «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ»، «قُلْ يا أَيُّهَا اَلْكافِرُونَ»، «فلق» و «ناس» سه بار-بخواند، أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ الشَّاكِرِينَ وَ الصَّابِرِينَ وَ رَفَعَ اسْمَهُ فِي الصِّدِّيقِينَ وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ أَجْرُ كُلِّ صِدِّيقٍ وَ شَهِيدٍ خداوند به او پاداش سپاسگزاران و شكيبايان را عطا مىكند و نام او در ميان صديقان نوشته و بالا برده مىشود و در برابر هر حرف كه در نماز خوانده، پاداش همهى صديقان و شهيدان براى او خواهد بود وَ كَأَنَّمَا خَتَمَ الْقُرْآنَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ تَلْقَّاهُ سَبْعُونَ مَلَكاً يُبَشِّرُونَهُ بِالْجَنَّةِ وَ يُشَيِّعُونَهُ إِلَيْهَا و گويى كه قرآن را در ماه رمضان خوانده و ختم كرده است و آنگاه كه از قبرش بيرون مىآيد، هفتاد فرشته به پيشواز او آمده و بشارت بهشت را به او مىدهند و از پى او روانه مىگردند.
نماز شب نهم ماه رجب (اقبال الاعمال) الجزء الثانی؛ الباب الثامن فيما نذكره مما يختص بشهر رجب و بركاته و ما نختاره من عباداته و خيراته و فيه فصول، فصل فيما نذكره من عمل الليلة التاسعة من رجب جلد دوم؛ باب هشتم: اعمال مخصوص ماه رجب و برکات و خیرات آن، فصل چهل و سوم، عمل شب نهم ماه رجب: وَجَدْنَا ذَلِكَ فِيمَا يُوجَدُ أَمْثَالُهُ فِيهِ مِمَّا يَقْرُبُ إِلَى إِقْبَالِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ مَرَاضِيهِ مَرْوِيّاً عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ در برخى كتابهاى عبادات كه دربردارندهى اعمال نزديككنندهى انسان به روى آوردن بر خداوند-جلّ جلاله-و خشنودىهاى او هستند، به نقل از پيامبر اكرم -صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است كه فرمود: وَ مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ التَّاسِعَةِ رَكْعَتَيْنِ بِالْحَمْدِ[1] مَرَّةً وَ أَلْهَيكُمُ التَّكَاثُرُ[2] خَمْسَ مَرَّاتٍ هركس در شب نهم ماه رجب دو ركعت نماز- با یک بار سورهى «حمد» و پنج بار سورهى «أَلْهاكُمُ اَلتَّكاثُرُ» -بخواند، لَا يَقُومُ مِنْ مَقَامِهِ حَتَّى يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ وَ يُعْطِيهِ ثَوَابَ مِائَةِ حَجَّةٍ وَ مِائَةِ عُمْرَةٍ از جاى خود برنخاسته خداوند او را مىآمرزد و ثواب صدحج و عمره را به او عطا مىكند وَ يُنَزِّلُ عَلَيْهِ أَلْفَ أَلْفِ رَحْمَةٍ وَ يُؤْمِنَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنْ مَاتَ إِلَى ثَمَانِينَ يَوْماً مَاتَ شَهِيدا و يك ميليون رحمت بر او فرود مىآورد و از آتش جهنم ايمن مىگرداند و چنانچه تا هشتاد روز بعد از آن بميرد، شهيد از دنيا مىرود.
استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
نماز شب هفتم ماه رجب (اقبال الاعمال) الجزء الثانی؛ الباب الثامن فيما نذكره مما يختص بشهر رجب و بركاته و ما نختاره من عباداته و خيراته و فيه فصول، فصل فيما نذكره من عمل الليلة السابعة من رجب جلد دوم؛ باب هشتم: اعمال مخصوص ماه رجب و برکات و خیرات آن، فصل سی و نهم، عمل شب هفتم ماه رجب: وَجَدْنَا ذَلِكَ فِيمَا نَظَرْنَاهُ مِمَّا يُقَرِّبُ الْعَبْدَ إِلَى مَوْلَاهُ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ در برخى كتابهاى دربردارندهى اعمال نزديككنندهى بنده به مولاى خويش، به نقل از پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است: مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ السَّابِعَةِ مِنْ رَجَبٍ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ بِالْحَمْدِ[1] مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[2] ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ[3] وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ[4] هركس در شب هفتم ماه رجب چهار ركعت نماز-در هر ركعت سورهى «حمد» یک بار و سورهى «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» سه بار و سورهى «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ» -بخواند وَ يُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ ص عِنْدَ الْفَرَاغِ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ يَقُولُ الْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ عَشْرَ مَرَّاتٍ و بعد از اتمام نماز ده بار بر پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-صلوات بفرستد و باقيات صالحات (اعمال شايستهى پاينده) ؛ يعنى «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أكبر» را ده بار بگويد، أَظَلَّهُ اللَّهُ تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِهِ [تَحْتَ الْعَرْشِ] وَ يُعْطِيهِ ثَوَابَ مَنْ صَامَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُ الْمَلَائِكَةُ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ هَذِهِ الصَّلَاةِ خداوند او را در سايهى [زير]عرش خود قرار مىدهد و پاداش كسى كه ماه رمضان را روزه داشته به او عطا مىكند و تا زمان فراغت از نماز، فرشتگان براى او طلب آمرزش مىكنند وَ يُسَهِّلُ عَلَيْهِ النَّزْعَ وَ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَرَى مَكَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ- وَ آمَنَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَر و جان كندن و فشار قبر او آسان مىگردد و از دنيا بيرون نمىرود تا اينكه جايگاه خويش را در بهشت ببيند و خداوند او را از هراس بزرگتر [روز قيامت]ايمن گرداند
استفاده از کلیه مطالب با ذکر صلوات آزاد است سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام، هدیه به ساحت مقدس حضرت زهراء سلام الله علیها، ائمه اطهار علیهم السلام، امام خامنه ای حفظه الله تعالی و ارواح طیبه شهداء صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
بندگان ســـه گـــروه اند: گروهى خدا را از سرِ هـراس مى پرستند كه اين پرستش بردگان است و گروهى او را برای پاداش مى پــرستند كه ايــن پـرستش مزدوران است و گروهىخداوند را به سبب محبّت بهاو میپرستند كه اين پرستش آزادگان و برترين پرستش است. الكافی: ج 2 ص 84
ترجمه ۱۶۳ ـ ما به تو وحى فرستاديم; همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم; و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (بنى اسرائيل) و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم; و به داود زبور داديم. ۱۶۴ ـ و پيامبرانى كه سرگذشت آنها را پيش از اين، براى تو باز گفته ايم; و پيامبرانى كه سرگذشت آنها را بيان نكرده ايم; و خداوند با موسى سخن گفت. (و اين امتياز، از آنِ او بود). ۱۶۵ـ پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود;) و خداوند، توانا و حكيم است. ۱۶۶ـ ولى خداوند گواهى مى دهد به آنچه بر تو نازل كرده; كه از روى علمش نازل كرده است; و فرشتگان (نيز) گواهى مى دهند; هر چند گواهى خدا كافى است.
تفسیر در آيات گذشته خوانديم كه يهود در ميان پيامبران خدا تفرقه مى افكندند، بعضى را تصديق و بعضى را انكار مى كردند، آيات مورد بحث، بار ديگر به آنها چنين پاسخ مى گويد و موقعيت انبياء گذشته را تثبيت مى نمايد: «ما بر تو وحى فرستاديم همان طور كه بر نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم، و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبرانى كه از فرزندان يعقوب بودند و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم و به داود كتاب زبور داديم» (إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوح وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الأَسْباطِ وَ عيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً). پس چرا در ميان اين پيامبران بزرگ تفرقه مى افكنيد در حالى كه همگى در يك مسير گام بر مى داشتند؟! و ممكن است آيه فوق ناظر به گفتار مشركان و بت پرستان عرب باشد كه از نزول وحى بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) تعجب مى كردند; زيرا آيه مى گويد: چه جاى تعجب است مگر وحى بر پيامبران پيشين نازل نشد؟! پس از آن در آيه بعد اضافه مى كند: پيامبرانى كه وحى بر آنان نازل گرديد منحصر به اينها نبودند، بلكه «پيامبران ديگرى كه قبلاً سرگذشت آنها را براى تو بيان كرده ايم و پيامبرانى را كه هنوز سرگذشت آنها را شرح نداده ايم همگى همين مأموريت را داشتند و وحى الهى بر آنها نازل گرديد» (وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ). و از اين بالاتر «خداوند رسماً با موسى(عليه السلام) سخن گفت» (وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكْليماً). بنابراين، رشته وحى هميشه در ميان بشر بوده، چگونه ممكن است ما افراد انسان را بدون راهنما و رهبر بگذاريم و در عين حال براى آنها مسئوليت و تكليف قائل شويم؟! لذا در آيه بعد مى افزايد: «ما اين پيامبران را بشارت دهنده و انذاركننده قرار داديم، تا به رحمت و پاداش الهى، مردم را اميدوار سازند و از كيفرهاى او بيم دهند، تا اتمام حجت بر آنها شود و بهانه اى نداشته باشند» (رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ). خداوند برنامه ارسال اين رهبران را دقيقاً تنظيم و اجرا نموده، چرا چنين نباشد؟! با اين كه: «او بر همه چيز توانا و حكيم است» (وَ كانَ اللّهُ عَزيزاً حَكيماً). «حكمت او» ايجاب مى كند كه اين كار عملى شود، و «قدرت او»، راه را هموار مى سازد; زيرا عدم انجام يك برنامه صحيح، يا به علت عدم حكمت و دانائى است،و يا به خاطر عدم قدرت، در حالى كه هيچ يك از اين نقائص در ذات پاك او وجود ندارد.
