شخصی از محضر حضرت امام صادق عليه السّلام سوال کرد: خبر دهيد به ما از افضل اوقات در نماز صبح؟ حضرت فرمودند: افضل اوقات نماز صبح با طلوع فجر است زيرا حق تعالى مىفرمايد:
إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً
يعنى نماز صبح را ملائكه شب و فرشتگان روز حاضر مىباشند پس وقتى بنده نماز صبح را با طلوع فجر خواند دو بار برايش ثبت مىشود يك بار فرشتگان شب آن را ثبت نموده و بار ديگر فرشتگان روز ثبتش مىكنند.
ترجمه ۳۷ـ آنها کسانى هستند که بخل مى ورزند، و مردم را به بخل دعوت مى کنند، و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده، کتمان مى نمایند. (این عمل در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته;) و ما براى کافران، عذاب خوار کننده اى آماده کرده ایم. ۳۸ ـ و آنها کسانى هستند که اموال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى کنند، و ایمان به خدا و و روز بازپسین ندارند; (چرا که شیطان، رفیق و همنشین آنهاست;) و کسى که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینى است. ۳۹ ـ چه مى شد اگر آنها به خدا و روز بازپسین ایمان مى آوردند، و از آنچه خدا به آنان روزى داده، (در راه او) انفاق مى کردند؟! و خداوند (از اعمال و نیات) آنها آگاه است.
تفسیر این آیه در حقیقت، دنباله آیات پیش و اشاره به افراد متکبر و خودخواه است، مى فرماید: «آنها کسانى هستند که (نه تنها خودشان از نیکى کردن به مردم) بخل مىورزند، بلکه دیگران را نیز به بخل دعوت مى کنند» (الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ). علاوه بر این سعى دارند «آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنان داده کتمان کنند» (وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ). مبادا افراد اجتماع از آنان توقعى پیدا کنند. سپس سرانجام و عاقبت کار آنها را چنین بیان مى کند: «ما براى کافران عذاب خوار کننده اى مهیا ساخته ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً). شاید سرّ این تعبیر آن باشد که «بخل» غالباً از کفر سرچشمه مى گیرد; زیرا افراد بخیل، در واقع ایمان کامل به مواهب بى پایان پروردگار و وعده هاى او نسبت به نیکوکاران ندارند، فکر مى کنند کمک به دیگران آنها را بیچاره خواهد کرد. و این که مى گوید: عذاب آنها خوار کننده است براى این است که جزاى «تکبر» و «خود برتربینى» را از این راه ببینند. ضمناً باید توجه داشت بخل منحصر به امور مالى نیست، بلکه گرفتگى در هر نوع موهبت الهى را شامل مى شود، بسیارند کسانى که در امور مالى بخیل نیستند ولى در علم، دانش و مسائل دیگرى از این قبیل بخل مىورزند! در آیه دوم، به یکى دیگر از صفات متکبران خود خواه اشاره کرده، مى فرماید: «آنها کسانى هستند که به خاطر تظاهر و نشان دادن به مردم انفاق مى کنند (و براى کسب شهرت و مقام است) و به خدا و روز رستاخیز ایمان نمى آورند» (وَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الآْخِرِ). و از آنجا که هدف آنها جلب رضایت خالق نیست، بلکه خدمت به خلق است، و دائماً در این فکرند، چگونه انفاق کنند تا بیشتر بتوانند از آن به سود خود بهره بردارى نموده، و موقعیت خود را تثبیت کنند، ـ زیرا ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند ـ در انفاق هایشان انگیزه معنوى نیست، بلکه انگیزه آنها نام، شهرت و کسب شخصیت کاذب از این طریق است که آن نیز از آثار تکبر و خودخواهى آنها است. آنها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کرده اند و «کسى که شیطان قرین و رفیق او باشد، بسیار بد رفیقى براى خود انتخاب کرده» و سرنوشتى بهتر از این نخواهد داشت (وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَریناً فَساءَ قَریناً). چرا که منطق و برنامه آنها همان منطق و برنامه رفیقشان شیطان است، او است که به آنها مى گوید: «انفاق خالصانه موجب فقر مى شود» بنابراین یا انفاق نمى کنند و بخل مىورزند (چنان که در آیه قبل اشاره شد) و یا اگر انفاق کنند در مواردى است که از آن بهره بردارى شخصى خواهند کرد (چنان که در این آیه اشاره شده است). در ضمن از این آیه استفاده مى شود که همنشین بد تا چه اندازه مى تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد، تا آنجا که او را به آخرین درجه سقوط بکشاند. و نیز از آن استفاده مى شود که رابطه «متکبران» با «شیطان و اعمال شیطانى» یک رابطه مستمر است، نه موقت و گاهگاهى; چرا که شیطان را به عنوان رفیق، «قَرِین» و همنشین خود انتخاب کرده اند.
در آیه بعد، به عنوان اظهار تأسف به حال این عده مى فرماید: «چه مى شد اگر آنها ایمان به خدا و روز رستاخیز پیدا مى کردند، و از مواهبى که خداوند در اختیار آنها گذاشته با خلوص نیت و فکر پاک به بندگان خدا مى دادند»؟ (وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقَهُمُ اللّهُ) و از این راه براى خود کسب سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت مى کردند. و با این که این راه، صاف تر و روشن تر و پرفایده تر است و راهى را که آنها انتخاب کرده اند جز زیان و بدبختى نتیجه اى ندارد; چرا در کار خود تجدید نظر نمى کنند؟!. و مى افزاید: «و در هر حال خداوند از نیات و اعمال آنها با خبر است» (وَ کانَ اللّهُ بِهِمْ عَلیماً) و بر طبق آن به آنها جزا و کیفر مى دهد. گر چه انواع توجیه ها بنماید که ما این انفاق ها را خالصانه کرده ایم. قابل توجه این که: در آیه سابق که سخن از انفاق هاى ریاکارانه بود، انفاق به «اموال» نسبت داده شده، و در این آیه به «مِمّا رَزَقَهُمُ اللّهُ» نسبت مى دهد، این تفاوت تعبیر ممکن است اشاره به سه نکته باشد: نخست این که: در انفاق هاى ریائى توجه به حلال و حرام بودن مال نمى شود، در حالى که در انفاق هاى الهى، حلال بودن و مصداق «ما رَزَقَهُمُ اللّهُ» بودن مورد توجه است. دیگر این که: در انفاق هاى ریائى، افراد انفاق کننده چون مال را متعلق به خودشان مى دانند، از کبر و فخرفروشى و منت گذاردن ابا ندارند، در حالى که در انفاق هاى الهى چون توجه به این دارند که اموال را خدا به آنها داده و اگر گوشه اى از آن را در راه او خرج مى کنند، جاى منت نیست، از هر گونه کبر و فخرفروشى و منت، خوددارى مى کنند. سوم این که: انفاق هاى ریائى غالباً منحصر به مال است; زیرا چنین اشخاص از سرمایه هاى معنوى بى بهره اند، تا از آنها انفاق کنند، اما انفاق هاى الهى دامنه وسیعى دارد و تمام مواهب مادى و معنوى، اعم از مال و علم و موقعیت اجتماعى و مانند آن را در برمى گیرد.