و در آخرين آيه به پيامبر دلدارى و قوت قلب مى بخشد كه اگر اين جمعيت نبوت و رسالت تو را انكار كردند اهميتى ندارد; زيرا: «خداوند گواه چيزى است كه بر تو نازل كرده است» (لكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ). و البته انتخاب تو براى اين منصب بى حساب نبوده، بلكه «اين آيات را از روى علم به لياقت و شايستگى تو براى اين مأموريت، نازل كرده است» (أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ). اين جمله، ممكن است ناظر به معنى ديگرى نيز باشد كه آنچه بر تو نازل شده از درياى بى پايان علم الهى سرچشمه مى گيرد و محتواى آنها گواه روشنى بر اين است كه از علم او سرچشمه گرفته. بنابراين، شاهد صدق دعوى تو در متن اين آيات ثبت است و نيازى به دليل ديگر نيست. چگونه ممكن است يك فرد درس نخوانده، بدون اتكا به علم الهى كتابى بياورد كه مشتمل بر عالى ترين تعليم ها، فلسفه ها، قانون ها و دستورهاى اخلاقى و برنامه هاى اجتماعى باشد؟! و در پايان اضافه مى كند: نه تنها خداوند گواهى بر حقانيت تو مى دهد، بلكه «فرشتگان پروردگار نيز گواهى مى دهند; اگر چه گواهى خدا كافى است» (وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللّهِ شَهيداً). 1 ـ بعضى از مفسران از جمله «اِنّا أَوْحَيْنا اِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا...» چنين استفاده كرده اند كه: قرآن مى خواهد اين نكته را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) اعلام كند كه در آئين تو تمام امتيازاتى كه در آئين هاى گذشته بوده جمع است، و «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى». در بعضى از روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز اشاره به اين معنى شده است و الهام مفسران در اين قسمت در حقيقت به كمك اين گونه روايات بوده. 2 ـ در آيات فوق مى خوانيم: «زبور» از كتب آسمانى است كه خداوند به «داود» (عليه السلام) داده است، اين سخن با آنچه معروف و مسلّم است كه پيامبران «اولوا العزم» كه داراى كتاب آسمانى و آئين جديد بوده اند پنج نفر بيشتر نيستند، منافات ندارد; زيرا همان طور كه از آيات قرآن و روايات اسلامى استفاده مى شود كتب آسمانى كه بر پيامبران نازل گرديد، دو گونه بود: نخست كتاب هائى كه احكام تشريعى در آن بود و اعلام آئين جديد مى كرد، اينها پنج كتاب بيشتر نبود كه بر پنج پيامبر اولوا العزم نازل گرديد. و ديگر كتاب هائى بود كه احكام تازه در بر نداشت، بلكه مشتمل بر نصايح، اندرزها، راهنمائى ها، توصيه و دعاها بود و كتاب «زبور» از اين دسته بود ـ هم اكنون كتاب «مزامير داود» يا «زبور داود» كه ضمن كتب «عهد قديم» مذكور است، نيز گواه اين حقيقت مى باشد. گرچه اين كتاب همانند ساير كتب «عهد جديد و قديم» از تحريف، مصون نمانده، ولى مى توان گفت: تا حدودى شكل خود را حفظ كرده است. اين كتاب مشتمل بر صد و پنجاه فصل است كه هر كدام «مزمور» ناميده مى شود، و سراسر، شكل اندرز، دعا و مناجات دارد. در روايتى از «ابوذر» نقل شده كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرسيدم: عدد پيامبران چند نفر بودند؟ فرمود: يكصد و بيست و چهار هزار نفر. پرسيدم: رسولان از ميان آنها چند نفر بودند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر و بقيه تنها پيامبر بودند... «ابوذر» مى گويد: پرسيدم كتاب هاى آسمانى كه بر آنها نازل شد چند كتاب بود؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: صد و چهار كتاب، ده كتاب بر آدم(عليه السلام)، پنجاه كتاب بر شيث، سى كتاب بر ادريس، و ده كتاب بر ابراهيم (كه مجموعاً يك صد كتاب مى شود) و تورات و انجيل و زبور و قرآن 3 ـ «اسباط» جمع «سبط» (بر وزن سبد) به معنى طوائف بنى اسرائيل است ولى در اينجا منظور پيامبرانى است كه از آن قبائل مبعوث شده اند. ـ چگونگى نزول وحى بر پيامبران مختلف بوده: گاهى از طريق نزول فرشته وحى. گاهى از طريق الهام به قلب. و گاهى از طريق شنيدن صدا، به اين ترتيب كه خداوند امواج صوتى را در فضا و اجسام مى آفريده و از اين طريق با پيامبرش صحبت مى كرده. از كسانى كه اين امتياز را به روشنى داشته، موسى بن عمران(عليه السلام) بود كه گاهى امواج صوتى را از لابلاى «شجره وادى ايمن» و گاهى در كوه «طور» مى شنيد، و لذا لقب «كليم اللّه» به موسى(عليه السلام) داده شده است و شايد ذكر موسى(عليه السلام) در آيات فوق به صورت جداگانه به خاطر همين امتياز بوده است.
هركَس بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند به ازاى هر حرفِ آن چهار هزارحسنه برايش مى نويسد و چهار هزار گناه از او پاك مى كند و چهار هزار درجه او رابالا مى برد.
ترجمه ۱۶۷ ـ كسانى كه كافر شدند، و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، در گمراهى دورى گرفتار شده اند. ۱۶۸ـ كسانى كه كافر شدند، و (به خود و ديگران) ستم كردند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد، و آنان را به هيچ راهى هدايت نخواهد كرد. ۱۶۹ ـ مگر به راه دوزخ! كه جاودانه در آن خواهند ماند; و اين كار براى خدا آسان است!
تفسیر در آيات گذشته بحث هائى درباره افراد بى ايمان و با ايمان ذكر شده بود، در اين آيات، به دسته اى ديگر اشاره مى كند كه بدترين نوع كفر را انتخاب كردند. آنها كسانى هستند كه علاوه بر گمراهى خود، كوشش براى گمراه ساختن ديگران مى كنند. آنها كسانى هستند كه هم بر خود ستم روا مى دارند و هم بر ديگران; زيرا نه خود راه هدايت را پيموده اند و نه مى گذارند ديگران اين راه را بپيمايند. لذا در نخستين آيه مى فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از گام گذاشتن در راه خدا مانع گشتند، در گمراهى دور و درازى گرفتار شده اند» (إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعيداً). چرا اين دسته دورترين افراد از جاده حقند؟! زيرا افرادى كه مبلّغان ضلالتند، بسيار بعيد به نظر مى رسد دست از راهى كه خود به سوى آن دعوت مى كنند بردارند. آنها كفر را با لجاجت و عناد آميخته و در بيراهه اى گام گذاشته اند كه از راه حق بسيار فاصله دارد. در آيه بعد اضافه مى فرمايد: آنها كه كافر شدند و ستم كردند، هم ستم به حق كردند كه آنچه شايسته آن بود انجام ندادند، هم ستم به خويش كه خود را از سعادت محروم ساختند و در درّه ضلالت سقوط كردند و هم به ديگران ستم كردند كه آنها را از راه حق باز داشتند. چنين افرادى هرگز مشمول آمرزش پروردگار نخواهند شد و خداوند آنها را به هيچ راهى جز راه جهنم هدايت نمى كند، لذا مى فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و ستم نمودند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد و آنها را هدايت نخواهد كرد» (إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَريقاً). در آخرين آيه مى فرمايد: «خدا اين افراد را جز به سمت و طريق جهنم هدايت نخواهد كرد» (إِلاّ طَريقَ جَهَنَّمَ). و مى افزايد: «آنها براى هميشه در دوزخ مى مانند» (خالِدينَ فيها أَبَداً). آنها بايد بدانند كه اين تهديد الهى صورت مى پذيرد; زيرا: «اين كار براى خدا آسان است و قدرت بر آن دارد» (وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيراً). همان طور كه مشاهد مى كنيم: آيات فوق، درباره اين دسته از كفار و مجازات آنها، تأكيد خاصى دارد. از يكسو ضلال آنها را ضلال بعيد مى شمارد. و از سوى ديگر با جمله «لَمْ يَكُنِ اللّهُ...» چنين مى فهماند كه آمرزش آنها هرگز شايسته مقام خدا نيست. و باز از سوى ديگر، تعبير به «خلود» و تأكيد آن با كلمه «أَبَداً» همه به خاطر اين است كه آنها علاوه بر گمراه بودن، كوشش در گمراهى ديگران دارند و اين مسئوليت عظيمى است.
مؤمن نيست كسى مگر اينكه سه رفتار در او باشد روشى از خدا و سنتى از پيغمبر خدا و آئينى از ولى خدا،
1 اما روشى از خدا پوشاندن اسرار است خداوند در قرآن مى فرمايد عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ
2 و روشى از پيغمبر خدا مداراى با مردم بود و خداوند پيغمبر خود را با سازش و راه آمدن با مردم سفارش كرد و فرمود خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ
3 اما آئين ولىّ خدا صبر در سختىها و بلاها است و خدا مى فرمايد وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا؛ همانا من در ميان شما دو چيز سنگين و گران ميگذارم، كه اگر بدانها چنگ زنيد هرگز پس از من گمراه نشويد: كتاب خدا و عترت من أهل بيتم، و اين دو از يك ديگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من درآيند، پس بنگريد چگونه پس از من در باره آن دو رفتار كنيد، آگاه باشيد كه اين (يعنى تمسك بعترت) آب خوشگوار و شيرين است پس بياشاميد، و آن ديگر (يعنى روى برتافتن از ايشان) آب شور و تلخ است و از آن بپرهيزيد
ترجمه ۱۱۴ ـ در بسيارى از سخنان درگوشى (و جلسات محرمانه) آنها، خير و سودى نيست; مگر كسى كه (به اين وسيله،) امر به كمك به ديگران، يا كار نيك، يا اصلاح در ميان مردم كند; و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند، پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
تفسیر در آيات گذشته اشاره اى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان، يا مانند آنها شده بود، در اين آيه به طور مشروح تر از آن تحت عنوان «نجوا» سخن به ميان آمده است. «نجوا» تنها به معنى سخنان درگوشى نيست، بلكه هر گونه جلسات سرّى و مخفيانه را نيز شامل مى شود; زيرا در اصل، از ماده «نجوة» (بر وزن دفعة) به معنى «سرزمين مرتفع» گرفته شده است، بدين جهت كه سرزمين هاى مرتفع از اطراف خود جدا هستند. و از آنجا كه جلسات سرّى و سخنان درگوشى از اطرافيان جدا مى شود، به آن «نجوا» گفته اند. بعضى معتقدند: همه اينها از ماده «نجات» به معنى «رهائى» گرفته شده است; زيرا يك نقطه مرتفع از هجوم سيلاب در امان است، و يك مجلس سرّى يا سخن درگوشى از اطلاع ديگران بركنار مى باشد. به هر حال، آيه مى گويد: «در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشه هاى شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست» (لا خَيْرَ في كَثير مِنْ نَجْواهُمْ). پس از آن براى اين كه گمان نشود هر گونه «نجوا» و سخن درگوشى يا جلسات سرّى مذموم و ممنوع است، به چند مورد به عنوان مقدمه بيان يك قانون كلى، به صورت استثناء در ذيل آيه اشاره كرده، مى فرمايد: «مگر كسى كه در نجواى خود، توصيه به صدقه و كمك به ديگران، يا انجام كار نيك، و يا اصلاح در ميان مردم نمايد» (إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَة أَوْ مَعْرُوف أَوْ إِصْلاح بَيْنَ النّاسِ). و «اين گونه نجواها اگر به خاطر تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً). اصولاً نجوا، سخنان درگوشى و تشكيل جلسات سرّى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است، مى فرمايد: اِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ: «نجوى از شيطان است» زيرا اين كار غالباً براى اعمال نادرست صورت مى گيرد، چرا كه انجام كار خير، مفيد و مثبت معمولاً چيز محرمانه و مخفيانه اى نيست كه مردم بخواهند با سخنان درگوشى آن را انجام دهند. ولى از آنجا كه گاهى شرائط فوق العاده اى پيش مى آيد كه انسان مجبور مى شود در كارهاى نيك از روش نجوا استفاده كند اين استثناء مكرر در قرآن آمده است. در سوره «مجادله» آيه 9 مى خوانيم: يا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا اِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوا بِالإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه نجوا مى كنيد براى گناه، ستم و نافرمانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نجوا نكنيد و تنها براى كار نيك و پرهيزكارى نجوا داشته باشيد». اساساً نجوا اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد، سوء ظن افراد را بر مى انگيزد، و گاهى حتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى مى كند، به همين دليل، بهتر است جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيز همين است. البته گاهى حفظ آبروى انسانى ايجاب مى كند از نجوا استفاده شود، و از جمله كمك هاى مالى است كه در آيه فوق به عنوان «صدقه» از آن ياد شده است. و يا «امر به معروف» كردن كه گاهى اگر آشكارا گفته شود، طرف، در برابر جمعيت شرمنده مى شود، و شايد به همين علت از پذيرش آن امتناع ورزد و مقاومت كند، كه در آيه فوق از آن تعبير به معروف شده است. و يا در موارد «اصلاح بين مردم» كه گاهى آشكارا گفتن مسائل، جلو اصلاح را مى گيرد، و بايد با هر كدام از طرفين دعوا جداگانه و به صورت نجوا صحبت شود تا نقشه اصلاحى پياده گردد. در اين سه مورد و آنچه مانند آن است، ضرورت اقتضاء مى كند كار مثبت در زير چتر نجوا قرار گيرد. قابل توجه اين كه: موارد سه گانه فوق، همه در عنوان «صدقه» مندرج است; زيرا آن كس كه امر به معروف مى كند، زكات علم مى پردازد و آن كس كه اصلاح ذات البين مى نمايد زكات نفوذ و حيثيت خود را در ميان مردم اداء مى كند، چنان كه از على(عليه السلام) نقل شده: اِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ زَكاةَ جاهِكُمْ كَما فَرَضَ عَلَيْكُمْ زَكاةَ ما مَلَكَتْ أَيْدِيْكُمْ: «خداوند بر شما واجب كرده است زكات نفوذ و حيثيت اجتماعى خود را بپردازيد، همان طور كه بر شما واجب كرده زكات مال خود را بدهيد» و از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه به «ابو ايوب» فرمود: أَلا أَدُلُّكَ عَلى صَدَقَة يُحِبُّهَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ تُصْلِحُ بَيْنَ النّاسِ اِذا تَفاسَدُوا وَ تَقْرُبُ بَيْنَهُمْ اِذا تَباعَدُوا: «آيا نمى خواهى تو را از صدقه اى آگاه كنم كه خدا و پيامبرش آن را دوست مى دارند: هنگامى كه مردم با يكديگر دشمن شوند آنها را اصلاح ده و زمانى كه از هم دور گردند آنها را به هم نزديك كن»
ترجمه ۴۰ـ خداوند (حتى) به اندازه سنگینى ذره اى ستم نمى کند; و اگر کار نیکى باشد، آن را دو چندان مى سازد; و از نزد خود، پاداش عظیمى (در برابر آن) مى دهد.
تفسیر این آیه، به افراد بى ایمان و بخیل که حال آنها در آیات قبل گذشت، مى فرماید: «خداوند حتى به اندازه سنگینى ذره اى ستم نمى کند» (إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة). «ذرّة» در اصل، به معنى مورچه هاى بسیار کوچکى است که به زحمت دیده مى شوند. و بعضى گفته اند: در اصل، اجزاء فوق العاده کوچکى از غبار است که در هوا معلق است، که به هنگام تابش آفتاب از روزنه کوچکى به نقاط تاریک، قابل مشاهده است. و نیز گفته اند: اگر انسان دست خود را روى خاک و مانند آن بگذارد و سپس به دست خود بدمد، اجزائى که در هوا پراکنده مى شود، هر یک ذره نامیده مى شود. ولى تدریجاً به هر چیز کوچکى ذره گفته شده است، و امروز به «اتم» که کوچک ترین جزء اجسام است نیز «ذره» گفته مى شود. اگر در سابق آن را به ذرات غبار اطلاق مى کردند به خاطر این بود که آن را کوچک ترین اجزاى جسم تصور مى نمودند، ولى امروز ثابت شده کوچک ترین اجزاى یک «جسم مرکب» مولکول و کوچک ترین اجزاى یک «جسم بسیط»، اتم است که به مراتب از مولکول کوچک تر است. این نام را در اصطلاح علمى براى «اتم» انتخاب کرده اند، که نه تنها با چشم دیده نمى شود، بلکه با قوى ترین میکروسکوپ هاى الکترونیکى نیز قابل مشاهده نیست، و وجود آن تنها از طریق فورمول هاى علمى و از طریق عکسبردارى هاى خاصى که با وسائل فوق العاده مجهز انجام مى شود، اثبات شده است. و از آنجا که «مثقال»، به معنى سنگینى است، تعبیر «مِثقالَ ذَرَّة» به معنى سنگینى یک جسم فوق العاده کوچک مى باشد. سپس اضافه مى کند: خداوند نه تنها ستم نمى کند، که «اگر کار نیکى باشد، آن را مضاعف مى نماید، و پاداش عظیم از طرف خود در برابر آن مى دهد» (وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظیماً). بنابراین، مجازات هائى که دامنگیر شما مى شود، محصول اعمال شما است و از ناحیه خدا هیچ ستمى نخواهد شد، به عکس اگر به جاى بخل و کفر، راه خدا را پیش مى گرفتید، و انتخاب مى کردید، از پاداش هاى مضاعف و عظیم او برخوردار مى شدید. ضمناً باید توجه داشت: «ضِعْف» و «مضاعف» در لغت عرب، به معناى چیزى است که معادل آن یا چند برابر آن را، بر آن بیفزاید و بنابراین، آیه فوق با آیاتى که مى گوید: پاداش انفاق، گاهى به ده برابر و گاهى به هفتصد برابر یا بیشتر مى رسد، هیچگونه منافاتى ندارد، و در هر صورت حکایت از لطف خداوند نسبت به بندگان مى کند، که گناهانشان را بیش از مقدارى که انجام داده اند کیفر نمى دهد، اما به حسنات آنها به مراتب بیش از آنچه انجام داده اند پاداش مى دهد. از آنجا که ظلم و ستم معمولاً یا بر اثر جهل است، یا احتیاج و یا کمبودهاى روانى، کسى که نسبت به همه چیز و همه کس عالم و از همه بى نیاز و هیچ کمبودى در ذات مقدس او نیست، ممکن نیست ظلم کند، نه این که نمى تواند ظلم کند و نه این که ظلم و ستم در مورد او متصور نباشد (آن چنان که طایفه اشاعره تصور کرده اند) بلکه در عین توانائى، به خاطر این که حکیم و عالم است، از ظلم کردن، خوددارى مى نماید و هر چیز را در جاى خود در این جهان پهناور هستى قرار مى دهد، و با هر کس طبق شایستگى و اعمالش رفتار مى کند.
عدّهای از جامعهشناسان برتر دنیا در «دانمارک» جمع شده بودند تا درباره موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود :
ارزش واقعی انسان به چیست؟ برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است.معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است. معیار ارزش پول، پشتوانه آن است. امّا معیار ارزش انسانها در چیست؟ هر کدام از جامعه شناسها صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند. وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است، امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
علّامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. ولی جامعه شناسهایی که صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
وقتی تشویق آن ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی-علیه-السلام است. آن حضرت در «نهج البلاغه» میفرمایند: « قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه ُ؛
پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله) فرمود : بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در پل صراط و نوری در بهشت خواهد بود بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۶۴
ترجمه ۳۱ ـ اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مى شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم; و شا را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم.
تفسیر این آیه به کسانى که از گناهان کبیره پرهیز مى کنند، بشارت مى دهد که خداوند گناهان صغیره آنان را مى بخشد و این پاداشى است که به این گونه افراد داده شده است، مى فرماید: «اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مى شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم، و شما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم» (إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً). از تعبیر «کبائر» و «سیئات» استفاده مى شود: گناهان بر دو دسته اند: دسته اى که قرآن نام آنها را «کبیره» و دسته اى که نام آنها را «سیئة» گذاشته است. در آیه 32 سوره «نجم» به جاى «سیئة» تعبیر به «لَمَمْ آمده است، و در آیه 49 سوره «کهف» در برابر کبیره، «صغیره» را ذکر فرموده است، آنجا که مى فرماید: لا یُغادِرُ صَغِیْرَةً وَ لا کَبِیْرَةً اِلاّ أَحْصاها: «این نامه عمل، هیچ گناه کوچک و بزرگى را فروگذار نکرده، مگر این که به شماره در آورده است». از تعبیرات فوق، به روشنى ثابت مى شود: گناهان بر دو دسته مشخص تقسیم مى شوند که گاهى از آن دو به «کبیره» و «صغیره»، گاهى «کبیره» و «سیئه» و گاهى «کبیره» و «لمم» تعبیر مى شود. اکنون باید دید ضابطه و میزان در تعیین صغیره و کبیره چیست؟ بعضى مى گویند: این دو از امور نسبى هستند، یعنى به هنگام مقایسه کردن دو گناه با یکدیگر آن یک که اهمیتش بیشتر است کبیره و آن که کمتر است صغیره مى باشد، و بنابراین، هر گناهى نسبت به گناه بزرگ تر، صغیره، و نسبت به گناه کوچک تر، کبیره است ولى روشن است: این معنى به هیچ وجه با آیه فوق نمى سازد; زیرا آیه فوق این دو دسته را از یکدیگر جدا کرده، در برابر هم قرار داده است و پرهیز از یکى را موجب بخشودگى دیگرى مى شمارد (دقت کنید). ولى اگر به معنى لغوى «کبیره» بازگردیم، کبیره هر گناهى است که از نظر اسلام بزرگ و پر اهمیت است، و نشانه اهمیت آن مى تواند این باشد که در قرآن مجید، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است، مانند: قتل نفس، زنا، رباخوارى و امثال آنها، و لذا در روایات اهل بیت(علیهم السلام) مى خوانیم: اَلْکَبائِرُ الَّتِى أَوْجَبَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهَا النّارَ: «گناهان کبیره، گناهانى است که خداوند مجازات آتش براى آنها مقرر داشته است» مضمون این حدیث از امام باقر(علیه السلام)، امام صادق(علیه السلام) و امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده است. و بنابراین، به دست آوردن گناهان کبیره و شناخت آنها با توجه به ضابطه فوق کار آسانى است، و اگر ملاحظه مى کنیم، در پاره اى از روایات تعداد کبائر، هفت ، و در بعضى بیست و در بعضى هفتاد ، ذکر شده منافات با آنچه در بالا گفته شد ندارد; زیرا در حقیقت بعضى از این روایات به گناهان کبیره درجه اول، بعضى به گناهان کبیره درجه دوم و بعضى به همه گناهان کبیره اشاره مى کند.