ترجمه ۳۴ ـ مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برترى هائى که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هائى که از اموالشان مى کنند. و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى کنند. و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! و (اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمائید! و (اگر تأثیر نکرد) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند، راهى براى تعدى بر آنها نجوئید! (بدانید) خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرت هاست).
تفسیر خانواده، یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد; زیرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى که زن و مرد مشترکاً آن را به عهده بگیرند، مفهومى ندارد، در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده، و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح مى کند که: مقام سرپرستى باید به مرد داده شود، مى فرماید: «مردان سرپرست و نگهبان زنان هستند» (الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ). البته مقصود از این تعبیر، استبداد، اجحاف و تعدى نیست، بلکه منظور رهبرى واحد منظم، با توجه به مسئولیت ها و مشورت هاى لازم است. این مسأله در دنیاى امروز بیش از هر زمان، روشن است که اگر هیئتى (حتى یک هیئت دو نفرى) مأمور انجام کارى شود، حتماً باید یکى از آن دو، «رئیس» و دیگرى «معاون یا عضو» باشد، و گر نه هرج و مرج در کار آنها پیدا مى شود ـ سرپرستى مرد در خانواده نیز از همین قبیل است ـ . و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است، مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروى عاطفه و احساسات، (به عکس زن که از نیروى سرشار عواطف بیشترى بهره مند است). و دیگرى داشتن بنیه و نیروى جسمى بیشتر که با اوّلى بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومى بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید. به علاوه، تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینه هاى زندگى، و پرداخت مهر و تأمین زندگى آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او مى دهد که وظیفه سرپرستى به عهده او باشد. البته ممکن است زنانى در جهات فوق بر شوهران خود، امتیاز داشته باشند، ولى کراراً گفته ایم: قوانین به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد، بلکه نوع و کلى را در نظر مى گیرد، و شکى نیست که از نظر کلى، مردان نسبت به زنان براى این کار آمادگى بیشترى دارند، اگر چه زنان نیز وظائفى مى توانند به عهده بگیرند که اهمیت آن مورد تردید نیست. جمله هاى بعد اشاره به همین حقیقت است; زیرا در قسمت اول مى فرماید: «این سرپرستى به خاطر تفاوت هائى است که خداوند از نظر آفرینش، روى مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده» (بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض). و در قسمت دیگر مى فرماید: «و نیز این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد انفاق و پرداخت هاى مالى در برابر زنان و خانواده بر عهده دارند» (وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ). ناگفته پیدا است: سپردن این وظیفه به مردان، نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانى آنها است، و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر; زیرا آن صرفاً بستگى به تقوا و پرهیزگارى دارد، همان طور که شخصیت انسانى یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبه هاى مختلفى بیشتر باشد، اما رئیس براى سرپرستى کارى که به او محول شده از معاون خود شایسته تر است. سپس اضافه مى فرماید: زنان در برابر وظائفى که در خانواده به عهده دارند، دو دسته اند: دسته اول: «صالحان و درستکاران، آنها که در برابر نظام خانواده خاضع و متعهد مى باشند و نه تنها در حضور شوهر، که در غیاب او، حفظ الغیب مى کنند» (فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ). یعنى مرتکب خیانت چه از نظر مال، چه از نظر ناموس، و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمى شوند، و در برابر حقوقى که خداوند براى آنها قائل شده و با جمله «بِما حَفِظَ اللّهُ» به آن اشاره گردیده، وظائف و مسئولیت هاى خود را به خوبى انجام مى دهند.
بدیهى است مردان موظفند در برابر این گونه زنان نهایت احترام و حق شناسى را انجام دهند. دسته دوم: زنانى هستند که از وظائف خود سرپیچى مى کنند و نشانه هاى ناسازگارى در آنها دیده مى شود، مردان در برابر این گونه زنان وظائف و مسئولیت هائى دارند که باید مرحله، به مرحله انجام گردد، و در هر صورت مراقب باشند که از حریم عدالت تجاوز نکنند، این وظائف به ترتیب زیر در آیه بیان شده است: مرحله اول، در مورد زنانى است که نشانه هاى سرکشى، عداوت و دشمنى در آنها آشکار مى گردد که قرآن از آنها چنین تعبیر مى کند: «زنانى را که از طغیان و سرکشى آنها مى ترسید موعظه کنید و پند و اندرز دهید» (وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ) و به این ترتیب، آنها که پا از حریم نظام خانوادگى فراتر مى گذارند قبل از هر چیز باید به وسیله اندرزهاى دوستانه و نتائج سوء این گونه کارها، آنان را به راه آورد و متوجه مسئولیت خود نمود. پس از آن براى مرحله دوم مى فرماید: «در صورتى که اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى کنید» (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ). و با این عکس العمل و بى اعتنائى، و به اصطلاح قهر کردن، عدم رضایت خود را از رفتار آنها آشکار سازید، شاید همین «واکنش خفیف» در روح آنها مؤثر گردد. و در مرحله سوم، در صورتى که سرکشى و پشت پازدن به وظائف و مسئولیت ها از حدّ بگذرد و همچنان در راه قانون شکنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، یعنى نه اندرزها تأثیر کند، و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنائى نفعى ببخشد و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند، «آنها را تنبیه بدنى کنید» (وَ اضْرِبُوهُنَّ). در اینجا اجازه داده شده که از طریق «تنبیه بدنى» آنها را به انجام وظائف خویش وادار کنند. مسلّم است اگر مرحله اول و دوم مؤثر واقع شود، و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند، مرد حق ندارد بهانه گیرى کرده، در صدد آزار وى بر آید، لذا به دنبال این جمله مى فرماید: «اگر آنها اطاعت کنند، راهى براى تعدى به آنها نجوئید» (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً). و اگر گفته شود: نظیر این طغیان، سرکشى و تجاوز در مردان نیز ممکن است پدید آید، آیا مردان نیز مشمول چنین مجازات هائى خواهند شد؟ در پاسخ مى گوئیم: آرى، مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظائف مجازات مى گردند، حتى مجازات بدنى، منتها چون این کار غالباً از عهده زنان خارج است، حاکم شرع موظف است مردان متخلف را از طرق مختلف و حتى از طریق تعزیر (مجازات بدنى) به وظائف خود آشنا سازد. داستان مردى که به همسر خود اجحاف کرده بود و به هیچ قیمت حاضر به تسلیم در برابر حق نبود، و على(علیه السلام) او را با شدت عمل و حتى با تهدید به شمشیر وادار به تسلیم کرد معروف است و در پایان مجدداً به مردان هشدار مى دهد: از موقعیت سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرت ها است بیندیشند «زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است» (إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیّاً کَبیراً).