ممکن است گفته شود: این آیه، مردم را به گناهان صغیره تشویق مى نماید و مى گوید: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان کوچک مانعى ندارد! پاسخ: از تعبیرى که در آیه ذکر شده، پاسخ این ایراد روشن مى شود; زیرا قرآن مى گوید: نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ: «گناهان کوچک شما را مى پوشانیم». یعنى پرهیز از گناهان بزرگ خصوصاً با فراهم بودن زمینه هاى آنها، یک نوع حالت «تقواى روحانى» در انسان ایجاد مى کند که مى تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت آیه فوق، همانند آیه اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَیِّئاتِ: «حسنات، سیئات را از بین مى برند مى باشد. و در واقع اشاره به یکى از آثار واقعى اعمال نیک است و این درست به این مى ماند که: مى گوئیم اگر انسان از مواد سمى خطرناک پرهیز کند و مزاج سالمى داشته باشد مى تواند آثار نامطلوب بعضى از غذاهاى نامناسب را به واسطه سلامت مزاج از بین ببرد. و یا به تعبیر دیگر: بخشش گناهان صغیره یک نوع «پاداش معنوى» براى تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کننده اى براى ترک کبائر دارد. 2 ـ تبدیل صغیره به کبیره نکته مهمى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که گناهان صغیره، طبق آنچه از قرآن و روایات اسلامى استفاده مى شود در چند مورد تبدیل به کبیره مى گردند: الف ـ تکرار صغائر تکرار گناه، صغائر را به کبائر تبدیل مى کند، همان طور که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: لا صَغِیْرَةَ مَعَ الاِصْرارِ: «هیچ گناهى با تکرار، صغیره نیست» ب ـ تحقیر گناه در صورتى که گناه را کوچک بشمرد و تحقیر کند، تبدیل به کبیره مى شود، چنان که در «نهج البلاغه» مى خوانیم: أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صاحِبُهُ: «شدیدترین گناهان آن است که مرتکبش آن را کوچک بشمرد» ج ـ طغیان و گردن کشى در صورتى که از روى طغیان و تکبر و گردنکشى در برابر فرمان پروردگار انجام شود، تبدیل به کبیره مى شود، این موضوع را از آیات مختلفى اجمالاً مى توان استفاده کرد، از جمله آیات 37 تا 39 سوره «نازعات»: فَأَمّا مَنْ طَغى * وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * فَاِنَّ الْجَحِیمَ هِىَ الْمَأْوى: «اما آنها که طغیان کنند * و زندگى دنیا را مقدم بشمرند * جایگاهشان دوزخ است». د ـ صغائر و موقعیت گناهکار در صورتى که گناهان صغیره از افرادى سر بزند که موقعیت خاصى در اجتماع دارند و لغزش هاى آنها با دیگران برابر محسوب نمى شود، بلکه ممکن است سرمشق دیگران و سنتى در اجتماع گردد، چنان که قرآن درباره همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آیه 30 سوره «احزاب» مى گوید: مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَة مُبَیِّنَة یُضاعَفْ لَهَا العَذابُ: «اگر شما کار زشتى انجام دهید مجازات آن را دو برابر خواهید دید». و از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها لا یَنْقُصُ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَیْئاً: «هر کس سنت بدى بگذارد گناه آن بر او است و همچنین گناه تمام کسانى که به آن عمل کنند، بدون این که از گناه آنها چیزى کاسته شود»! 4 هـ ـ افتخار به گناه در صورتى که گناهکار از انجام گناه خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخار کند، چنان که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده: مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً وَ هُوَ ضاحِکٌ دَخَلَ النّارَ وَ هُوَ باک: «هر کس گناهى کند در حالى که خندان باشد در آتش وارد مى شود در حالى که گریان است» و ـ راضى شمردن خدا بر گناه در صورتى که عدم مجازات سریع خداوند را در برابر گناه خود دلیل بر رضایت خدا بشمرد و خود را مصون از مجازات و یا محبوب در نزد خدا بداند، چنان که آیه 8 سوره «مجادله» از زبان بعضى از گنهکاران مغرور نقل مى کند که آنها در پیش خود مى گویند: «چرا خداوند ما را مجازات نمى کند» و سپس قرآن اضافه مى کند که: «آتش دوزخ براى آنها کافى است».
ترجمه ۱۹۹ ـ و از اهل کتاب کسانى هستند که به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گردیده، ایمان دارند; در برابر (فرمان) خدا خاضعند; و آیات خدا را به بهاى ناچیزى نمى فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سریع الحساب است. (تمام اعمال نیک آنها را به سرعت حساب مى کند، و پاداش مى دهد).
شان نزول این آیه به گفته بیشتر مفسران درباره مؤمنان اهل کتاب است، آنهائى که دست از تعصب هاى ناروا برداشتند و به صفوف مسلمانان پیوستند، که تعداد قابل ملاحظه اى از مسیحیان و یهود را تشکیل مى دادند. ولى به عقیده جمعى از مفسران، آیه در مورد نجاشى زمامدار رعیت پرور حبشه نازل گردید، اگر چه مفهوم آن یک مفهوم وسیع است. در سال نهم هجرى در ماه رجب «نجاشى» وفات یافت، خبر درگذشت او با یک الهام الهى در همان روز به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مسلمانان فرمود: یکى از برادران شما در خارج از سرزمین حجاز از دنیا رفته است، حاضر شوید تا به پاس خدماتى که در حق مسلمانان کرده است بر او نماز گذاریم. بعضى سؤال کردند او کیست؟ فرمود: نجاشى ; آن گاه به اتفاق مسلمانان به قبرستان بقیع آمد و از دور بر او نماز گذاشت و براى او طلب آمرزش کرد و به یاران خود دستور داد آنها نیز چنین کنند. بعضى از منافقان گفتند: محمّد(صلى الله علیه وآله) بر مرد کافرى که هرگز او را ندیده است نماز مى گذارد، و حال آن که آئین او را نپذیرفته است، آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت از این روایات استفاده مى شود: نجاشى اسلام را به طور کامل پذیرفته بود، اگر چه به آن تظاهر نمى کرد.
تفسیر سابقاً گفتیم: قرآن در بحث هائى که پیرامون مذاهب دیگر مى کند، هیچ گاه همه را به یک چشم نمى نگرد و رنگ ضدیت با نژاد و جمعیتى به خود نمى گیرد، بلکه داورى او بر اساس برنامه هاى آنهاست، و لذا سهم اقلیت هاى با ایمان و درستکارى را که در میان یک اکثریت گمراه هستند، فراموش نمى کند. در اینجا نیز بعد از سرزنش بسیارى از اهل کتاب به خاطر کتمان آیات خداوند و طغیان و سرکشى آنها، که در آیات سابق به آن اشاره شد، سخن از اقلیتى به میان مى آورد که دعوت پیغمبر را اجابت کردند، و براى آنها پنج صفت ممتاز بیان مى کند، مى فرماید: 1 ـ «آنها کسانى هستند که از جان و دل به خدا ایمان مى آورند» ( وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ ). 2 ـ «آنها به قرآن و آنچه بر شما مسلمانان نازل شده است، ایمان مى آورند» ( وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ ). 3 ـ ایمان آنها به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در حقیقت از ایمان واقعى به کتاب آسمانى خودشان و بشاراتى که در آن آمده است سرچشمه مى گیرد بنابراین: «آنها به آنچه بر خودشان نازل شده نیز ایمان دارند» ( وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ ). 4 ـ «آنها در برابر فرمان خدا تسلیم و خاضعند» ( خاشِعینَ لِلّهِ ). و همین خضوع آنهاست که انگیزه ایمان واقعى شده و میان آنها و تعصب هاى جاهلانه، جدائى افکنده است. 5 ـ «آنها هرگز آیات الهى را به بهاى ناچیز نمى فروشند» ( لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلیلاً ). آنها همانند بعضى از دانشمندان یهود که به خاطر حفظ موقعیت خود و ادامه حکومت بر آن جمعیت، و گرفتن رشوه ها، آیات خدا را تحریف مى کردند نیستند، بدیهى است نه تنها به بهاى نا چیز نمى فروشند، که به هیچ بهائى نخواهند فروخت، و اگر تنها اشاره به بهاى ناچیز شده، منظور این است که همانند آن دسته از دانشمندان دنیاپرست دون همت نیستند. به علاوه، اصولاً در برابر آیات خدا انسان هر چیز دریافت کند بى ارزش است. اینها با داشتن آن برنامه روشن و زنده و صفات عالى انسانى، «پاداش خود را در نزد پروردگار خواهند داشت» ( أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ). تعبیر به رَبِّهِمْ: «پروردگارشان» اشاره به نهایت لطف و مرحمت پروردگار نسبت به آنها است، و نیز اشاره به این است که خداوند آنها را در مسیر هدایت پرورش مى دهد و یارى مى کند. در پایان آیه مى فرماید: «خداوند با سرعت حساب بندگان را رسیدگى مى کند» ( إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ ). بنابراین، نه نیکوکاران براى دریافت پاداش خود گرفتار مشکلى مى شوند، و نه مجازات بدکاران به تأخیر مى افتد. این جمله، هم بشارتى است به نیکوکاران و هم تهدیدى است براى بدکاران.
لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الرِّزْقِ فَتُحْرَمُوا كَثِيرَه؛ رزق و روزی کم را ناچیز نشماریدزیرا این کار، شما را از رزق و روزی فراوان منع می کند(بحارالانوار،ج75،ص347)
ترجمه ۱۸۵ـ هر کسى مرگ را مى چشد; و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت; آنها که از آتش (دوزخ) دور شده، به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند و زندگى دنیا، چیزى جز سرمایه فریب نیست!