ممکن است ایراد کنند چگونه اسلام به مردان اجازه داده که در مورد زنان متوسل به تنبیه بدنى شوند؟! پاسخ این ایراد، با توجه به معنى آیه، و روایاتى که در بیان آن وارد شده و توضیح آن در کتب فقهى آمده است و همچنین با توضیحاتى که روانشناسان امروز مى دهند چندان پیچیده نیست; زیرا: اولاً ـ آیه، مسأله تنبیه بدنى را در مورد افراد وظیفه نشناسى مجاز شمرده که هیچ وسیله دیگرى براى اصلاح آنها مفید واقع نشود. اتفاقاً این موضوع تازه اى نیست که منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانین دنیا هنگامى که طرق مسالمت آمیز براى وادار کردن افراد به انجام وظیفه، مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى شوند، نه تنها از طریق ضرب، بلکه گاهى در موارد خاصى مجازات هائى شدیدتر از آن نیز قائل مى شوند، که تا سرحدّ اعدام پیش مى رود. ثانیاً ـ «تنبیه بدنى» در اینجا ـ همان طور که در کتب فقهى نیز آمده است ـ باید ملایم و خفیف باشد به طورى که نه موجب شکستگى شود، نه مجروح گردد و نه باعث کبودى بدن. ثالثاً ـ روانکاوان امروز، معتقدند جمعى از زنان داراى حالتى به نام «مازوشیسم» (آزار طلبى) هستند، که گاه این حالت در آنها تشدید مى شود، تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنى است. بنابراین، ممکن است ناظر به چنین افرادى باشد که تنبیه خفیف بدنى در مورد آنان جنبه آرام بخشى دارد و یک نوع درمان روانى است.
ترجمه ۱۸۰ـ کسانى که بخل مىورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده، انفاق نمى کنند، گمان نکنند این کار به سود آنهاست; بلکه براى آنها شرّ است; به زودى در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقى به گردنشان مى افکنند. و میراث آسمان ها و زمین، از آن خداست; و خداوند، از آنچه انجام مى دهید، آگاه است.
تفسیر آیه فوق، سرنوشت بخیلان در روز رستاخیز را توضیح مى دهد، همان ها که در جمع آورى و حفظ ثروت مى کوشند و از انفاق کردن در راه بندگان خدا، خوددارى مى کنند. گرچه در آیه، نامى از زکات و حقوق واجب مالى برده نشده، ولى در روایات اهل بیت(علیهم السلام ) و همچنین در گفتار مفسران، آیه به مانعان زکات تخصیص داده شده است و تشدیدهائى که در آیه به چشم مى خورد نیز دلیل بر این است که منظور انفاق مستحبى نیست. مى فرماید: «افرادى که بخل مىورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمى دهند، تصور نکنند به سود آنها است» ( وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ ). «بلکه (بر خلاف تصور آنها) این کار به زیان آنها تمام مى شود» ( بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ ). سپس سرنوشت آنها در رستاخیز را چنین توصیف مى کند: «به زودى اموالى را که در مورد آن بخل ورزیدند، همانند طوقى در گردنشان افکنده مى شود» ( سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ ). از این جمله استفاده مى شود: اموالى که حقوق واجب آن، پرداخته نشده، و اجتماع، از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسیر هوس هاى فردى و گاهى مصارف جنون آمیز به کار گرفته شده، و یا بى دلیل روى هم انباشته گردیده و هیچ کس از آن استفاده نکرده، همانند سایر اعمال زشت انسان، در روز رستاخیز طبق قانون «تجسم اعمال»، تجسم مى یابد، و به صورت وسیله عذاب دردناکى در خواهد آمد. تجسم این گونه اموال به طوقى که بر گردن مى افتد، اشاره به این حقیقت است که انسان تمام سنگینى مسئولیت آنها را تحمل خواهد کرد، بدون این که از آثار آنها بهره مند گردد، اموال سرشارى که به طور جنون آمیز جمع آورى و نگهدارى گردد و در خدمت اجتماع نباشد، جز زنجیر و زندان، براى صاحب آن چیزى نیست; زیرا مى دانیم بهره گیرى شخصى از مال و ثروت، حدود معینى دارد و از آن که بگذرد، جز یک نوع اسارت و سنگینى بیهوده نتیجه اى نخواهد داشت، مگر این که از برکات معنوى آن برخوردار و در مسیر کارهاى مثبت قرار گیرد. این گونه اموال نه تنها در قیامت طوق سنگینى بر گردن صاحبانش خواهد بود، که در این دنیا نیز چنین است، منتها در رستاخیز آشکارا و در اینجا به صورت مخفى ترى مى باشد، چه جنون و حماقتى از این بالاتر که انسان مسئولیت هاى فراوان تحصیل ثروت را به اضافه مسئولیت ها و زحمات فراوان که براى حفظ و محاسبه و نگاهدارى و دفاع از آن لازم است بر دوش کشد، در حالى که هیچگونه از آن، منتفع نگردد، آیا طوق اسارت چیزى جز این است؟! در تفسیر «عیاشى» از امام باقر(علیه السلام) روایت شده: «هر کس زکات مال خود را نپردازد خدا آن مال را به طوق هائى از آتش مبدل مى کند، سپس به او گفته مى شود: همان طور که در دنیا به هیچ قیمت، این اموال را از خود دور نمى کردى اکنون آنها را بردار و به گردن خود بیفکن»! 2 قابل توجه این که: در آیه، از مال، تعبیر به «ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ» شده که مفهوم آن این است: مالک حقیقى اموال و منابع در آمد، خدا است، و آنچه به هر کس داده شده از فضل و کرم او است. بنابراین، جاى این نیست که کسى از انفاق در راه مالک حقیقى، بخل بورزد! بعضى از مفسران، معتقدند: مفهوم این جمله عمومیت دارد و همه مواهب الهى، حتى علم و دانش را شامل مى شود، ولى این احتمال با ظاهر تعبیرات آیه تطبیق نمى کند. آن گاه آیه به یک نکته دیگر اشاره مى کند، مى گوید: این اموال، چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود یا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد، «و میراث آسمان ها و زمین از آن خدا است» ( وَ لِلّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ). اکنون که چنین است چه بهتر که پیش از جدا شدن از آنها، از برکات معنوى آن بهره مند گردند، نه از حسرت و مسئولیت آن. و در پایان مى فرماید: «خدا از اعمال شما آگاه است» ( وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ ). بنابراین، اگر بخل بورزید مى داند و اگر در راه کمک به جامعه انسانى از آن استفاده کنید آن را نیز مى داند و به هر کس پاداش مناسبى خواهد داد.
ترجمه ۹۲ ـ هرگز به (حقیقت) نیکوکارى نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید، (در راه خدا) انفاق کنید; و آنچه انفاق مى کنید خداوند از آن آگاه است.