تفسیر به دنبال بحث درباره لجاجت مخالفان و افراد بى ایمان، این آیه، اشاره به قانون عمومى مرگ و سرنوشت مردم در رستاخیز مى کند، تا هم دلدارى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان باشد، و هم هشدارى به مخالفان گناهکار!. این آیه نخست اشاره به قانونى مى کند که حاکم بر تمام موجودات زنده جهان است، مى فرماید: «تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشید» ( کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ ). گرچه بسیارى از مردم مایلند، فناپذیر بودن خود را فراموش کنند، ولى این واقعیتى است، که اگر ما آن را فراموش کنیم، هرگز ما را فراموش نخواهد کرد، حیات و زندگى این جهان، بالاخره پایانى دارد، روزى مى رسد که مرگ به سراغ هر کس خواهد آمد و ناچار است از این جهان رخت بربندد. منظور از «نَفْس» در آیه، مجموعه جسم و جان است، اگر چه گاهى نفس در قرآن، تنها به روح نیز اطلاق مى شود، و تعبیر به «چشیدن» اشاره به احساس کامل است; زیرا گاه مى شود انسان غذائى را با چشم مى بیند و یا با دست لمس مى کند، ولى هیچکدام از اینها احساس کامل نیست، مگر زمانى که به وسیله ذائقه خود آن را بچشد. گویا در سازمان خلقت بالاخره مرگ نیز یک نوع غذا براى آدمى و موجودات زنده است. پس از آن مى گوید: بعد از زندگى این جهان، مرحله پاداش و کیفر اعمال شروع مى شود، در اینجا عمل است بدون جزا و آنجا جزا است بدون عمل، مى فرماید: «و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت دریافت خواهید کرد» ( وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ). جمله «تُوَفَّونَ» که به معنى پرداخت کامل است، نشان مى دهد: اجر و پاداش انسان به طور کامل در روز قیامت پرداخت مى گردد، بنابراین مانعى ندارد که در عالم برزخ (جهانى که واسطه میان دنیا و آخرت است) قسمتى از نتائج اعمال خود و پاداش و کیفر را ببیند، زیرا این پاداش و کیفر برزخى کامل نیست. آن گاه اضافه مى کند: «کسانى که از تحت تأثیر جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات یافته، و محبوب و مطلوب خود را پیدا کرده اند» ( فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ ). کلمه «زُحْزِحَ» در اصل به معنى این است که انسان خود را از تحت تأثیر جاذبه و کشش چیزى تدریجاً خارج و دور سازد و «فازَ» در اصل به معنى نجات از هلاکت و رسیدن به محبوب است. گویا دوزخ با تمام قدرتش انسان ها را به سوى خود جذب مى کند، و راستى چنین است، عواملى که انسان را به سوى آن مى کشاند، جاذبه عجیبى دارند. آیا هوس هاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع، مقام ها و ثروت هاى غیر مباح، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟! ضمناً از این تعبیر، استفاده مى شود: اگر مردم نکوشند و خود را از تحت جاذبه این عوامل فریبنده، دور ندارند، تدریجاً به سوى آن جذب خواهند شد. اما آنها که با تربیت، تمرین و آموزش و پرورش خود را تدریجاً کنترل مى نمایند و به مقام نفس مطمئنه (روح آرام شده) مى رسند نجات یافتگان واقعى محسوب مى شوند، و احساس امنیت و آرامش مى کنند. و در آخرین جمله، بحث گذشته را تکمیل مى کند و مى فرماید: «زندگى دنیا تنها یک تمتع و بهره بردارى غرورآمیز است» ( وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ ). این زندگى و عوامل سرگرم کننده آن، از دور فریبندگى خاصى دارد، اما به هنگام ى که انسان به آن نائل مى گردد، و از نزدیک آن را لمس مى کند، معمولاً چیزى تو خالى بنظر مى رسد، و معنى «متاع غرور» نیز چیزى جز این نیست. به علاوه لذات مادى از دور، خالص به نظر مى رسند، اما به هنگامى که انسان به آن نزدیک مى شود، مى بیند آلوده با انواع ناراحتى هاست و این یکى دیگر از فریبندگى هاى جهان ماده است. همچنین، انسان غالباً به فناپذیرى آنها توجه ندارد اما به زودى متوجه مى شود چقدر آنها سریع الزوال و فناپذیرند. البته این تعبیرات در قرآن و اخبار، مکرر آمده است و هدف همه آنها یک چیز است و آن این که انسان، جهان ماده و لذات آن را، هدف نهائى خود قرار ندهد که نتیجه اش غرق شدن در انواع جنایات و دور شدن از حقیقت و تکامل انسانى است، ولى استفاده از جهان ماده و مواهب آن به عنوان یک وسیله براى نیل به تکامل انسانى، نه تنها نکوهیده نیست، که لازم و ضرورى مى باشد.
ترجمه ۱۷۹ ـ چنین نبود که خداوند، مؤمنان را به همان گونه که شما هستید واگذارد; مگر آن که ناپاک را از پاک جدا سازد. و (نیز) چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب آگاه سازد (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید;) ولى خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمى گزیند; پس به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگى براى شماست.
تفسیر قبل از حادثه احد موضوع «منافقان» ، در میان مسلمانان، زیاد مطرح نبود به همین دلیل آنها بیشتر، «کفار» را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شکست احد و تضعیف موقتى مسلمانان راستین و آماده شدن زمینه براى فعالیت منافقان، فهمیدند دشمنانى خطرناک تر دارند که باید کاملاً مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و این، یکى از مهمترین نتائج حادثه احد بود. آیه فوق، آخرین آیه اى است که در اینجا از حادثه احد بحث مى کند، این حقیقت را به صورت یک قانون کلى بیان نموده، مى فرماید: «چنین چیزى ممکن نیست که خداوند مؤمنان را به همان شکل که شما هستید بگذارد و آنها را تصفیه نکند و «طیب» (و پاک) را از «خبیث» (و نا پاک) متمایز نسازد» ( ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ). این یک حکم عمومى و همگانى است و یک سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود که هر کس ادعاى ایمان کند و در میان صفوف مسلمین براى خود جائى باز کند به حال خود رها نمى شود، بلکه با آزمایش هاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد. در اینجا ممکن بود سؤالى مطرح شود (و طبق پاره اى از روایات چنین سؤالى در میان مسلمانان نیز مطرح بود) و آن این که: خدا از اسرار درون همه کس آگاه است، چه مانعى دارد که مردم را از وضع آنها آگاه کند و از طریق علم غیب، مؤمن از منافق شناخته شود؟ قسمت دوم آیه، به این سؤال پاسخ مى گوید که: «هیچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غیب را در اختیار شما نخواهد گذارد» ( وَ ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ ). زیرا آگاهى بر اسرار نهانى ـ به عکس آنچه بسیارى خیال مى کنند ـ مشکلى را براى مردم، حل نمى کند، بلکه در بسیارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشیدن پیوندهاى اجتماعى، خاموش شدن شعله هاى امید و از بین رفتن تلاش و کوشش در میان توده مردم مى گردد. و از همه مهمتر این که باید ارزش اشخاص از طریق اعمال آنها روشن گردد، نه از راه دیگر و مسأله آزمایش و امتحان پروردگار نیز، چیزى جز این نیست، بنابراین راه شناسائى افراد، تنها اعمال آنها است سپس پیامبران خدا را، از این حکم استثناء کرده و مى فرماید: «خداوند هر زمان بخواهد از میان پیامبرانش، کسانى را انتخاب مى کند و گوشه اى از «علم غیب» بى پایان خود و اسرار درون مردم را که شناخت آن براى تکمیل رهبرى آنها لازم است در اختیار آنان قرار مى دهد» ( وَ لکِنَّ اللّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ ). ولى در هر حال، قانون کلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص، اعمال آنها است. از این جمله استفاده مى شود: پیامبران ذاتاً عالم به غیب نیستند و نیز استفاده مى شود: آنها بر اثر تعلیم الهى قسمتى از اسرار غیب را مى دانند، بنابراین افرادى هستند که از غیب آگاه مى شوند و همچنین مقدار آگاهى آنها بسته به مشیت خداوند است. نا گفته پیدا است: منظور از مشیت ، و خواست خدا در این آیه، همانند آیات دیگر، همان «اراده آمیخته با حکمت» است، یعنى: خدا هر کس را شایسته ببیند و حکمتش اقتضا کند، از اسرار غیب آگاه مى سازد. در پایان آیه، خاطر نشان مى سازد، اکنون که میدان زندگى، میدان آزمایش و جداسازى پاک از نا پاک و مؤمن از منافق است، پس شما براى این که از این بوته آزمایش، خوب به در آئید «به خدا و پیامبران او ایمان آورید» ( فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ ). اما تنها به ایمان آوردن اکتفا نمى کند، بلکه مى فرماید: «اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است» ( وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظیمٌ ). این نکته، در آیه قابل توجه است که از مؤمن، تعبیر به «طَیِّب» (پاکیزه) شده است و مى دانیم پاکیزه، چیزى است که بر همان آفرینش نخست باقى بماند، و اشیاء خارجى و بیگانه، آن را «خبیث و ناپاک» نسازد، آب پاکیزه، جامه پاکیزه و مانند آن، چیزى است که عوامل آلوده خارجى به آن نرسیده باشد و از این استفاده مى شود که ایمان داشتن، فطرت و آفرینش نخستین انسان است.
ترجمه ۱۷۲ ـ آنها که دعوت خدا و پیامبر را، پس از آن همه جراحاتى که به ایشان رسید، اجابت کردند; براى کسانى از آنها، که نیکى کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگى است. ۱۷۳ ـ اینها کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم (لشکر دشمن) براى (حمله به) شما اجتماع کرده اند; از آنها بترسید»! اما این سخن، بر ایمانشان افزود; و گفتند: «خدا ما را کافى است; و او بهترین حامى ماست». ۱۷۴ ـ به همین جهت، آنها (از این میدان) با نعمت و فضل پروردگار، بازگشتند; در حالى که هیچ ناراحتى به آنان نرسید; و از رضاى خدا، پیروى کردند; و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است. ۱۷۵ـ این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بى اساس) مى ترساند، از آنها نترسید! و از من بترسید اگر ایمان دارید!
شان نزول گفتیم پایان جنگ احد ، لشگر فاتح «ابو سفیان» ، پس از پیروزى به سرعت راه «مکّه» را پیش گرفتند، هنگامى که به سرزمین «روحاء» رسیدند از کار خود سخت پشیمان شدند، تصمیم به مراجعت به «مدینه» و نابود کردن باقیمانده مسلمانان گرفتند. این خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، فوراً دستور داد: لشکر احد ، خود را براى شرکت در جنگ دیگرى آماده کند، مخصوصاً فرمان داد: مجروحان جنگ احد به صفوف لشکر بپیوندند. یکى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گوید: من از جمله مجروحان بودم، ولى زخم هاى برادرم از من سخت تر و شدیدتر بود، تصمیم گرفتیم هر طور که هست خود را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) برسانیم، چون حال من از برادرم کمى بهتر بود هر کجا برادرم بازمى ماند او را به دوش مى کشیدم، با زحمت، خود را به لشکر رسانیدیم. و به این ترتیب، پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ارتش اسلام در محلى به نام «حمراءُ الاسد» که از آنجا تا «مدینه» هشت میل فاصله بود، رسیدند و اردو زدند. این خبر به لشکر قریش رسید و مخصوصاً از این مقاومت عجیب و شرکت مجروحان در میدان نبرد وحشت کردند، و شاید فکر مى کردند ارتش تازه نفسى نیز از «مدینه» به آنها پیوسته است. در این موقع، جریانى پیش آمد که روحیه آنها را ضعیف تر ساخت و مقاومت آنها را درهم کوبید، و آن این که: یکى از مشرکان به نام «معبد الخزاعى» از «مدینه» به سوى «مکّه» مى رفت، مشاهده وضع پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یارانش او را به سختى تکان داد، عواطف انسانى او تحریک شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسیار ناگوار است، اگر استراحت مى کردید براى ما بهتر بود، این سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمین «روحاء» به لشکر «ابو سفیان» رسید. «ابو سفیان» از او درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد، او در جواب گفت: محمّد(صلى الله علیه وآله) را دیدم با لشکرى انبوه که تا کنون همانند آن را ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش مى آیند!. «ابو سفیان» با نگرانى و اضطراب گفت: چه مى گوئى؟ ما آنها را کشتیم و مجروح ساختیم و پراکنده نمودیم. «معبد الخزاعى» گفت: من نمى دانم شما چه کردید؟ همین مى دانم که لشکرى عظیم و انبوه، هم اکنون در تعقیب شما است!. «ابو سفیان» و یاران او تصمیم قطعى گرفتند به سرعت، عقب نشینى کرده، به «مکّه» باز گردند و براى این که مسلمانان آنها را تعقیب نکنند، و آنها فرصت کافى براى عقب نشینى داشته باشند از جمعى از قبیله «عبد القیس» که از آنجا مى گذشتند و قصد رفتن به «مدینه» براى خرید گندم داشتند خواهش کردند: به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان این خبر را برسانند: «ابو سفیان» و بت پرستان قریش با لشکر انبوهى به سرعت به سوى «مدینه» مى آیند تا بقیه یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از پاى در آورند. هنگامى که این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیْلُ: «خدا ما را کافى است و او بهترین مدافع ما است». اما هر چه انتظار کشیدند خبرى از لشکر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، به «مدینه» بازگشتند، آیات فوق، اشاره به این ماجرا مى کند.
تفسیر حال که روشن شد آیات مورد بحث، در چه موردى نازل شده، به تفسیر آیات باز مى گردیم. در نخستین آیه مى گوید: «آنها که دعوت خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) را اجابت نمودند و پس از آن همه جراحات، به سمت میدان نبرد حرکت کردند، براى آنها که نیکى کردند و تقوا پیشه گرفتند پاداش بزرگى است» ( الَّذینَ اسْتَجابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ ). براى آنها که بعد از آن همه جراحاتى که در روز احد پیدا نمودند، آماده شرکت در جنگ دیگرى با دشمن شدند و برنامه نیکى و تقوا پیش گرفتند، یعنى با نیت پاک و اخلاص کامل در میدان جنگ شرکت کردند، پاداش بزرگى خواهد بود. از این که در آیه فوق پاداش عظیم را اختصاص به جمعى داده است، معلوم مى شود در میان آنها افرادى یافت مى شدند که خلوص کامل نداشتند، و نیز ممکن است تعبیر مِنْهُمْ: «بعضى از ایشان» اشاره به این باشد که بعضى از جنگجویان احد، به بهانه اى از شرکت در این میدان، خوددارى کرده بودند. آن گاه قرآن در آیه بعد، یکى از نشانه هاى زنده پایمردى و استقامت آنها را به این صورت بیان مى کند: «اینها کسانى بودند که مردم به آنها گفتند: مردم براى حمله به شما آماده شده اند، از آنها بترسید، اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافى است و او بهترین حامى ما است» ( الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ). اینها همان کسانى بودند که جمعى از مردم، یعنى کاروان «عبد القیس» ـ و به روایتى «نعیم بن مسعود» ـ 1 به آنها گفتند: لشکر دشمن، اجتماع کرده و آماده حمله اند، از آنها بترسید اما آنها نه تنها نترسیدند، بلکه به عکس بر ایمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را کافى است و او بهترین حامى است. و به دنبال این استقامت و ایمان و پایمردى آشکار، قرآن، نتیجه عمل آنها را بیان کرده و مى گوید: «آنها از این میدان، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند» (فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَ فَضْل). چه نعمت و فضلى از این بالاتر که بدون وارد شدن، در یک برخورد خطرناک با دشمن، دشمن از آنها گریخت و سالم و بدون درد سر به «مدینه» مراجعت نمودند. ممکن است فرق میان «نعمت» و «فضل» از این نظر باشد، که نعمت، پاداشى است به اندازه استحقاق، و فضل، اضافه بر استحقاق است. سپس به عنوان تأکید مى فرماید: «آنها در این جریان، کوچک ترین ناراحتى ندیدند» (لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ). علاوه بر این «خشنودى خدا را به دست آوردند و از فرمان او متابعت کردند» (وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ). «و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد که در انتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستین است» (وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَظیم).
آیه بعد، دنباله آیاتى است که درباره غزوه «حمراء الاسد» نازل گردیده، مى فرماید: «این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بى اساس) مى ترساند، از آنها نترسید و تنها از من بترسید، اگر ایمان دارید» (إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ). «ذلِکُم» اشاره به کسانى است که مسلمانان را از قدرت لشکر قریش مى ترسانیدند تا روحیه آنها را تضعیف کنند. بنابراین، معنى آیه چنین است: عمل «نعیم بن مسعود» و یا کاروان «عبد القیس» فقط یک عمل شیطانى است که بر دوستان شیطان تأثیر مى گذارد، یعنى این گونه وسوسه ها تنها در کسانى اثر مى گذارد که از اولیاء و دوستان شیطان باشند و اما افراد با ایمان و ثابت قدم، هیچ گاه تحت تأثیر این وسوسه ها واقع نمى شوند، بر این اساس شما که از پیروان شیطان نیستید، نباید از این وسوسه ها متزلزل شوید. تعبیر از «نعیم بن مسعود» و یا کاروان «عبد القیس» به شیطان ، یا به خاطر این است که عمل آنها به راستى عمل شیطانى بود، و با الهام او صورت گرفت; زیرا در قرآن و اخبار، معمولاً هر عمل زشت و خلافى، عمل شیطانى نامیده شده، چون با وسوسه هاى شیطان انجام مى گیرد. و یا منظور از شیطان، خود این اشخاص مى باشند و این از مواردى است که شیطان بر مصداق انسانى آن، گفته شده; زیرا شیطان معنى وسیعى دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غیر انسان شامل مى شود، چنان که در سوره «انعام» آیه 112 مى خوانیم: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیّ عَدُوّاً شَیاطینَ الإِنْسِ وَ الْجِنِّ: «این چنین براى هر پیامبرى دشمنانى از شیاطین انسانى و جنّ قرار دادیم». و در پایان آیه مى فرماید: «اگر ایمان دارید، از من و مخالفت فرمان من بترسید» (وَ خافُونِ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِیْنَ) . یعنى ایمان با ترس از غیر خدا سازگار نیست. همان طور که در جاى دیگر مى خوانیم: فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً: «کسى که به پروردگار خود ایمان بیاورد از هیچ نقصان و طغیانى ترس نخواهد داشت» بنابراین، اگر در قلبى ترس از غیر خدا پیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه هاى شیطانى است; زیرا مى دانیم در عالم بیکران هستى تنها پناهگاه، خدا است و مؤثر بالذات فقط او است و دیگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند. اصولاً مؤمنان اگر ولىّ خود را که خدا است با ولى مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، مى دانند که آنها در برابر خداوند هیچگونه قدرتى ندارند. و به همین دلیل، نباید از آنها، کمترین وحشتى داشته باشند، نتیجه این سخن آن است که: هر کجا ایمان نفوذ کرد شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد. مقایسه روحیه مسلمانان در میدان جنگ «بدر» با روحیه آنها در حادثه «حمراء الاسد» که شرح آن گذشت، اعجاب انسان را برمى انگیزد که چگونه یک جمعیت شکست خورده فاقد روحیه عالى و نفرات کافى با آن همه مجروح در مدتى به این کوتاهى، که شاید به یک شبانه روز کامل نمى رسید، چنین آمادگى پیدا کردند و با عزمى راسخ و روحیه اى بسیار خوب، آماده تعقیب دشمن شدند تا آنجا که قرآن درباره آنها مى فرماید: هنگامى که خبر اجتماع دشمن براى حمله، به آنها رسید آنها نه تنها نهراسیدند بلکه ایمانشان و به دنبال آن استقامتشان افزوده شد. و این خاصیت ایمان به هدف است که هر قدر انسان مشکلات و مصائب را بیشتر و نزدیک تر ببیند، پایمردى و استقامت او بیشتر مى شود و در حقیقت تمام نیروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خطر، بسیج مى گردد. این دگرگونى عجیب در این فاصله کوتاه، انسان را به سرعت و عمق تأثیر تربیتى آیات قرآن و بیانات گیرا و مؤثر پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آشنا مى سازد که این خود در سر حد یک اعجاز است.
آیا بنده من در گشایش مشکلات، به دیگران امید دارد، در حالی که رهایی از سختی ها به دست من است؟! و آیا به دیگران دل بسته و در خانه غیر را می کوبد و حال آنکه کلید همه درهای بسته در دست من است و همه درها بسته است و در آستانم برای هر کس که مرا بخواند، گشاده است؟! چه کسی در مشکلات و سختی ها به من امید داشته و من مأیوسش ساخته ام و چه کسی برای مهمی به من دل بسته است و من امیدش را به نومیدی بدل ساخته ام؟... چه بدبختند کسانی که معصیت و نافرمانی ام می کنند و مراقب من نیستند. درگاه خداوند برای همیشه و برای همه باز است! «بابُکَ مفتوح لراغبین؛ باب تو و درِ رحمت تو همیشه براى کسانى که رغبت دارند باز است،
ترجمه ۱۴۶ ـ چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى رسید، سست و ناتوان نشدند، (و تن به تسلیم ندادند); و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد. ۱۴۷ـ سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندروى هاى ما در کارها، چشم پوشى کن! قدم هاى ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان»! ۱۴۸ ـ از این رو خداوند پاداش این جهان، و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد; و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.