تفسیر در آیات گذشته بحث هائى درباره ایمان و کفر، نشانه ها و آثار آن و بخشى از سرگذشت انبیاء آمده بود، و در این آیه به یکى از طرق وصول به حقیقت ایمان و مقام برّ و نیکوکارى اشاره مى کند; همان چیزى که بهترین نشانه شخصیت و عواطف انسانى، و تقوا است. مى فرماید: «شما هرگز به حقیقت «برّ» و نیکى نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید در راه خدا انفاق کنید» ( لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ ). واژه «برّ» در اصل به معنى «وسعت» است، و لذا صحراهاى وسیع را «بَرّ» (به فتح ب) مى گویند، و به همین جهت به کارهاى نیک که نتیجه آن گسترده است و به ـ دیگران مى رسد «بِرّ» (به کسر ب) گفته مى شود. تفاوت میان «بِرّ» و «خیر» از نظر لغت عرب این است که: «بِرّ» نیکوکارى توأم با توجه و از روى قصد و اختیار است، ولى «خیر» به هر نوع نیکى که به دیگرى بشود اگر چه بدون توجه باشد، اطلاق مى گردد. پدر این که مقصود از کلمه «برّ» چیست؟ مفسران گفتگوى بسیار دارند. بعضى آن را به معنى بهشت. بعضى به معنى پرهیز کارى و تقوا. و بعضى به معنى پاداش نیک گرفته اند، ولى آنچه از آیات قرآن استفاده مى شود این است که: «برّ» معنى وسیعى دارد و به تمام نیکى ها اعم از ایمان و اعمال پاک گفته مى شود، چنان که از آیه 177 سوره «بقره» استفاده مى شود که: «ایمان به خدا، و روز جزا، و پیامبران، و کمک به نیازمندان، و نماز و روزه، و وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشکلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مى شوند. بنابراین، رسیدن به مقام نیکوکاران واقعى، شرایط زیادى دارد که یکى از آنها انفاق کردن از اموالى است که مورد علاقه انسان است; زیرا عشق و علاقه واقعى به خدا، و احترام به اصول انسانیت و اخلاق، آن گاه روشن مى شود که انسان بر سر دو راهى قرار گیرد، در یک طرف مال و ثروت یا مقام و منصبى قرار داشته باشد که مورد علاقه شدید او است، و در طرف مقابل خدا و حقیقت و عواطف انسانیت و نیکوکارى. اگر از اولى به خاطر دومى صرف نظر کرد معلوم مى شود در عشق و علاقه خود صادق است. و اگر در این راه حاضر بود تنها از موضوعات جزئى صرف نظر کند، معلوم مى شود عشق و علاقه معنوى او نیز به همان پایه است و این مقیاسى است براى سنجش ایمان و شخصیت. در پایان آیه براى جلب توجه انفاق کنندگان مى فرماید: «آنچه را که انفاق مى کنید (کم یا زیاد از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه) خدا از همه آنها آگاه است» ( وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْء فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ ). بنابراین، هرگز گم نخواهد شد و نیز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
نفوذ آیات قرآن در دل هاى مسلمانان به قدرى سریع و عمیق بود که بلافاصله بعد از نزول آیات اثر آن ظاهر مى گشت، به عنوان نمونه در مورد آیه فوق در تواریخ و تفاسیر اسلامى چنین مى خوانیم: 1 ـ یکى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) به نام «ابو طلحه انصارى» در «مدینه» نخلستان و باغى داشت بسیار مصفا و زیبا، که همه در «مدینه» از آن سخن مى گفتند، در آن چشمه آب صافى بود که هر موقع پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن باغ مى رفت از آن آب میل مى کرد و وضو مى ساخت. علاوه بر همه اینها آن باغ درآمد خوبى براى «ابو طلحه» داشت، پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده، عرض کرد: مى دانى محبوب ترین اموال من همین باغ است، من مى خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره اى براى رستاخیز من باشد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: بَخٍّ بَخٍّ ذلِکَ مالٌ رابِحٌ لَکَ: «آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتى است که براى تو سودمند خواهد بود» . سپس فرمود: «من صلاح مى دانم آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهى». «ابو طلحه» دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد 2 ـ روزى مهمانى بر «ابوذر» وارد شد، او که زندگى ساده اى داشت از مهمان معذرت خواست که من بر اثر گرفتارى نمى توانم شخصاً از تو پذیرایى کنم، من چند شتر در فلان نقطه دارم، قبول زحمت کن بهترین آنها را بیاور (تا براى تو قربانى کنم). میهمان رفت و شتر لاغرى با خود آورد. «ابوذر» به او گفت: به من خیانت کردى، چرا چنین شترى آوردى؟ او در جواب گفت: من فکر کردم روزى به شترهاى دیگر نیازمند خواهى شد. «ابوذر» گفت: روز نیاز من زمانى است که از این جهان چشم مى بندم (چه بهتر که براى آن روز ذخیره کنم) خداوند مى فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» 3 ـ «زبیده» همسر «هارون الرشید» قرآنى بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، یک روز هنگامى که از همان قرآن تلاوت مى کرد به همین آیه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست، باید آن را در راه خدا انفاق کنم، کسى را به دنبال جواهرفروشان فرستاد، تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بیابانهاى حجاز براى تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که مى گویند: امروز هم بقایاى آن چاه ها وجود دارد و به نام او نامیده مى شود.
امام باقر (علیهالسلام) : از پیشی گیرندگان در کارهای خیر باشید، و گل بی خار باشید. مستدرک الوسائل ج ۱۲ ص ۲۴۱
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا و ألطَفُهُم بِأهِلهِ باايمان ترين مردم ، خوش اخلاق ترينِ آنها و بامحبت ترین شان با #خانواده خود است. بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۸۷
آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) : خداوند ،نوازل و بلاها را بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نمی فرستد ،بلکه برای دعا و تضرع ما می فرستد.بنابراین ،برای رفع آنها دعا لازم و تضرع به درگاهش مطلوب است. "فلو لا اذ جاء هم باسنا تضرعوا" پس ای کاش که وقتی بلا و سختی ما به آنان می آمد، تضرع می گردند. در محضر بهجت، ص۳۷۹
شهیدحاج قاسم سلیمانی: وقتی شهید بهشتی به شهادت رسید امام او را تشبیه به یک ملت کرد. شهیدی که ارزش و بقاء وجود او و حضور او به اندازه ی یک ملت ارزش داشت. بهشتی یک ملت بود.
بدبختی و نا امنی امروز کشور مظلوم افغانستان در خوشخدمتی و دست بر سینه تعظیم به امریکا را در مسئولین غربزده و تربیت شدگان غرب افغانستان جستجو کنید بلای خانمان سوز غرب زدگی
ترجمه ۹۳ ـ همه غذاها (ى پاک) بر بنى اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از نزول تورات، بر خود تحریم کرده بود; (مانند گوشت شتر که براى او ضرر داشت). بگو: «اگر راست مى گوئید تورات را بیاورید و بخوانید»! (این نسبت هائى که به پیامبران پیشین مى دهید، حتى در تورات تحریف شده شما نیست!). ۹۴ـ بنابراین آنها که بعد از این به خدا دروغ مى بندند، ستمگرند! (زیرا از روى علم و عمد چنین مى کنند). ۹۵ ـ بگو: «خدا راست گفته (و اینها در آئین پاک ابراهیم نبوده) است. بنابراین، از آئین ابراهیم پیروى کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود»!.