تفسیر به دنبال حوادث «احد»، آیه فوق با یادآورى شجاعت، ایمان و استقامت مجاهدان و یاران پیامبرانِ گذشته، مسلمانان را به شجاعت و فداکارى و پایدارى تشویق مى کند و ضمناً آن دسته اى را که از میدان احد فرار کردند، سرزنش مى نماید و مى گوید: «چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند، و هیچ گاه در برابر آن چه در راه خدا به آنان مى رسید سست و ناتوان نشدند» ( وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ ). آرى، پیامبران بسیارى بودند که خدا پرستان مبارزى در صف یاران آنها قرار داشتند. «کَأَیِّن» به معنى «چه بسیار» است و مى گویند: در اصل مرکب از «کاف تشبیه» و «أَىّ» استفهامیه است که به صورت یک کلمه در آمده، معنى دو جزء سابق متروک شده، و معنى تازه اى مساوى «چه بسیار»! پیدا کرده است. «رِبِّیُون» جمع «رِبِّى» (بر وزن ملّى) است و به کسى گفته مى شود که: ارتباط و پیوند او با خدا محکم باشد، با ایمان، دانشمند، با استقامت و با اخلاص باشد. سپس رفتار و گفتار آنها را چنین شرح مى دهد: آنان به یارى پیامبران خود برخاستند و از تلفات سنگین و جراحات سخت و مشکلات طاقتفرسائى که در راه خدا دیدند «هرگز سست و ناتوان نشدند، آنها در مقابل دشمن هیچ گاه تضرع و زارى و خضوع و کرنش نکردند و تسلیم نشدند» ( وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا ). بدیهى است «خداوند نیز چنین افرادى را دوست دارد که دست از مقاومت بر نمى دارند» ( وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ) آنها هنگامى که بر اثر اشتباهات یا سستى ها، یا لغزش هائى گرفتار مشکلاتى در برابر دشمن مى شدند به جاى این که میدان را به او بسپارند، یا تسلیم شوند و یا فکر ارتداد و بازگشت به کفر در مغز آنها پیدا شود، روى به درگاه خدا مى آوردند و ضمن تقاضاى عفو و بخشش از گناهان خود از پیشگاه خداوند تقاضاى صبر و استقامت و پایمردى مى کردند. «و سخنشان تنها این بود: بار پروردگارا! گناهان ما را بیامرز! و از تندروى هاى ما در کارهایمان درگذر! و ما را ثابت قدم بدار و بر کافران پیروز بگردان»! ( وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ) آنها با این طرز تفکر و عمل، به زودى پاداش خود را از خدا مى گرفتند هم پاداش این جهان که فتح و پیروزى بر دشمن بود و هم پاداش جهان دیگر، مى فرماید: «خداوند پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد» ( فَآتاهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الآْخِرَةِ ). و در پایان آیه آنها را جزء نیکوکاران شمرده، مى فرماید: «خدا نیکوکاران را دوست مى دارد» ( وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ ). و به این ترتیب، یک درس آموزنده از برنامه مجاهدان امت هاى پیشین و سرانجام کار آنها و چگونگى برخورد آنها با مشکلات و پیروزى بر آنها را براى تازه مسلمانان بیان مى کند، و آنها را براى میدان هاى آینده پرورش مى دهد.
در آیات فوق علاوه بر آنچه گفته شد، نکات دیگرى جلب توجه مى کند: 1 ـ «صبر» همان طور که سابقاً هم اشاره کردیم، به معنى استقامت است و لذا در برابر «ضعف» و «تسلیم» در این آیه قرار گرفته و ضمناً صابران و نیکوکاران در یک ردیف قرار گرفته اند; زیرا در آخر یک آیه مى فرماید: «وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرِیْنَ» و در آیه دیگر مى فرماید: «وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» . اشاره به این که نیکوکارى بدون استقامت ممکن نیست، چرا که در برابر هر شخص نیکوکار، هزاران مشکل وجود دارد که اگر فاقد استقامت باشد به زودى کار خود را رها خواهد ساخت. «مجاهدان حقیقى» به جاى این که شکست خود را به دیگران نسبت دهند و یا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند، سرچشمه آن را در خودشان جستجو مى کنند و به فکر جبران اشتباهات خویش هستند، حتى آنها کلمه شکست را بر زبان نمى آورند و به جاى آن اسراف و تند روى بى جا ذکر مى کنند. به عکس ما، که امروز سعى مى کنیم نقاط ضعفى که سرچشمه ناکامى ها و شکست ها است نادیده بگیریم، همه آنها را به عوامل خارجى و بیگانه مربوط بدانیم و در نتیجه به هیچ وجه به فکر جبران اشتباهات و بر طرف ساختن نقاط ضعف خود نباشیم. در آیات فوق، از «پاداش دنیا» تعبیر به «ثَوابَ الدُّنْیا» شده اما از پاداش آخرت تعبیر به «حُسْنَ ثَوابِ الآخِرَةِ» شده، اشاره به این که: پاداش آخرت با پاداش دنیا فرق بسیار دارد; زیرا پاداش دنیا هر چه باشد بالاخره آمیخته با فنا و پاره اى نا ملایمات که طبع زندگى این دنیا است، مى باشد در حالى که پاداش آخرت سراسر حسن است و از هر نظر خالص و دور از ناراحتى ها.
ترجمه ۱۴۴ ـ محمّد (صلى الله علیه وآله) فقط فرستاده خداست; و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند; آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى گردید؟! (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود)؟! و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمى زند; و خداوند به زودى شاکران (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد. ۱۴۵ـ هیچ کس، جز به فرمان خدا، نمى میرد; سرنوشتى است تعیین شده; هر کس پاداش دنیا را بخواهد (و در زندگى خود، در این راه گام بردارد،) چیزى از آن به او خواهیم داد; و هر کس پاداش آخرت را بخواهد، از آن به او مى دهیم; و به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد.
شان نزول این آیه نیز ناظر به یکى دیگر از حوادث جنگ احد است و آن این که: در همان حال که آتش جنگ میان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعلهور بود، ناگهان صدائى بلند شد و کسى گفت: محمّد را کشتم... محمّد را کشتم... این، درست همان دم بود که مردى به نام «عمرو بن قمیئه حارثى» سنگ به سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) پرتاب کرد، پیشانى و دندان آن حضرت شکست و لب پائین وى شکافت و خون صورت وى را پوشانید در این موقع بود که دشمن تلاش کرد پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به قتل برساند، اما «مصعب بن عمیر» یکى از پرچمداران ارتش اسلام، با پایمردى تمام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در این میان شهید شد، و چون او شباهت زیادى به پیامبر داشت، دشمن چنین پنداشت که: پیغمبر در خاک و خون غلطیده است، لذا این خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانید. انتشار این خبر، به همان اندازه که در روحیه بت پرستان اثر مثبت داشت در میان مسلمانان تزلزل عجیبى ایجاد کرد. جمعى که اکثریت را تشکیل مى دادند به دست و پا افتاده، از میدان جنگ به سرعت خارج مى شدند. حتى بعضى در این فکر بودند با کشته شدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آئین اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند. اما در مقابل آنها اقلیتى فداکار و پایدار همچون على (علیه السلام)، ابو دجانه و طلحة و بعضى دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت مى کردند از جمله «انس بن نضر» به میان آنها آمده، گفت: اى مردم! اگر محمّد(صلى الله علیه وآله) کشته شد، خداى محمّد کشته نشده، بروید و پیکار کنید و در راه همان هدفى که پیامبر کشته شد، شربت شهادت بنوشید، پس از ایراد این سخنان به دشمن حمله نمود تا کشته شد، ولى به زودى روشن گردید که پیامبر زنده است و این خبر اشتباه بوده است یا دروغ، آیه فوق در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد
تفسیر با استفاده از حوادث جنگ احد ، آیه، حقیقت دیگرى را به مسلمانان مى آموزد و آن این که اسلام آئین فرد پرستى نیست و به فرض که پیامبر در این میدان شربت شهادت مى نوشید وظیفه مسلمانان بدون تردید ادامه مبارزه بود; زیرا با مرگ یا شهادت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اسلام پایان نمى یابد، بلکه آئین حقى است که تا ابد جاویدان خواهد ماند. مسأله فرد پرستى از بزرگ ترین خطراتى است که مبارزاتِ هدفى را تهدید مى کند، وابستگى به شخص معین، اگر چه پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) باشد، مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش براى پیشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و این وابستگى یکى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است. مبارزه پیامبر(صلى الله علیه وآله) با فرد پرستى یکى دیگر از نشانه هاى حقانیت و عظمت او است; زیرا اگر او به خاطر شخص خویش قیام کرده بود، لازم بود این فکر را در مردم تقویت کند که همه چیز به وجود او بستگى دارد و اگر او از میان برود همه چیز پایان خواهد یافت. ولى رهبران راستین همانند پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هیچ گاه مردم را به چنین افکارى تشویق نمى کنند، بلکه به شدت با آن مبارزه مى کنند، و به آنها مى گویند: هدف ما، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودى ما نابود نخواهد شد، لذا قرآن با صراحت در آیه فوق مى گوید: «محمّد تنها فرستاده خدا است، پیش از او هم فرستادگانى بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرائى کنید؟ و به آئین بت پرستى بازگردید»؟ ( وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ ). جالب این که: در این آیه براى بیان سیر قهقرائى جمله «اِنْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ» به کار رفته است; زیرا «أَعْقاب» جمع «عقب» (بر وزن خشن) به معنى پاشنه پا است، بنابراین «اِنْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُم» به معنى عقب گرد مى کنید مى باشد و این تصویر روشنى است از سیر قهقرائى و ارتجاع به معنى واقعى، منتها از کلمه ارتجاع صریح تر و روشن تر است. پس از آن مى فرماید: «آنها که عقب گرد مى کنند و به دوران کفر و بت پرستى باز مى گردند، به خداوند زیان نمى رسانند» ( وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً ). زیرا با این عمل، نه تنها چرخ هاى سعادت خود را متوقف مى سازند، بلکه آنچه را به دست آورده اند نیز به سرعت از دست خواهند داد. در پایان آیه، به اقلیتى که در جنگ احد على رغم همه مشکلات، و انتشار خبر شهادت پیغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره کرده، کوشش هاى آنها را مى ستاید و آنها را به عنوان شاکران و کسانى که از نعمت ها در راه خدا استفاده کردند معرفى مى کند، مى فرماید: «خداوند به زودى این شاکران را پاداش نیک مى دهد» ( وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ ). درسى را که این آیه، درباره مبارزه با فرد پرستى مى دهد درسى است براى همه مسلمانان در همه قرون و اعصار، آنها باید از قرآن بیاموزند که مسائلِ هدفى هرگز نباید قائم به شخص یا اشخاص باشد، بلکه باید بر محور یک سلسله اصول و تشکیلات ابدى دور بزند که با تغییر افراد یا فوت آنان ـ حتى اگر پیامبر بزرگ خدا باشد ـ آن کار تعطیل نگردد. اصولاً رمز بقاى یک مذهب و یا یک تشکیلات، همین است، بنابراین، برنامه ها و تشکیلاتى که قائم به شخص هستند تشکیلاتى نا سالم و غیر طبیعى محسوب مى شوند که به زودى متلاشى خواهند شد. اما متأسفانه و روى هم رفته، غالب تشکیلات جوامع اسلامى هنوز قائم به اشخاص است و به همین دلیل، بسیار زود از هم مى پاشد. مسلمانان باید با الهام از آیه فوق، مؤسسات گوناگون خود را آن چنان پى ریزى کنند که از اشخاص لایق کاملاً بهره گیرى شود اما در عین حال وابسته به شخص آنها نباشد.