شان نزول از روایات و نقل مفسران استفاده مى شود که یهود، دو ایراد دیگر در گفتگوهاى خود با پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند. نخست این که: چگونه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) گوشت و شیر شتر را حلال مى داند با این که در آئین ابراهیم(علیه السلام) حرام بوده، و به همین دلیل یهود هم به پیروى از ابراهیم(علیه السلام) آنها را بر خود حرام مى دانند. نه تنها ابراهیم(علیه السلام) بلکه نوح(علیه السلام) هم اینها را تحریم کرده بود با این حال، چگونه کسى که آنها را حرام نمى داند دم از آئین ابراهیم مى زند؟! 4 دیگر این که: چگونه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خود را وفادار به آئین پیامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهیم(علیه السلام) مى داند در حالى که تمام پیامبرانى که از دودمان اسحاق فرزند ابراهیم بودند «بیت المقدس» را محترم مى شمردند، و به سوى آن نماز مى خواندند، ولى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از آن قبله روى گردانده و کعبه را قبله گاه خود انتخاب کرده است؟! 5 آیات فوق به ایراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مى سازد، و آیات آینده (آیات 96 و 97) ایراد دوم را پاسخ مى گوید.
تفسیر همان گونه که در شأن نزول آیات فوق خواندیم، یهود حلال بودن گوشت و شیر شتر از طرف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را منکر شده بودند. قرآن در نخستین آیه مورد بحث، با صراحت تمام، تهمت هاى یهود را در مورد تحریم پاره اى از غذاهاى پاک (مانند شیر و گوشت شتر) رد کرده، مى فرماید: «در آغاز، تمام این غذاها بر بنى اسرائیل حلال بود، مگر آنچه اسرائیل (یعقوب) پیش از نزول تورات بر خود تحریم کرده بود» ( کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ ). درباره این که «اسرائیل» (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) چه نوع غذائى را بر خود تحریم کرده بود؟ و علت آن تحریم چه بود؟ توضیحى در آیه ذکر نشده است، ولى از روایات اسلامى برمى آید: هنگامى که یعقوب گوشت شتر مى خورد بیمارى عرق النسا 1 بر او شدت مى گرفت. لذا تصمیم گرفت از خوردن آن براى همیشه خوددارى کند، پیروان او هم در این قسمت به او اقتدا کردند، و تدریجاً این امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور کردند این یک تحریم الهى است، و آن را به عنوان یک دستور دینى به خدا نسبت دادند قرآن در آیه بالا علت اشتباه آنها را تشریح مى کند و روشن مى سازد که نسبت دادن این موضوع به خدا یک تهمت است. بنابراین، قبل از نزول تورات هیچ یک از غذاهاى پاکیزه بر بنى اسرائیل حرام نبوده که با جمله «مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلُ التَّوْراةِ» در آیه فوق به آن اشاره شده است، اگر چه بعد از نزول «تورات» و آمدن موسى بن عمران بر اثر ظلم و ستم یهود پاره اى از غذاهاى پاکیزه به عنوان مجازات، بر آنها تحریم شد. در جمله بعد خداوند به پیامبرش دستور مى دهد از یهود دعوت کند همان «تورات» موجود نزد خود را بیاورند و آن را بخوانند تا معلوم شود ادعاى آنها در مورد تحریم غذاها نادرست است. قرآن مى فرماید: «بگو: اگر راست مى گوئید تورات را بیاورید و بخوانید» تا روشن شود این نسبت هائى که به پیامبران پیشین مى دهید حتى در تورات تحریف شده شما نیست ( قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ). ولى آنها حاضر به انجام این کار نشدند چون مى دانستند در تورات چنین چیزى وجود ندارد.
در آیه بعد مى گوید: اکنون که آنها حاضر به آوردن «تورات» نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلّم شد، باید بدانند: «آنها که بعد از این به خدا دروغ مى بندند ستمگرند و از روى علم و عمد چنین مى کنند» ( فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ ). در حقیقت هم بر خود ستم مى کنند که خویش را گرفتار مجازات و کیفر الهى مى سازند، و هم به دیگران که آنها را با دروغ و نیرنگ از راه راست منحرف مى سازند. در «تورات» کنونى در سفر «لاویان» فصل یازدهم ضمن بیان گوشت هاى حرام و حلال چنین مى خوانیم: «از نوشخوار کنندگان و سم چاکان اینها را نخورید، شتر را با وجودى که نوشخوار مى کند اما تمام سم چاک نیست آن براى شما ناپاک است». از جمله هاى فوق استفاده مى شود یهود گوشت شتر و سایر سم چاکان را حرام مى دانست ند، ولى هیچگونه دلالتى بر تحریم آنها در آئین ابراهیم و نوح(علیهما السلام) ندارد ممکن است این قسمت از آنها باشد که به عنوان مجازات بر یهود تحریم شده بود. در آخرین آیه مورد بحث روى سخن را به پیامبر کرده، مى فرماید: «بگو: خدا راست گفته (و اینها در آئین پاک ابراهیم، نبوده) بنابراین از آئین ابراهیم پیروى کنید که به حق گرایش داشت و از مشرکان نبود» ( قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ). اکنون که مى بینید من در دعوت خود صادق و راستگویم، پس از آئین من که همان آئین پاک و بى آلایش ابراهیم(علیه السلام) است پیروى نمائید; زیرا او «حنیف» بود یعنى از ادیان باطل متمایل بحق شده بود و در دستورات او حتى در مورد غذاهاى پاک یک حکم انحرافى و تحریم بى دلیل وجود نداشت. او هرگز از مشرکان نبود و این که مشرکان عرب خود را بر آئین او مى دانند کاملاً بى معنى است، «بت پرست» کجا؟ و «بت شکن» کجا؟ قابل توجه این که در قرآن کراراً روى این جمله تکیه شده است که ابراهیم از مشرکان نبود زیرا همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم بت پرستان جاهلیت مدعى بودند بر آئین ابراهیم هستند و آن قدر در این ادعا پیش رفته بودند که دیگران، آنها را «حنفا» (پیروان ابراهیم) معرفى مى کردند، لذا قرآن مکرر این موضوع را نفى مى کند.
ترجمه ۲۷۴ ـ آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند، مزدشان نزد پروردگارشان است; نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مى شوند.
شان نزول در احاديث بسيارى آمده است كه: اين آيه درباره على(عليه السلام) نازل شده است; زيرا آن حضرت چهار درهم داشت، درهمى را در شب، درهمى را در روز، درهمى را آشكارا و درهمى را در نهان انفاق كرد و اين آيه نازل شد ولى مى دانيم نزول آيه در يك مورد خاص، مفهوم آن را محدود نمى كند، و شمول حكم نسبت به ديگران را، نفى نمى نمايد.