همان طور که در شأن نزول آمد، شایعه بى اساس شهادت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در احد عده زیادى از مسلمانان را به وحشت افکند تا آنجا که از میدان جنگ فرار کردند و حتى بعضى مى خواستند از اسلام هم برگردند، در آیه بعد، مجدداً براى تنبیه و بیدارى این دسته مى فرماید: «هیچ کس، جز به فرمان خدا نمى میرد، سرنوشتى است تعیین شده» ( وَ ما کانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً ). آرى، مرگ به دست خدا و فرمان او است و براى هر کس اجلى مقرر شده است که نمى تواند از آن فرار کند. بنابراین، اگر پیامبر در این میدان شربت شهادت مى نوشید چیزى جز انجام یافتن یک سنت الهى نبود، با این حال نباید مسلمانان از آن وحشت کنند و دست از ادامه مبارزه بردارند. از سوى دیگر، فرار از میدان جنگ نیز نمى تواند از فرا رسیدن اجل جلوگیرى کند، همان طور که شرکت در میدان جهاد نیز اجل انسان را جلو نمى اندازد، بر این اساس فرار از میدان جهاد براى حفظ جان بیهوده است. درباره معنى «اجل» و همچنین اجل «حتمى» و «معلق» و فرق میان آنها در ذیل آیه دوم از سوره «انعام» به خواست خدا مشروحاً بحث خواهیم کرد در پایان آیه، مى فرماید: «هر کس پاداش دنیا بخواهد (و در این راه گام بردارد) به او چیزى از آن خواهیم داد و هر کس پاداش آخرت را بخواهد از آن به او مى دهیم» ( وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الآْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها ). سعى و کوشش انسان هیچ گاه ضایع نمى شود، اگر هدف کسى تنها نتیجه هاى مادى و دنیوى باشد و همانند بعضى از رزمندگان احد تنها به خاطر غنیمت تلاش کند، بالاخره بهره اى از آن به دست مى آورد اما اگر هدف عالى تر بود، و کوشش ها در مسیر حیات جاویدان و فضائل انسانى به کار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسید. بنابراین، حالا که رسیدن به دنیا یا آخرت هر دو نیازمند به کوشش است، پس چرا انسان سرمایه هاى وجودى خود را در مسیر دوم که یک مسیر عالى و پایدار است به کار نیندازد؟ سپس بار دیگر تأکید مى کند: «پاداش شاکران را به زودى خواهیم داد» ( وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ ). قابل توجه این که در آیه سابق این جمله به صورت فعل غائب ذکر شده بود و در اینجا به صورت فعل متکلم، و این نهایت تأکید وعده الهى را به دادن پاداش به آنها بیان مى کند، و به تعبیر ساده، خداوند مى گوید: ضامن پاداش آنها منم. در تفسیر «مجمع البیان» در ذیل آیه، از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده: على(علیه السلام)در روز احد شصت زخم برداشت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «ام سلیم» و «ام عطیه» دستور داد به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند. چیزى نگذشت که آنها با نگرانى به خدمت پیغمبر عرضه داشتند وضع بدن على(علیه السلام) طورى است که ما هر زخمى را مى بندیم دیگرى گشوده مى شود، و زخم هاى تن او آن چنان زیاد و خطرناک است که ما نسبت به حیات او نگرانیم. پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و جمعى از مسلمانان به عنوان عیادت به منزل على(علیه السلام) وارد شدند در حالى که بدن او یکپارچه زخم و جراحت بود، پیامبر با دست مبارک خود بدن او را مسح مى کرد و مى فرمود: کسى که در راه خدا این چنین تلاش کند، آخرین درجه مسئولیت خود را انجام داده است! و زخم هائى که پیامبر دست بر آن مى کشید به زودى التیام مى یافت، على(علیه السلام) در این هنگام گفت: الحمد للّه که با این همه فرار نکردم، و پشت به دشمن ننمودم. خداوند از کوشش هاى او قدردانى کرد و در دو آیه از قرآن به آن (و به فداکارى هاى افراد نمونه دیگر از مجاهدان احد) اشاره کرده است، در یک مورد مى فرماید: «وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ» و در مورد دیگر مى فرماید: «وَ سَنَجْزِی الشّاکِرینَ»
ترجمه 106ـ (آن عذاب عظيم) روزى خواهد بود که چهره هائى سفيد، و چهره هائى سياه مى گردد; اما آنها که صورت هايشان سياه شده (به آنها گفته مى شود:) آيا بعد از ايمان، (و اخوت و برادرى در سايه آن) کافر شديد؟! پس بچشيد عذاب را، به سبب آنچه کفر مىورزيديد! 107 ـ و اما آنها که چهره هايشان سفيد شده، در رحمت خداوند خواهند بود; و جاودانه در آن مى مانند.
تفسير به دنبال هشدارى که در آيات سابق درباره تفرقه، نفاق و بازگشت به آثار دوران کفر و جاهليت داده شد، در اين دو آيه به نتايج آنها اشاره مى شود که چگونه کفر و تفرقه و نفاق و بازگشت به جاهليت، موجب روسياهى است؟ و چگونه اسلام و ايمان و اتحاد و صميميت موجب رو سفيدى است؟ نخست مى فرمايد: «در روز رستاخيز چهره هائى نورانى و چهره هائى تاريک و سياه خواهد بود» ( يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ ). آن گاه مى افزايد: به آنها که چهره هائى سياه و تاريک دارند گفته مى شود: «چرا بعد از ايمان، راه کفر را پيموديد (؟) و چرا بعد از اتحاد در پرتو اسلام، راه نفاق و جاهليت را پيش گرفتيد؟ پس اکنون بچشيد عذاب را در برابر آنچه کفر ورزيديد» ( فَأَمَّا الَّذينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ). ولى در مقابل آنها مؤمنان متحد، غرق در درياى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگى آرام بخش به سر مى برند. بارها يادآور شده ايم که حالت و کيفيات زندگى انسان و پاداش و کيفرهاى او در جهان ديگر، تجسمى از اعمال و روحيات و افکار او در اين جهان است، و به تعبير ديگر: هر کارى که از انسان در اين جهان سر مى زند آثار وسيع و گسترده اى در روح انسان باقى مى گذارد که در اين دنيا ممکن است به آسانى درک نشود، ولى در رستاخيز، پس از دگرگونى ها و تکامل هائى که در آن رخ مى دهد با واقعيت حقيقى خود جلوه مى کند و چون در آنجا حاکميت و تجلى روح بيشتر است آثار آن حتى در جسم منعکس خواهد شد. همان طور که ايمان و اتحاد در اين جهان مايه رو سفيدى است، و به عکس، ملت پراکنده و بى ايمان، مردمى رو سياهند، در جهان ديگر اين رو سياهى و رو سفيدى «مجازى » دنيا شکل «حقيقى » به خود مى گيرد، و صاحبان آنها با چهره هاى سفيد و درخشان، و يا سياه و تاريک محشور مى گردند. در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت اشاره شده از جمله درباره کسانى که پشت سر هم مرتکب گناه مى شوند مى خوانيم: کَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً: «گوئى صورت آنها را پاره هاى تاريک شب پوشانيده است . و درباره آنهائى که بر خدا دروغ مى بندند مى فرمايد: وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذينَ کَذَبُوا عَلَى اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ: «در روز رستاخيز کسانى را که بر خدا دروغ بستند مى بينى که چهره هايشان سياه است»! و همه اينها باز تابى است از اعمال آنها در دنيا. سپس به نقطه مقابل اين گروه در آيه بعد اشاره کرده، مى فرمايد: «اما آنها که چهره هايشان سفيد و نورانى است در رحمت خداوند جاودانه مى مانند» ( وَ أَمَّا الَّذينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفي رَحْمَتِ اللّهِ هُمْ فيها خالِدُونَ ). آرى، ايمان مايه رو سفيدى در دنيا و آخرت و سبب آرميدن در رحمت الهى در هر دو جهان است.
از نصایح لقمان حکیم به فرزندش: گناهکار را سه علامت هست: ۱-خیانت می کند : در اموال( مال و جان و آراءو اعتمادِ مردم) ۲- دروغ می گوید: (بی پروا دروغ می گوید وبه دروغ گفتن عادت میکند) ۳-خلف وعده می کند: (وعده دروغ میدهد) و آنچه می گوید خلاف آن می کند. خصال 121.
بگو: «بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی؛ و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.
امام رضا علیه السّلام: هرگاه بندگان گناهانی شروع کنند که تا کنون نمیکردهاند، خداوند برای آنان بلاهایی را شروع میکند که تاکنون نمی شناختند. الکلینی؛ الکافی، ج۲، ص۲۶۸
مقدمات رسیدن به مقام "رضا" حق تعالی جل شأنه به موسی علیه السلام وحی نمود که: ای موسی! خلقی نیافریده ام که دوست تر دارم از بنده مؤمن خود، او را مبتلا نمی گردانم مگر برای مصلحت او، و او را عافیت نمی دهم مگر برای مصلحت او، و من داناترم به آنچه صلاح بنده من در آن است، پس باید که صبر کند بر بلای من و شکر کند بر نعمتهای من و راضی باشد به قضای من تا بنویسم او را از صدیقان نزد خود هرگاه عمل به رضای من کند و اطاعت امر من نماید امالی شیخ طوسی 238؛ المؤمن 17؛ التمحیص 55.
پاداش صبر بر ابتلائات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: ابتلای بزرگ در عوض، پاداش بزرگ دارد و چون خداوند بنده ای را دوست بدارد به بلای بزرگش گرفتار کند آنگاه هر که خوشنود گردد خدا نیز بپاداش از وی خوشنود است و هر که بلا را ناخوش دارد دچار غضب الهی گردد. الخصال الممدوحه و المذمومه «صفات پسندیده و نکوهیده» شیخ صدوق
صفوان جمال گوید وقتى که امام صادق عليه السّلام به حيره تشريف آورده بودند به من فرمودند: آيا مايل به زيارت قبر حسين عليه السّلام هستى؟ عرض كردم: فدايت شوم آيا قبر آن حضرت را زيارت مى كنید؟ حضرت فرمودند: چگونه آن را زيارت نكنم و حال آنكه خداوند متعال در هر شب جمعه با فرشتگان و انبياء و اوصياء به زمين هبوط كرده و او را زيارت مى كنند. کامل الزیارات ، باب ۳۸ ، ح ۴ .
از جمله مناجات حق تعالی با موسی آن بود که: ای موسی! تو بنده منی و من خداوند توام، خوار مشمار هیچ حقیر و پریشانی را، و آرزو مکن حال توانگران را به چیزی چند که از مال دنیا به ایشان داده ام کافی ۸/۴ تحف العقول ۴۹۰
کیفیت یافتن نماز بدین معنی است که نماز، با حال و حضور ادا شود؛ نمازگزار به نماز با چشمِ «میعاد ملاقات با خدا» بنگرد و در آن، با خدای خود سخن بگوید و خود را در حضور او ببیند. 1392/06/13
همان کمکی را که به حزبالله شیعه در لبنان کردیم، به حماس و جهاد در فلسطین کردیم و باز هم همین کار را خواهیم کرد
ملت ایران عاشق مبارزه با صهیونیستهاست/ دولت و ملت ما در این جهت همزبانند/ ما اسیر اختلافهای مذهبی نیستیم و همان کمکی را که به حزبالله شیعه در لبنان کردیم، به حماس و جهاد در فلسطین کردیم و باز هم همین کار را خواهیم کرد. 1393/09/04
شهید مدافع حرم شهید شهید پویا ایزدی (ابو ریحانه)
تاریخ شهادت : 1394/08/01 | محل شهادت : حلب - سوریه