تفسیر باز در اين آيه، سخن از مسأله ديگرى در ارتباط با انفاق در راه خدا است و آن كيفيات مختلف و متنوع انفاق است، مى فرمايد: «آنها كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند پاداششان نزد پروردگارشان است» (الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرّاً وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ). ناگفته پيدا است انتخاب روش هاى مختلف، رعايت شرائط بهتر براى انفاق است، يعنى انفاق كنندگان بايد در انفاق خود به هنگام شب يا روز، پنهان يا آشكار، جهات اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگيرند. آنجا كه انفاق به نيازمندان موجبى براى اظهار ندارد، آن را مخفى سازند تا هم آبروى آنان حفظ شود، و هم خلوص بيشترى در آن باشد. و آنجا كه مصالح ديگرى مانند تعظيم شعائر و تشويق و ترغيب ديگران در كار است، و انفاق جنبه شخصى ندارد، تا هتك احترام كسى شود (مانند انفاق براى جهاد و بناهاى خير و امثال آن) و با اخلاص نيز منافات ندارد آشكارا انفاق نمايند. بعيد نيست مقدم داشتن شب، بر روز، و پنهان بر آشكار (در آيه مورد بحث) اشاره به اين باشد كه مخفى بودن انفاق بهتر است مگر موجبى براى اظهار باشد، هر چند بايد در همه حال و به هر شكل، انفاق فراموش نشود. مسلماً چيزى كه نزد پروردگار است (مخصوصاً با تكيه بر صفت ربوبيت كه ناظر به پرورش و تكامل است) چيز كم، يا كم ارزشى نخواهد بود، و تناسب با الطاف و عنايات پروردگار خواهد داشت كه هم بركات دنيا، و هم حسنات آخرت و قرب الى اللّه را شامل مى شود. پس از آن مى افزايد: «نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ). مى دانيم: انسان چون براى ادامه و اداره زندگى خويش، خود را بى نياز از مال و ثروت نمى داند، معمولاً هنگامى كه آن را از دست مى دهد اندوهناك مى گردد و براى آينده خود نگران مى شود; زيرا نمى داند در آينده وضع او چگونه خواهد بود، و همين امر، در بسيارى از مواقع مانع انفاق مى گردد، مگر آنها كه از يك سو به وعده هاى الهى ايمان داشته باشند. و از سوى ديگر آثار اجتماعى انفاق را بدانند، چنين افرادى از انفاق در راه خدا خوف و وحشتى از آينده ندارند، و به خاطر از دست دادن قسمتى از ثروت خود، اندوهگين نمى شوند; زيرا مى دانند در مقابل چيزى كه از دست داده اند، به مراتب بيشتر، از فضل پروردگار و از بركات فردى، اجتماعى و اخلاقى آن در اين جهان و آن جهان بهره مند خواهند شد.
۲۷۳ لِلْفُقَراءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا في سَبيلِ اللّهِ لا يَسْتَطيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ
ترجمه ۲۷۳ ـ (انفاق شما، بايد) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند; (و نمى توانند براى تأمين هزينه زندگى، دست به كسب و تجارتى بزنند;) نمى توانند مسافرتى كنند (و سرمايه اى به دست آورند;) و از شدت خويشتن دارى، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند; اما آنها را از چهره هايشان مى شناسى; و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند. (اين است مشخصات آنها!) و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است.
شان نزول از امام باقر(عليه السلام) چنين نقل شده است: اين آيه درباره اصحاب «صُفَّه» نازل شده است (اصحاب صُفَّه حدود چهارصد نفر از مسلمانان «مكّه» و اطراف «مدينه» بودند كه نه خانه اى در «مدينه» داشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آنها بروند از اين جهت در مسجد پيامبر مسكن گزيده بودند و آمادگى خود را براى شركت در ميدان هاى جهاد اعلام داشته بودند). ولى چون اقامت آنها در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صُفَّه (سكوى بزرگ و وسيع) كه در بيرون مسجد قرار داشت منتقل شوند، آيه فوق نازل شد، و به مردم دستور داد به اين دسته از برادران خود از كمك هاى ممكن مضايقه نكنند، آنها هم چنين كردند بعضى از مفسران تصريح كرده اند: آنها پاسداران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و محافظان او بوده اند
تفسیر باز در ادامه آداب و احكام انفاق، در اين آيه، به بهترين مواردى كه انفاق در آنجا بايد صورت گيرد، اشاره شده است، يعنى كسانى كه داراى صفات سه گانه در اين آيه باشند. در بيان اولين وصف آنان مى فرمايد: انفاق شما به خصوص «بايد براى كسانى باشد كه در راه خدا، محصور شده اند» (لِلْفُقَراءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا في سَبيلِ اللّهِ). يعنى كسانى كه: به خاطر اشتغال به جهاد در راه خدا و نبرد با دشمن و يادگيرى فنون جنگى يا تحصيل علوم لازم ديگر، از تلاش براى معاش و تأمين هزينه زندگى، باز مانده اند، كه يك نمونه روشن آن، اصحاب صُفَّه در عصر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بودند آن گاه براى تأكيد مى افزايد: «همانها كه نمى توانند سفرى كنند» و سرمايه اى به دست آورند (لا يَسْتَطيعُونَ ضَرْباً فِي الأَرْضِ). تعبير به «ضرب فى الارض» به جاى سفر، به خاطر آن است كه مسافران مخصوصاً آنها كه براى هدف هاى مهمى پياده به سفر مى روند، پيوسته پاى بر زمين مى كوبند و پيش مى روند. بنابراين، كسانى كه مى توانند تأمين زندگى كنند، بايد مشقت و رنج سفر را تحمل كرده، از دسترنج ديگران استفاده نكنند، مگر اين كه كار مهم ترى همچون جهاد در راه خدا يا فرا گرفتن علوم واجب، مانع از سفر گردد. و در دومين توصيف از آنان، مى فرمايد: «كسانى كه افراد نادان و بى اطلاع، آنها را از شدت عفاف غنى مى پندارند» (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ). ولى اين سخن، به آن مفهوم نيست كه اين نيازمندان با شخصيت، قابل شناخت نيستند، لذا مى افزايد: «آنها را از چهره هايشان مى شناسى» (تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ). «سيما» در لغت به معنى علامت و نشانه است و اين كه در فارسى امروز آن را به معنى چهره و صورت به كار مى برند، معنى تازه اى است و گرنه در مفهوم عربى آن، چنين معنايى ذكر نشده است، به هر حال منظور اين است: آنها گر چه سخنى از حال خود نمى گويند، ولى در چهره هايشان نشانه هايى از رنج هاى درونى وجود دارد كه براى افراد فهميده آشكار است، آرى، «رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ درون». و در سومين توصيف از آنان مى فرمايد: آنها چنان بزرگوارند كه: «هرگز چيزى با اصرار از مردم نمى خواهند» (لايَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً) اصولاً آنها از مردم چيزى نمى خواهند، چه رسد به اين كه اصرار در سؤال داشته باشند، و به تعبير ديگر: معمولِ نيازمندانِ عادى اصرار در سؤال است اما آنها يك نيازمند عادى نيستند. بر اين اساس اگر قرآن مى گويد: «آنها با اصرار سؤال نمى كنند» مفهومش اين نيست كه بدون اصرار سؤال مى كنند، بلكه مفهومش اين است آنها فقير عادى نيستند تا سؤال كنند; زيرا سؤال آنها معمولاً توأم با اصرار و الحاف است، به قرينه اين كه مى گويد: «آنها را از سيمايشان بايد شناخت» نه از سؤالشان و الاّ جمله «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» مفهومى نداشت. احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز هست، و آن اين كه آنها در حال عادى هرگز سؤال نمى كنند، و هر گاه اضطرارِ شديد، آنها را مجبور به اظهار حال خود كند، هرگز اصرار نمىورزند. بعضى نيز گفته اند: منظور اين است كه آنها در ترك سؤال كردن اصرار دارند. (ولى اين احتمال خلاف ظاهر آيه است). و در پايان آيه، باز، همگان را به انفاق از هر گونه خيرات تشويق كرده، مى فرمايد: «و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ). اين جمله، براى تشويق انفاق كنندگان است، خصوصاً انفاق به افرادى كه داراى عزت نفس و طبع بلندند، و چه بسا در اين موارد بخشش هايى در پوشش غير انفاق، ولى در واقع به قصد انفاق، صورت مى گيرد، تا طرف مقابل ناراحت نشود، مسلماً خداوند از اين نيات پنهانى آگاه است، و آنها را به تناسب نيت و زحماتشان بهره مند مى سازد.
يكى از گناهان بزرگ تكدى ، سؤال و تقاضاى از مردم بدون نياز است، و در روايات متعددى از اين كار، نكوهش شده، در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: لاتَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِىٍّ: «صدقات براى افراد بى نياز حرام است» و در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: مَنْ سَئَلَ وَ عِنْدَهُ ما يُغْنِيْهِ فَاِنَّما يَسْتَكْثِرُ مِنْ جَمَرِ جَهَنَّمَ: «كسى كه از مردم در خواست كند در حالى كه به مقدار كفايت دارد، آتش دوزخ را براى خود افزون مى سازد» همچنين در روايات وارد شده كه: «شهادت سائل به كف (كسى كه دست گدائى به سوى مردم دراز مى كند)، پذيرفته نيست»
عَوِّدْ اُذُنـَكَ حُسْنَ الاِسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا يَزيدُ فى صَلاحِكَ استِماعُهُ فَاِنَّ ذلِكَ يُصدِئُ الْقُلوبَ وَ يوجِبُ الْمَذامَّ؛
گوش خود را به شنيدن خوبى ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تو نمى افزايد گوش مسپار، زيرا اين كار، دلها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود.
معلوم است که تشکیلاتی مانند تشکیلات پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) برای ادارهی امور و حکومتِ اسلامی، احتیاج به مال و پول دارد و حرکت این حکومت تازهتأسیس و نیز، سامان دادن جنگ و جهاد، نیازمند امکاناتی است که باید بهدست مسلمانان فراهم شود؛ لذا منافقان مخالفت میکردند و میگفتند به کسانی که به این فکر جدید گرویدهاند و گِرد رهبر جدید جمع شدهاند، پول ندهید تا متفرّق شوند و نظام اسلامی از بین برود و بههم بخورد. این نیز، خود نمونهای از نهی از معروفهای آنها بود... منافقان از انفاق آنچه خداوند به آنها عنایت کرده، امساک مینمایند و حاضر نیستند از آنچه دارند برای غیر خودشان مصرف کنند.
با بررسی آیات انفاق در قرآن، میبینیم که به تصریح بسیاری از این آیات، یا به کمک قرائن، انفاق مالی مراد است؛ امّا در بسیاری دیگر از آیات، سخن از انفاق بهطور مطلق مطرح شده و مسلّم است که شامل انفاق مالی و نیز غیر مالی میشود.
بنابراین، انفاق در قرآن تنها پول دادن نیست. انفاق مالی در برابر انفاقات دیگر بسیار ناچیز است. انفاق این است که آنچه خدا به تو داده، برای دیگران انفاق کنی. ازجمله ویژگیهای منافق، عدم انفاق است. منافقان برای غیر خودشان انفاق ندارند و اموال و داراییهای خود را در جایی بهکار میبردند که نفعش عاید خودشان شود. مردمی که وجودشان فقط برای خودشان است، مصداقِ «یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ» هستند. مثَل اینها مثَل کرم ابریشمی است که تمام آب دهانش را دور خود میتَنَد و بعد در میان همان دیوار و حصاری که بهدست خود ساخته، میمیرد و چیزی هم درک نمیکند و بعد از او منفعت آن را دیگری میبرد.
در این صورت فرشته خواهید شد؛ از فرشته هم بالاتر ...
شهید مدافع حرم شهید حسن رزاقی
امام خامنه ای:
در این صورت فرشته خواهید شد؛ از فرشته هم بالاتر ...
جوانان مکرر برای تعالی روحی نصیحت میخواهند. چیزی که از بزرگان شنیدهام یک کلمه است: پرهیز از گناه. توصیهی دیگر انجام فرائض است؛ اصلیترین فریضه هم نماز است؛ اول وقت و با حضور قلب و حتیالمقدور با جماعت. در این صورت فرشته خواهید شد؛ از فرشته هم بالاتر.
شهید مدافع حرم شهید حسن رزاقی
تاریخ شهادت : 1394/11/12 | محل شهادت : شهرک نبل و الزهرا - سوریه
شهید مدافع حرم شهید حسن رزاقی
تاریخ شهادت : 1394/11/12 | محل شهادت : شهرک نبل و الزهرا - سوریه
فرزند شهيد:
هميشه پشتيبان ولايت فقيه باشيد، آقا تنها نماند ...
آخرين بار كه پدرم برای خداحافظی زنگ زد درباره انتخابات صحبت کرد و گفت: «تمام تلاشتان را بكنيد تا افراد والايي براي مجلس و خبرگان انتخاب کنید. هميشه پشتيبان ولايت فقيه باشيد، آقا تنها نماند. اين حرف و صدايش هنوز در گوشم ميپيچد
خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده اید و جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.
اینجا گویا کسی سؤال میکند که: اگر [منافقان] کافرند، پس چرا نماز میخوانند، و اگر ایمان ندارند، چرا انفاق میکنند؟...
وقتی انسان کاری را ازرویِ ضرورت و برای سدّ نیازی بهجا میآورد، هرگز دچار کسالت نمیشود. تشنهای که به دنبال آب میرود، برای پیدا کردن آب خسته میشود، ولی کسل نمیشود. امّا آنکه خود سیراب است، ولی به دستور اربابش برای تشنهی دیگری باید دنبال آب برود و زحمت بکشد، هم خسته میشود و هم کسل و بینشاط.
نمازی هم که اینها[منافقان] بهجا میآورند، برای خدا و ازرویِ احساس نیاز و برای پر کردن یک خلأ روحی نیست، بلکه برای این است که جامعهی مسلمان، آنها را مسلمان بداند، پس یک عمل تحمیلی، اجباری و ازرویِ بیمیلی است. چنین عملی، قهراً کسالت میآورد.
همچنین انفاق و زکات اینان برای رفع نیاز لشکر اسلام در مقابل کفّار نیست، بلکه چون میخواهند در جامعهی مسلمانان زندگی کنند و برای زندگی در این جامعه، نیاز دارند که مردم آنان را مسلمان بدانند، انفاق میکنند...
با این معنا، آیه خیلی آموزنده میشود و به ما میفهماند که نشانهی ایمان واقعی، اتیان نماز و انفاق نیست، بلکه نشانههای دیگری هم دارد که باید آنها را ملاکِ شناختِ ایمان یک انسان قرار داد. بنابراین، آیه برای تمام نسلها درس و معیاری است که با آن میتوان مؤمن را از آدمی که بهظاهر مؤمن است و در باطن ایمان به خدا و رسول(صلّیاللهعلیهوآله) ندارد، تشخیص داد.
ای افراد گمراه، حقانیت نظام جمهوری اسلامی را و حقانیت رهبری و ولایت فقیه را که همانند خورشیدی درخشان است نپوشانید و همگام با امت حزب الله و شهید پرور برای برقراری نظام جمهوری اسلامی در جهان بکوشید.
نه نفوذ اقتصادی آمریکا را در کشور اجازه خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی و نه نفوذ فرهنگی ...
به خیال خودشان در این توافقی که البته تکلیف آن معلوم نیست -نه معلوم است اینجا رد بشود یا قبول و نه معلوم است آنجا رد بشود یا قبول- نیت آنها این بود که از این توافق راهی پیدا کنند برای نفوذ در کشور؛ ما این راه را بستیم؛ ما این راه را به طور قاطع خواهیم بست. نه نفوذ اقتصادی آمریکا را در کشور اجازه خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی و نه نفوذ فرهنگی. با همهی توان -که بحمدالله این توان، امروز زیاد هم هست- با این نفوذ مقابله خواهیم کرد.
شهید مدافع حرم شهید مجتبی بختی (جواد رضایی)
تاریخ شهادت : 1394/04/22 محل شهادت : تدمر – سوریه
امام خامنه ای:
ما از مقاومت در منطقه و مقاومت فلسطین که یکی از برجستهترین فصول تاریخ اسلامی است دفاع میکنیم؛ و از هر کسی که با اسرائیل مبارزه کند و رژیم صهیونیستی را بکوبد و مقاومت را تأیید کند، همهجور حمایتی را که برای ما ممکن باشد از او میکنیم. 1394/05/26
شهید مدافع حرم شهید مجتبی بختی (جواد رضایی)
تاریخ شهادت : 1394/04/22 محل شهادت : تدمر – سوریه
امام خامنه ای:
اولاً باید دست دشمن را بشناسیم و بعد با برنامهریزی، با اهداف دشمن مبارزه کنیم
مصداق مجاهدت برای ما پیروان اهل بیت (ع) مبارزه با راه و نقشههای استکبار است/ اولاً باید دست دشمن را بشناسیم و بعد با برنامهریزی، با اهداف دشمن مبارزه کنیم. 1394/05/26
حضرت مهدى داراى غیبتى است که گروهى در آن مرحله مرتد مى شوند و گروهى ثابت قدم مى مانند و اظهار خشنودى مى کنند. افراد مرتد به آنها مى گویند: «این وعده کى خواهد بود اگر شما راستگو هستید؟» ولى کسى که در زمان غیبت در مقابل اذیّت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد، مجاهدى است که با شمشیر در کنار رسول خدا صلّی الله علیه و آله جهاد کرده است. بحار الانوار، ج 51، ص 133
بیارزش بودن انفاقِ منافقان، در جایی که از سرِ ناچاری و کراهت باشد، تصوّر آسانی دارد؛ امّا آنجا که انفاق از سرِ میل و اراده باشد، چرا پذیرفته نمیشود؟
دلیل آن این است که مسلمان باید خلأ را بشناسد و همان خلأ موجود را پُر کند. وظیفهشناس کسی است که در نوارِ زمان نظر کند و هرجا یک نقطه کم بود، همان نقطهی خالی را پُر کند. اگر آن نقطهی لازم را نگذاشتی و آن خلأ موجود را پُر نکردی، اگر صد نقطهی دیگر، در جایی دیگر گذاشتی، فایده ندارد. باید ببینی چه لازم است و از تو چه میخواهند، همان را انجام دهی.
اکنون این فرد میبیند که پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) مهیّای جنگی بزرگ با روم میشود و به مرد جنگی احتیاج دارد و سپاهی سیهزار نفره جمع کرده است و خودِ این نشان میدهد که در این جنگ، برخلافِ دیگر جنگها، پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) به نیروی انسانی بیشتری نیاز دارد و میگوید: «بیا برویم.»، ولی او این نیروی انسانی را که خود او است، نمیدهد و میگوید پول میدهم؛ ازاینرو آیه میفرماید: به کراهت، یا به طوع و رغبت هم که پولی را در راه خدا بدهید، برای شما فایده ندارد و از شما پذیرفته نیست.
دلیل قبول نشدن انفاق آن است که شما مردمی فاسق و خارجشده از دین هستید و از ما نیستید و برای ما کاری انجام ندادهاید: «إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقینَ».
شهادت: چهاردهماسفند1365، در شلمچه براثر اصابت تركش
بخشی از وصیت نامه:
از خط ولایت فقیه پیروی کنید
اکنون هنگام آزمایش بزرگ الهی رسیده است، پس باید مواظب اعمال خود باشیم و از خط ولایت فقیه پیروی کنیم و به تمام تمایلات و دلبستگی های این دنیا پشت پا بزنید و این دنیا است که هر چه بدبختی به سر انسان می آورد.
وقتی زمینه را خراب کردیم، نعمت سلب خواهد شد یکی از تجربههای ملت ایران ایجاد اتحاد است؛ به برکت این اتحاد و اتفاق، موفقیتهای مهمی هم به دست آوردهایم/ وقتی خودمان ایجاد اختلاف کردیم و دستبهیقه شدیم، خدا نعمتش را برمیدارد؛ با کسی قوم و خویشی ندارد/ وقتی زمینه را خراب کردیم، نعمت سلب خواهد شد. 1394/05/31
شهید مدافع حرم شهید مصطفی بختی (بشیر زمانی)
تاریخ شهادت : 1394/04/22 | محل شهادت : تدمر – سوریه
خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام خداوند، ای عزیز! من سالها است از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه میکنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.